مهدویت شناسی

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

زندگينامه امام حسين (ع)

27 آبان 1391 توسط منتظر
زندگينامه امام حسين (ع)
   

دومين فرزند برومند حضرت علي و(1) در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت فاطمه ، که درود خدا بر ايشان باد، در خانه وحي و ولايت چشم به جهان گشود.

چون خبر ولادتش به پيامبر گرامي اسلام (ص ) رسيد، به خانه حضرت علي (ع ) و فاطمه را فرمود تا کودکش را بياورد. اسما او را در پارچه اي سپيد (2) (س ) آمد و اسما پيچيد و خدمت رسول اکرم (ص ) برد، آن گرامي به گوش راست او اذان و به گوش چپ (3) او اقامه گفت . به روزهاي اول يا هفتمين روز ولادت با سعادتش ، امين وحي الهي ، جبرئيل ، فرود آمد و گفت : سلام خداوند بر تو باد اي رسول خدا، اين نوزاد را به نام پسر کوچک هارون (شبير) چون علي براي تو بسان هارون (5) که به عربي (حسين ) خوانده مي شود نام بگذار. (4)براي  موسي بن عمران است ، جز آن که تو خاتم پيغمبران هستي .
و به اين ترتيب نام پرعظمت “حسين ” از جانب پروردگار، براي دومين فرزند فاطمه (س ) انتخاب شد. به روز هفتم ولادتش ، فاطمه زهرا که سلام خداوند بر او باد، گوسفندي را براي  کشت ، و سر آن حضرت را تراشيد و هم وزن موي سر او (6) فرزندش به عنوان عقيقه (7) نقره صدقه داد.

 

حسين (ع ) و پيامبر (ص )
از ولادت حسين بن علي (ع ) که در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص ) که شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد، مردم از اظهار محبت و لطفي که پيامبر راستين اسلام (ص ) درباره حسين (ع ) ابراز مي داشت ، به بزرگواري  و مقام شامخ پيشواي سوم آگاه شدند. سلمان فارسي مي گويد: ديدم که رسول خدا (ص ) حسين (ع ) را بر زانوي  خويش نهاده او را مي بوسيد و مي فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگواراني ، تو امام و پسر امام و پدر امامان هستي ، تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهاي خدايي که نه نفرند و خاتم ايشان ، (8) قائم ايشان (امام زمان “عج “) مي باشد.

انس بن مالک روايت مي کند: وقتي از پيامبر پرسيدند کدام يک از اهل بيت خود را بيشتر دوست مي داري ، فرمود:

بارها رسول گرامي حسن (ع ) و حسين (ع ) را به سينه مي فشرد و (9) حسن و حسين را، (10) آنان را مي بوييد و مي بوسيد. ابوهريره که از مزدوران معاويه و از دشمنان خاندان امامت است ، در عين حال اعتراف مي کند که : “رسول اکرم را ديدم که حسن و حسين را بر شانه هاي  خويش نشانده بود و به سوي ما مي آمد، وقتي به ما رسيد فرمود هر کس اين دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست (11) داشته ، و هر که با آنان دشمني ورزد با من دشمني نموده است .

عالي ترين ، صميمي ترين و گوياترين رابطه معنوي و ملکوتي بين پيامبر و حسين را مي توان در اين جمله رسول گرامي  اسلام (ص ) خواند که فرمود: “حسين از من و من از (12) حسينم

حسين (ع ) با پدر
شش سال از عمرش با پيامبر بزرگوار سپري شد، و آن گاه که رسول خدا (ص ) چشم ازجهان فروبست و به لقاي پروردگار شتافت ، مدت سي سال با پدر زيست . پدري که جز به انصاف حکم نکرد، و جز به طهارت و بندگي  نگذرانيد، جز خدا نديد و جز خدا نخواست و جز خدا نيافت . پدري که در زمان حکومتش لحظه اي او را آرام نگذاشتند،همچنان که به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند. در تمام اين مدت ، با دل و جان از اوامر پدر اطاعت مي کرد، و در چند سالي که حضرت علي (ع ) متصدي خلافت ظاهري شد، حضرت حسين (ع ) در راه پيشبرد اهداف اسلامي ، مانند يک سرباز فداکار همچون برادر بزرگوارش مي کوشيد، و در جنگهاي  “جمل “، “صفين ” و “نهروان ” شرکت و به اين ترتيب ، از پدرش اميرالمؤمنين (ع ) و دين خدا حمايت کرد و (13) داشت . حتي گاهي در حضور جمعيت به غاصبين خلافت اعتراض مي کرد.

در زمان حکومت عمر، امام حسين (ع ) وارد مسجد شد، خليفه دوم را بر منبر رسول الله (ص ) مشاهده کرد که سخن مي گفت . بلادرنگ از منبر بالا رفت و فرياد زد: “از منبر (14) پدرم فرود آي ….


امام حسين (ع ) با برادر
پس از شهادت حضرت علي (ع )، به فرموده رسول خدا (ص ) و وصيت اميرالمؤمنين (ع )مامت و رهبري شيعيان به حسن بن علي (ع )، فرزند بزرگ اميرالمؤمنين (ع )، منتقل گشت و بر همه مردم واجب و لازم آمد که به فرامين پيشوايشان امام حسن (ع ) گوش فرادارند. امام حسين (ع ) که دست پرورد وحي محمدي و ولايت علوي بود، همراه و همکار و همفکر برادرش بود. چنان که وقتي بنا بر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ ، امام حسن (ع ) مجبور شد که با معاويه صلح کند و آن همه ناراحتيها را تحمل نمايد، امام حسين (ع ) شريک رنجهاي برادر بود و چون مي دانست که اين صلح به صلاح اسلام و مسلمين معاويه ، در حضور امام حسن (ع ) وامام حسين (ع ) دهان آلوده اش را به بدگويي  نسبت به امام حسن (ع ) و پدر بزرگوارشان اميرمؤمنان (ع ) گشود، امام حسين (ع ) به دفاع برخاست تا سخن در گلوي  معاويه بشکند و سزاي ناهنجاريش را به کنارش بگذارد، ولي امام حسن (ع ) او را به سکوت و خاموشي فراخواند، امام حسين (ع ) پذيرا شد و به جايش بازگشت ، آن گاه امام حسن (ع ) خود به پاسخ معاويه (15) برآمد، و با بياني رسا و کوبنده خاموشش ساخت .



امام حسين (ع ) در زمان معاويه
چون امام حسن (سلام خدا و فرشتگان خدا بر او باد) از دنيا رحلت فرمود، به گفته رسول خدا (ص ) و اميرالمؤمنين (ع ) و وصيت حسن بن علي (ع ) امامت و رهبري شيعيان به امام حسين (ع ) منتقل شد و از طرف خدا مأمور رهبري جامعه گرديد. امام حسين (ع ) مي ديد که معاويه با اتکا به قدرت اسلام ، بر اريکه حکومت اسلام به ناحق تکيه زده ، سخت مشغول تخريب اساس جامعه اسلامي  و قوانين خداوند است ، و از اين حکومت پوشالي مخرب به سختي رنج مي برد، ولي نمي توانست دستي فراز آورد و قدرتي فراهم کند تا او را از جايگاه حکومت اسلامي پايين بکشد، چنانچه برادرش امام حسن (ع ) نيز وضعي مشابه او داشت .
امام حسين (ع ) مي دانست اگر تصميمش را آشکار سازد و به سازندگي قدرت بپردازد، پيش از هر جنبش و حرکت مفيدي به قتلش مي رساند، ناچار دندان بر جگر نهاد و صبر را پيشه ساخت که اگر برمي خاست ، پيش از اقدام به دسيسه کشته مي شد، و از اين کشته شدن هيچ نتيجه اي گرفته نمي شد.
بنابراين تا معاويه زنده بود، چون برادر زيست و علم مخالفتهاي بزرگ نيفراخت ، جز آن که گاهي محيط و حرکات و اعمال معاويه را به باد انتقاد مي گرفت و مردم را به آينده نزديک اميدوار مي ساخت که اقدام مؤثري خواهد نمود. و در تمام طول مدتي  که معاويه از مردم براي ولايت عهدي يزيد، بيعت مي گرفت ، حسين به شدت با او مخالفت کرد، و هرگز تن به بيعت يزيد نداد و ولي عهدي او را نپذيرفت و حتي گاهي  (16) سخناني  تند به معاويه گفت و يا نامه اي کوبنده براي او نوشت .

معاويه هم در بيعت گرفتن براي يزيد، به او اصراري نکرد و امام (ع ) همچنين بود و ماند تا معاويه درگذشت …


قيام حسيني
يزيد پس از معاويه بر تخت حکومت اسلامي تکيه زد و خود را اميرالمؤمنين خواند،و براي اين که سلطنت ناحق و ستمگرانه اش را تثبيت کند، مصمم شد براي نامداران و شخصيتهاي اسلامي پيامي بفرستد و آنان را به بيعت با خويش بخواند. به همين منظور، نامه اي به حاکم مدينه نوشت و در آن يادآور شد که براي من از حسين (ع ) بيعت بگير و اگر مخالفت نمود بقتلش برسان . حاکم اين خبر را به امام حسين (ع ) رسانيد و جواب مطالبه نمود. امام حسين (ع ) چنين فرمود:
“انا لله و انا اليه راجعون و علي الاسلام السلام اذا بليت الامة براع مثل (17) يزيد آن گاه که افرادي چون يزيد، (شراب خوار و قمارباز و بي ايمان و ناپاک که حتي  ظاهر اسلام را هم مراعات نمي کند) بر مسند حکومت اسلامي بنشيند، بايد فاتحه اسلام را خواند. (زيرا اين گونه زمامدارها با نيروي اسلام و به نام اسلام ، اسلام را از بين مي برند.)
امام حسين (ع ) مي دانست اينک که حکومت يزيد را به رسميت نشناخته است ، اگر در مدينه بماند به قتلش مي رسانند، لذا به امر پروردگار، شبانه و مخفي از مدينه به سوي مکه حرکت کرد. آمدن آن حضرت به مکه ، همراه با سرباز زدن او از بيعت يزيد، در بين مردم مکه و مدينه انتشار يافت ، و اين خبر تا به کوفه هم رسيد. کوفيان از امام حسين (ع ) که در مکه بسر مي برد دعوت کردند تا به سوي آنان آيد و زمامدار امورشان باشد. امام (ع ) مسلم بن عقيل ، پسر عموي خويش را به کوفه فرستاد تا حرکت و واکنش اجتماع کوفي را از نزديک ببيند و برايش بنويسد. مسلم به کوفه رسيد و با استقبال گرم و بي سابقه اي روبرو شد، هزاران نفر به عنوان نايب امام (ع ) با او بيعت کردند، و مسلم هم نامه اي  به امام حسين (ع ) نگاشت و حرکت فوري امام (ع ) را لازم گزارش داد.
هر چند امام حسين (ع ) کوفيان را به خوبي مي شناخت ، و بي وفايي  و بي ديني شان را در زمان حکومت پدر و برادر ديده بود و مي دانست به گفته ها و بيعتشان با مسلم نمي توان اعتماد کرد، و ليکن براي اتمام حجت و اجراي اوامر پروردگار تصميم گرفت که به سوي کوفه حرکت کند.
با اين حال تا هشتم ذي حجه ، يعني روزي  که همه مردم مکه عازم رفتن به “مني ” بودند و هر کس در راه مکه جا مانده بود با عجله تمام مي خواست خود را به مکه (18) برساند، آن حضرت در مکه ماند و در چنين روزي با اهل بيت و ياران خود، از مکه به طرف عراق خارج شد و با اين کار هم به وظيفه خويش عمل کرد و هم به مسلمانان جهان فهماند که پسر پيغمبر امت ، يزيد را به رسميت نشناخته و با او بيعت نکرده ، بلکه عليه او قيام کرده است .
يزيد که حرکت مسلم را به سوي کوفه دريافته و از بيعت کوفيان با او آگاه شده بود، ابن زياد را (که از پليدترين ياران يزيد و از کثيفترين طرفداران حکومت بني اميه بود) به کوفه فرستاد. ابن زياد از ضعف ايمان و دورويي و ترس مردم کوفه استفاده نمود و با تهديد ارعاب ، آنان را از دور و بر مسلم پراکنده ساخت ، و مسلم به تنهايي با عمال ابن زياد به نبرد پرداخت ، و پس از جنگي دلاورانه و شگفت ، با شجاعت شهيد شد.
(سلام خدا بر او باد). و ابن زياد جامعه دورو و خيانتکار و بي ايمان کوفه را عليه امام حسين (ع ) برانگيخت ، و کار به جايي رسيد که عده اي از همان کساني که براي امام (ع ) دعوت نامه نوشته بودند، سلاح جنگ پوشيدند و منتظر ماندند تا امام حسين (ع ) از راه برسد و به قتلش برسانند.
امام حسين (ع ) از همان شبي که از مدينه بيرون آمد، و در تمام مدتي که در مکه اقامت گزيد، و در طول راه مکه به کربلا، تا هنگام شهادت ، گاهي به اشاره ، گاهي به اعلان مي داشت که : “مقصود من از حرکت ، رسوا ساختن حکومت ضد اسلامي يزيد و صراحت ، برپاداشتن امر به معروف و نهي از منکر و ايستادگي در برابر ظلم و ستمگري است و جز حمايت قرآن و زنده داشتن دين محمدي هدفي ندارم .
و اين مأموريتي بود که خداوند به او واگذار نموده بود، حتي اگر به کشته شدن خود و اصحاب و فرزندان و اسيري خانواده اش اتمام پذيرد. رسول گرامي (ص ) و اميرمؤمنان (ع) و حسن بن علي (ع ) پيشوايان پيشين اسلام ، شهادت امام حسين (ع ) را بارها بيان فرموده بودند. حتي در هنگام ولادت امام حسين (ع )، و خود امام حسين (ع ) به (19) رسول گرانمايه اسلام (ص ) شهادتش را تذکر داده بود.
علم امامت مي دانست که آخر اين سفر به شهادتش مي انجامد، ولي او کسي نبود که در برابر دستور آسماني  و فرمان خدا براي جان خود ارزشي قائل باشد، يا از اسارت خانواده اش واهمه اي  به دل راه دهد. او آن کس بود که بلا را کرامت و شهادت را سعادت مي پنداشت . (سلام ابدي خدا بر او باد) .
خبر “شهادت حسين (ع ) در کربلا” به قدري در اجتماع اسلامي مورد گفتگو واقع شده بود که عامه مردم از پايان اين سفر مطلع بودند. چون جسته و گريخته ، از رسول الله (ص ) و اميرالمؤمنين (ع ) و امام حسن بن علي (ع ) و ديگر بزرگان صدر اسلام شنيده بودند. بدينسان حرکت امام حسين (ع ) با آن درگيريها و ناراحتيها احتمال کشته شدنش را در اذهان عامه تشديد کرد. بويژه که خود در طول راه مي فرمود: “من کان باذلا فينا مهجته (20) و موطنا علي لقاء الله نفسه فليرحل معنا.
هر کس حاضر است در راه ما از جان خويش بگذرد و به ملاقات پروردگار بشتابد، همراه ما بيايد. و لذا در بعضي از دوستان اين توهم پيش آمد که حضرتش را از اين سفر منصرف سازند.
غافل از اين که فرزند علي  بن ابي طالب (ع ) امام و جانشين پيامبر، و از ديگران به وظيفه خويش آگاهتر است و هرگز از آنچه خدا بر عهده او نهاده دست نخواهد کشيد.
باري امام حسين (ع ) با همه اين افکار و نظريه ها که اطرافش را گرفته بود به راه خويش ادامه داد، و کوچکترين خللي در تصميمش راه نيافت .
سرانجام ، رفت ، و شهادت را دريافت . نه خود تنها، بلکه با اصحاب و فرزندان که هر يک ستاره اي درخشان در افق اسلام بودند، رفتند و کشته شدند، و خونهايشان شنهاي گرم دشت کربلا را لاله باران کرد تا جامعه مسلمانان بفهمد يزيد (باقي مانده بسترهاي  گناه آلود خاندان اميه ) جانشين رسول خدا نيست ، و اساسا اسلام از بني اميه و بني اميه از اسلام جداست .
راستي هرگز انديشيده ايد اگر شهادت جانگداز و حماسه آفرين حسين (ع ) به وقوع نمي پيوست و مردم يزيد را خليفه پيغمبر (ص ) مي دانستند، و آن گاه اخبار دربار يزيد و شهوترانيهاي او و عمالش را مي شنيدند، چقدر از اسلام متنفر مي شدند، زيرا اسلامي که خليفه پيغمبرش يزيد باشد، به راستي نيز تنفرآور است … و خاندان پاک حضرت امام حسين (ع ) نيز اسير شدند تا آخرين رسالت اين شهادت را به گوش مردم برسانند. و شنيديم و خوانديم که در شهرها، در بازارها، در مسجدها، در بارگاه متعفن پسر زياد و دربار نکبت بار يزيد، هماره و همه جا دهان گشودند و فرياد زدند، و پرده زيباي  فريب را از چهره زشت و جنايتکار جيره خواران بني اميه برداشتند و ثابت کردند که يزيد سگ باز وشرابخوار است ، هرگز لياقت خلافت ندارد و اين اريکه اي که او بر آن تکيه زده جايگاه او نيست . سخنانشان رسالت شهادت حسيني را تکميل کرد، طوفاني  در جانها برانگيختند، چنان که نام يزيد تا هميشه مترادف با هر پستي و رذالت و دناءت گرديد و همه آرزوهاي طلايي و شيطانيش چون نقش بر آب گشت . نگرشي  ژرف مي خواهد تا بتوان بر همه ابعاد اين شهادت عظيم و پرنتيجه دست يافت .

از همان اوان شهادتش تا کنون ، دوستان و شيعيانش ، و همه آنان که به شرافت و عظمت انسان ارج مي گذارند، همه ساله سالروز به خون غلتيدنش را، سالروز قيام و شهادتش را با سياه پوشي  و عزاداري محترم مي شمارند، و خلوص خويش را با گريه بر مصايب آن بزرگوار ابراز مي دارند. پيشوايان مآل انديش و معصوم ما، هماره به واقعه کربلا و به زنده داشتن آن عنايتي خاص داشتند.

غير از اين که خود به زيارت مرقدش مي شتافتند و عزايش را بر پا مي داشتند، در فضيلت عزاداري و محزون بودن براي آن بزرگوار، گفتارهاي متعددي ايراد فرموده اند. ابوعماره گويد: “روزي به حضور امام ششم صادق آل محمد (ع ) رسيدم ، فرمود اشعاري در سوگواري حسين براي ما بخوان . وقتي شروع به خواندن نمودم صداي گريه حضرت برخاست ، من مي خواندم و آن عزيز مي گريست ، چندان که صداي گريه از خانه برخاست .
بعد از آن که اشعار را تمام کردم ، امام (ع ) در فضليت و ثواب مرثيه و گرياندن مردم بر امام (21) حسين (ع ) مطالبي بيان فرمود و نيز از آن جناب است که فرمود: “گريستن و بي تابي کردن در هيچ مصيبتي شايسته (22) نيست مگر در مصيبت حسين بن علي ، که ثواب و جزايي گرانمايه دارد.
باقرالعلوم ، امام پنجم (ع ) به محمد بن مسلم که يکي از اصحاب بزرگ او است فرمود: “به شيعيان ما بگوييد که به زيارت مرقد حسين بروند، زيرا بر هر شخص باايماني که (23) به امامت ما معترف است ، زيارت قبر اباعبدالله لازم مي باشد.
امام صادق (ع ) مي فرمايد: “ان زيارة الحسين عليه السلام افضل ما يکون من الاعمال . (24) همانا زيارت حسين (ع ) از هر عمل پسنديده اي ارزش و فضيلتش بيشتر است .
زيرا که اين زيارت در حقيقت مدرسه بزرگ و عظيم است که به جهانيان درس ايمان و عمل صالح مي دهد و گويي  روح را به سوي ملکوت خوبيها و پاکدامنيها و فداکاريها پرواز مي دهد. هر چند عزاداري و گريه بر مصايب حسين بن علي (ع )، و مشرف شدن به زيارت قبرش و بازنماياندن تاريخ پرشکوه و حماسه ساز کربلايش ارزش و معياري والا دارد، لکن بايد دانست که نبايد تنها به اين زيارتها و گريه ها و غم گساريدن اکتفا کرد، بلکه همه اين تظاهرات ، فلسفه دين داري ، فداکاري و حمايت از قوانين آسماني را به ما گوشزد مي نمايد، و هدف هم جز اين نيست ، و نياز بزرگ ما از درگاه حسيني آموختن انسانيت و خالي بودن دل از هر چه غير از خداست مي باشد، و گرنه اگر فقط به صورت ظاهر قضيه بپردازيم ، هدف مقدس حسيني به فراموشي مي گرايد.



اخلاق و رفتار امام حسين (ع )
با نگاهي  اجمالي به 56سال زندگي سراسر خداخواهي و خداجويي  حسين (ع )، درمي يابيم که هماره وقت او به پاکدامني  و بندگي و نشر رسالت احمدي و مفاهيم عميقي والاتر از درک و ديد ما گذشته است . اکنون مروري  کوتاه به زواياي زندگاني آن عزيز، که پيش روي ما است :
جنابش به نماز و نيايش با پروردگار و خواندن قرآن و دعا و استغفار علاقه بسياري  و حتي در آخرين شب (25) داشت . گاهي در شبانه روز صدها رکعت نماز مي گزاشت .
زندگي دست از نياز و دعا برنداشت ، و خوانده ايم که از دشمنان مهلت خواست تا بتواند با خداي خويش به خلوت بنشيند. و فرمود: “خدا مي داند که من نماز و تلاوت (26) قرآن و دعاي زياد و استغفار را دوست دارم  (27) حضرتش بارها پياده به خانه کعبه شتافت و مراسم حج را برگزار کرد.
ابن اثير در کتاب “اسد الغابة ” مي نويسد: “کان الحسين رضي الله عنه فاضلا کثير الصوم و الصلوة و الحج و الصدقة و افعال (28) الخير جميعها. حسين (ع ) بسيار روزه مي گرفت و نماز مي گزارد و به حج مي رفت و صدقه مي داد و همه کارهاي پسنديده را انجام مي داد.
شخصيت حسين بن علي  (ع ) آنچنان بلند و دور از دسترس و پرشکوه بود که وقتي با برادرش امام مجتبي (ع ) پياده به کعبه مي رفتند، همه بزرگان و شخصيتهاي اسلامي به (29) احترامشان از مرکب پياده شده ، همراه آنان راه مي پيمودند.
احترامي که جامعه براي  حسين (ع ) قائل بود، بدان جهت بود که او با مردم زندگي  مي کرد - از مردم و معاشرتشان کناره نمي جست - با جان جامعه هماهنگ بود، چونان ديگران از مواهب و مصائب يک اجتماع برخوردار بود، و بالاتر از همه ايمان بي تزلزل او به خداوند، او را غم خوار و ياور مردم ساخته بود.
و گرنه ، او نه کاخهاي مجلل داشت و نه سربازان و غلامان محافظ، و هرگز مثل جباران راه آمد و شد را به گذرش بر مردم نمي بستند، و حرم رسول الله (ص ) را براي او خلوت نمي کردند… اين روايت يک نمونه از اخلاق اجتماعي اوست ، بخوانيم :
روزي از محلي عبور مي فرمود، عده اي از فقرا بر عباهاي پهن شده شان نشسته بودند و نان پاره هاي خشکي  مي خوردند، امام حسين (ع ) مي گذشت که تعارفش کردند و او هم پذيرفت ، نشست و تناول فرمود و آن گاه بيان داشت : “ان الله لا يحب المتکبرين “، خداوند متکبران را دوست نمي دارد. (30)

پس فرمود: “من دعوت شما را اجابت کردم ، شما هم دعوت مرا اجابت کنيد.

آنها هم دعوت آن حضرت را پذيرفتند و همراه جنابش به منزل رفتند. حضرت دستور داد و بدين ترتيب پذيرايي گرمي  (31) هر چه در خانه موجود است به ضيافتشان بياورند، از آنان به عمل آمد، و نيز درس تواضع و انسان دوستي را با عمل خويش به جامعه آموخت .
شعيب بن عبدالرحمن خزاعي  مي گويد: “چون حسين بن علي (ع ) به شهادت رسيد، بر پشت مبارکش آثار پينه مشاهده کردند، علتش را از امام زين العابدين (ع ) پرسيدند، فرمود اين پينه ها اثر کيسه هاي  غذايي است که پدرم شبها به دوش مي کشيد و به خانه (32) زنهاي  شوهرمرده و کودکان يتيم و فقرا مي رسانيد.
شدت علاقه امام حسين (ع ) را به دفاع از مظلوم و حمايت از ستم ديدگان مي توان در داستان “ارينب وهمسرش عبدالله بن سلام ” دريافت ، که اجمال و فشرده اش را در اين جا متذکر مي شويم : يزيد به زمان ولايت عهدي ، با اين که همه نوع وسايل شهوتراني و کام جويي و کامروايي از قبيل پول ، مقام ، کنيزان رقاصه و… در اختيار داشت ، چشم ناپاک و هرزه اش را به بانوي شوهردار عفيفي دوخته بود.
پدرش معاويه به جاي اين که در برابر اين رفتار زشت و ننگين عکس العمل کوبنده اي  نشان دهد، با حيله گري  و دروغ پردازي و فريبکاري ، مقدماتي فراهم ساخت تا زن پاکدامن مسلمان را از خانه شوهر جدا ساخته به بستر گناه آلوده پسرش يزيد بکشاند. حسين بن علي (ع ) از قضيه باخبر شد، در برابر اين تصميم زشت ايستاد و نقشه شوم معاويه را نقش بر آب ساخت و با استفاده از يکي از قوانين اسلام ، زن را به شوهرش عبدالله بن سلام بازگرداند و دست تعدي و تجاوز يزيد را از خانواده مسلمان و پاکيزه اي قطع نمود و با اين کار همت و غيرت الهي اش را نمايان و علاقه مندي خود را به حفظ نواميس جامعه مسلمانان ابراز داشت ، و اين رفتار داستاني شد که در مفاخر آل علي (ع ) و دناءت و ستمگري بني اميه ، براي هميشه در تاريخ به يادگار (33) ماند.

علائلي در کتاب “سمو المعني ” مي نويسد:

“ما در تاريخ انسان به مردان بزرگي برخورد مي کنيم که هر کدام در جبهه و جهتي  عظمت و بزرگي خويش را جهان گير ساخته اند، يکي در شجاعت ، ديگري در زهد، آن ديگري در سخاوت ، و… اما شکوه و بزرگي امام حسين (ع ) حجم عظيمي است که ابعاد بي نهايتش هر يک مشخص کننده يک عظمت فراز تاريخ است ، گويا او جامع همه (34) والاييها و فرازمنديها است .
 آري ، مردي که وارث بي کرانگي  نبوت محمدي است ، مردي که وارث عظمت عدل و مروت پدري چون حضرت علي  (ع ) است و وارث جلال و درخشندگي فضيلت مادري چون حضرت فاطمه (س ) است ، چگونه نمونه برتر و والاي عظمت انسان و نشانه آشکار فضيلتهاي خدايي نباشد. درود ما بر او باد که بايد او را سمبل اعمال و کردارمان قرار دهيم .
امام حسين (ع ) و حکايت زيستن و شهادتش و لحن گفتارش و ابعاد کردارش نه تنها نمونه يک بزرگ مرد تاريخ را براي ما مجسم مي سازد، بلکه او با همه خويشتن ، آيينه تمام نماي فضيلتها، بزرگ منشيها، فداکاريها، جان بازيها، خداخواهيها وخداجوييها مي باشد، او به تنهايي  مي تواند جان را به لاهوت راهبر باشد و سعادت بشريت را ضامن گردد. بودن و رفتنش ، معنويت و فضيلتهاي انسان را ارجمند نمود.


پي نوشتها:

در سال و ماه و روز ولادت امام حسين (ع ) اقوال ديگري هم گفته شده است ، ولي  (1)
ما قول مشهور بين شيعه را نقل کرديم . ر. به . ک . اعلام الوري طبرسي ، ص .213
احتمال دارد منظور از اسما، دختر يزيد بن سکن انصاري باشد. ر. به . ک . اعيان (2)
الشيعه ، جزء ,11 ص .167
امالي شيخ طوسي ، ج 1، ص .377 (3)
شبر بر وزن حسن ، و شبير بر وزن حسين ، و مبشر بر وزن محسن ، نام پسران هارون (4)
بوده است و پيغمبر اسلام (ص ) فرزندان خود حسن و حسين و محسن را به اين سه نام
ناميده است - تاج العروس ، ج 3، ص ,389 اين سه کلمه در زبان عبري همان معني را
دارد که حسن و حسين و محسن در زبان عربي دارد - لسان العرب ، ج ,66 ص .60
معاني الاخبار، ص .57 (5)
در منابع اسلامي درباره عقيقه سفارش فراوان شده و براي سلامتي فرزند بسيار (6)
مؤثر دانسته شده است . ر. به . ک . وسائل الشيعه ، ج ,15 ص 143به بعد.
کافي ، ج 6، ص .33 (7)
مقتل خوارزمي ، ج 1، ص 146- کمال الدين صدوق ، ص .152 (8)
سنن ترمذي ، ج 5، ص .323 (9)
ذخائر العقبي ، ص .122 (10)
الاصابه ، ج ,11 ص .30 (11)
سنن ترمذي ، ج 5، ص 324- در اين قسمت رواياتي که در کتابهاي اهل تسنن آمده (12)
است نقل شد تا براي آنها هم سنديت داشته باشد.
الاصابه ، ج 1، ص .333 (13)
تذکرة الخواص ابن جوزي ، ص 34- الاصابه ، ج 1، ص ,333 آن طور که بعضي از (14)
مورخين گفته اند اين موضوع تقريبا در سن ده سالگي امام حسين (ع ) اتفاق افتاده
است .
ارشاد مفيد، ص .173 (15)
رجال کشي ، ص 94- کشف الغمة ، ج 2، ص .206 (16)
مقتل خوارزمي ، ج 1، ص 184- لهوف ، ص .20 (17)
روز هشتم ماه ذيحجه مستحب است که حاجيها به “مني ” بروند، و در آن زمان به (18)
اين حکم استحبابي عمل مي کردند، ولي در زمان ما مرسوم شده است که از روز هشتم
يکسره به عرفات مي روند.
کامل الزيارات ، ص 68به بعد - مشير الاحزان ، ص 9. (19)
لهوف ، ص .53 (20)
کامل الزيارات ، ص .105 (21)
کامل الزيارات ، ص .101 (22)
کامل الزيارات ، ص .121 (23)
کامل الزيارات ، ص .147 (24)
عقد الفريد، ج 3، ص .143 (25)
ارشاد مفيد، ص .214 (26)
مناقب ابن شهرآشوب ، ج 3، ص 224- اسد الغابة ، ج 2، ص .20 (27)
اسد الغابة ، ج 2، ص .20 (28)
ذکري  الحسين ، ج 1، ص ,152 به نقل از رياض الجنان ، چاپ بمبک ي ، ص 241- (29)
انساب الاشراف .
سوره نحل ، آيه .22 (30)
تفسير عياشي ، ج 2، ص .257 (31)
مناقب ، ج 2، ص .222 (32)
الامامة والسياسة ، ج 1، ص 253به بعد. (33)
از کتاب سمو المعني ، ص 104به بعد، نقل به معني شده است . (34)


/>
 1 نظر
27 آبان 1391 توسط منتظر

من تشنه دیدار توام یوسف زهرا

جان بر کف بازار توام یوسف زهرا
دلباخته دار توام یوسف زهرا
سوگند به خونی که برون از دهنم ریخت
من تشنه دیدار توام یوسف زهرا
هر سو بکشانند به هر کوچه تنم را
در سایه دیوار توام یوسف زهرا
با آنکه به عشقت پدر پنج شهیدم
بی مایه خریدار توام یوسف زهرا
تنها نه همین لحظه که در کوفه غریبم
یک عمر گرفتار توام یوسف زهرا
بگذار لب تشنه ببرّند سرم را
زیرا که خریدار توام یوسف زهرا
از کثرت پیکان به بدن رسته دو بالم
من جعفر طیار توام یوسف زهرا
دستم ز قفا بسته سرم نیز شکسته
من جای علمدار توام یوسف زهرا
فریاد ز هر زخم تنم خیزد و گویم
من یاور بی یار توام یوسف زهرا
من “میثم” دلباخته ام گر بپذیری
خاک ره زوار توام یوسف زهرا

زخم دوباره

ز بام کوفه می کنم تو را نظاره یا حسین!
تو هم مرا نظاره کن به یک اشاره یا حسین!
سرو به خون نشسته ام، زائر دست بسته ام
سلام می فرستمت از لب پاره یا حسین!
لحظه به لحظه دم به دم، مرگ دوباره دیده ام
بس که رسیده بر تنم، زخم دوباره یا حسین!
میان خندة عدو بهر تو گریه می کنم
بلکه به اشک دیده ام کنی نظاره یا حسین!
تیر به چلة کمان، کمان به دست حرمله
میا به کوفه رحم کن به شیرخواره یا حسین!
پرده کنار رفته و می نگرم به دخترت
نه معجرش بود به سر، نه گوشواره یا حسین!
هدیة حاجیان بود به مسلخ ولا یکی
مرا بود در این منا دو ماه پاره یا حسین!
به آسمان دیده ام، نظاره کن که دم به دم
در آفتاب ریختم بر تو ستاره یا حسین!
نگه به مکه دوختم چو شمع بر تو سوختم
درون سینه ام شده نفس شراره یا حسین!
کرم کن و به یک نظر به نظم “میثمت” نگر
که کرده سوز او اثر به سنگ خاره یا حسین!

حضرت مسلم

به جای دسته گل، خون گلویم وقف دامانت
تو ابراهیمی و من هم ذبیح عید قربانت
میان خندة دشمن بیا از گریه آبم کن
که همچون قطرة اشکی، بگردم دور چشمانت
در آب افتاد دندان من و کردم دعا بر تو
مبادا بشکند از چوب دشمن دُرّ دندانت
تو روح احمد و ریحان زهرایی میا کوفه
که فردا می کنند این سنگ دل ها سنگ بارانت
ز چشمم پرده یک سو رفته و انگار می بینم
که بر گوشم رسد از نوک نی، آوای قربانت
به ظرف آب خونم ریخت و عکس تو را دیدم
که خون چهره ات می ریزد از لب های عطشانت
برای مرد گریه سخت باشد در دل دشمن
الهی بین دشمن کس نبیند چشم گریانت
به زیر تیغ دشمن آرزویم هست این مولا:
که می کردم هزاران بار جانم را به قربانت
تو تنها باغبان باغ توحیدی میا کوفه
که پر پر می شود یک روزه گل های گلستانت
کرامت کن به “میثم” چشم گریانی که تا محشر
بگرید بر تو و داغ دل و زخم فراوانت

در مدح و مصائب حضرت مسلم علیه السلام

 

مرحبا مسلم كه هست از رفعت آن گردون جناب‏

خسرو لب تشنگان را ابن عم و نایب مناب‏

گر چه در ملك شهادت نیست شاهى جز حسین‏

لیك شد حصن شهادت را ز مسلم فتح باب‏

سعى مسلم داد بر اسلام رونق تا به حشر

بر روان او سلام مسلمین از شیخ و شاب‏

صورت او چون حسین و سیرت او چون حسن

در مروت مصطفى و در فتوت بوتراب‏

روز هیجا چون كشیدى تیغ بران از غلاف‏

گفتى از ابر سیه گشتى درخشان آفتاب‏

كوفیان كردند از وى دورى و نبود عجب‏

روبهان را باشد اندر دل ز شیران اضطراب‏

میهمان خویش را كشتند بى جرم و گناه‏

باد بر آن میزبانان لعنت حق بى حساب‏

داشت جاى آن كه از بهر پسر عمش حسین‏

با زبان حال بنویسد كه‏ اى عالى جناب‏

سوى این بى آبرو مردم میا ترسم ز كین

بر تو و بر اهل‌بیت مضطرت بندند آب

زین سفر بگذر كه ترسم اكبرت گردد شهید

وز غم گیسوى او لیلا شود بى صبر و تاب‏

زین سفر بگذر كه ترسم دست و پاى قاسمت

گاه دامادى شود در كربلا از خون خضاب‏

زین سفر بگذر كه ترسم حنجر اصغر شود

پر ز خون از تیر اعدا چون دل زار رباب‏

زین سفر بگذر كه مى‏ترسم شوند از كین اسیر

آل پیغمبر به دست فرقه دور از ثواب‏

زین سفر بگذر كه ترسم عابدینت را برند

با غل و زنجیر نالان جانب شام خراب‏

زین سفر بگذر كه مى‏ترسم یزید دون زند

چوب خیزران بر لب لعل تو در بزم شراب‏

از جفاى كوفى و شامى مگو دیگر صغیر

ز آتش نظم تو جان خلق عالم شد كباب‏

 

“مصیبت نامه، صغیر اصفهانى”

 

مسلم ام…

مسلم ام نایب پور زهرا
گشته آواره ی کوی  و صحرا
کوفه گشته دگر قتلگاهم
بشنو یا سیدی سوز و آهم

یا حسین یاحسین یا حسین جان

 

ای حسین ای حبیب دل من
کوچه ی کوفه شد منزل من
کوفه میا دگر جان زینب
کودکانت میاور دل شب

یا حسین یاحسین یا حسین جان

 

بام دار الاماره حسین جان
گشته قتلگه جسم بی جان
من ز حجر تو طاقت ندارم
سر به دار عدو می گذارم

یا حسین یاحسین یا حسین جان

 

کوفه هرگز وفایی ندارد
غیر ظلم و جفایی ندارد
جسم من را به هر سو کشاند
داغ من بر دلت می گذارد

یا حسین یاحسین یا حسین جان

 

شهید اوّل

من پرستويم و مانده ز سفر بال و پرم

گرچه خاکسترم اما ز غمت شعله‌ورم

من سفير توام و بانگ انالحق زده‌ام

آخرين کار نمازيست که بر دار برم

ملک‌الموت به اعجاز سرانگشت غمت

جان طلب کرد به شوق تو فقط جان سپرم

شوق پرواز بود از قفس تنگ تنم

تا مگر همره باد از سر کويت گذرم

قاصد باد به سوي تو فرستم که ميا

مهر اين نامه به خون جگر و اشک ترم

سر به راه تو نهادم همه جا تا دم مرگ

که سر راه تو و خواهرت افتاده سرم

پيش مرگ توام و جان من اي دوست تويي

بي تو من شمع فنا گشته پاي سحرم

حميد فرجي

حماسه سراى كوفه

كوفه اى كعبه جانبازى من

كوفه اى سنگر سربازى من

كوفه تو خاطره عشق منى

تو نمايشگر سر مشق منى

كوفه ‏اى شاهد شمع ازلى

شاهد سوز مناجات على

سرخ محراب تو از خون خداست

كوفه بام تو مرا كوى مناست

كوفه اهل تو مرا چون ديدند

دستم اول همگى بوسيدند

جمله گفتند كه مهمان آمد

نائب مظهر قرآن آمد

ليك پيمان زجفا بشكستند

شب در خانه برويم بستند

كوفه يك تن برخم در نگشود و

آنكه بگشود بجز طوعه نبود

كوفه ايكاش عزيز زهرا

نكند رو سوى اين قدم دغا

 

گرم بازار تو همچون آتش شود از داغ حسين و آلش

بزير تيغم و اين آخرين سلام من است

عزيز فاطمه، سوى تو اين پيام من است

به كوى عشق، نخستين فدائى تو منم

هزار شكر، كه سربازيت مرام من است

ميا به كوفه اگر چه نوشته‏ام كه بيا

زپيشگاه تو اين خواهش ختام من است

بروى بام كنون زير تيغ جلادم

شفق گرفته زخون چهر سرخ فام من است

در حريم كعبه مى‏گردى چو اى سيمرغ عشق

عبد سرگردان خود را هم دعا كن يا حسين

عيد قربان است فردا و منم قربانيت

چون ندارم صبر امروزم فدا كن يا حسين

چونكه دور افتاده ‏ام اى زائر بيت الحرام

بام قصر كوفه را كوه منا كن يا حسين

 
 راهنماى تبليغ 6 ويژه امر به معروف و نهى از منكر صفحه 122
 نظر دهید »

سهم عملی شما در ظهور حضرت مهدی(عج)

15 آبان 1391 توسط منتظر

 

ترک میلیونها گناه جهت ظهور آقا

سهم شما ترک یک گناه+۳صلوات

...اللهم عجل لولیک الفرج...

 نظر دهید »

بیانات در ديدار اعضاى ستاد برگزارى كنگره بزرگداشت فقيه متأله حضرت آيت‌الله سيد على قاضى (قدّس سرّه)

15 آبان 1391 توسط منتظر

 

 

بیانات در ديدار اعضاى ستاد برگزارى كنگره بزرگداشت فقيه متأله حضرت آيت‌الله سيد على قاضى (قدّس سرّه)

این سخنان در روز دوشنبه 1391/4/26 بیان شده بود و امروز 15 آبان‌ماه 91 به‌مناسبت برگزاری كنگره بزرگداشت آیت‌الله قاضی در تبریز منتشر شده است

 

 

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحيم‌
خب، كار بسيار شايسته‌اى است؛ تجليل از مرحوم آقاى حاج ميرزا على آقاى قاضى، ان‌شاءالله يكى از كارهاى بسيار مفيد و كار بزرگى است. مرحوم آقاى قاضى - ميرزا على آقاى قاضى - يكى از حسنات دهر است؛ يعنى واقعاً شخصيت برجسته‌ى علمى و عملى مرحوم آقاى قاضى، حالا اگر نگوييم بى‌نظير، حقّاً در بين بزرگان كم‌نظير است.

خب، ايشان علاوه بر مقامات معنوى و عرفانى خودشان، شاگردان زيادى را هم تربيت كردند كه اين خيلى با ارزش است؛ شخصيتهاى بزرگى كه ما بعضى از اينها را ملاقات كرديم، زيارت كرديم: مرحوم آقاى طباطبائى، مرحوم آقاى آسيد محمدحسن الهى - اخوى ايشان - مرحوم آقاى آميرزا ابراهيم شريفى - كه داماد مرحوم آقاى قاضى بودند، در زابل بودند و جزو شاگردان برجسته‌ى آقاى قاضى بودند - مرحوم آقاى حاج شيخ عباس قوچانى، و در اين اواخر هم مرحوم آقاى بهجت؛ بزرگان ديگرى هم بودند، مثل مرحوم آقاى حاج شيخ محمدتقى آملى، مرحوم آقاى حاج شيخ على‌محمد بروجردى و شخصيتهاى متعدد ديگرى.

مهمترين مسئله در اين باب، اين است كه ما در بين سلسله‌ى علمى فقهى و حِكمى خودمان در حوزه‌هاى علميه - در اين صراط مستقيم - يك گذرگاه و جريان خاص‌الخاص داريم كه ميتواند براى همه الگو باشد، هم براى علما الگو باشد - علماى بزرگ و كوچك - هم براى آحاد مردم و هم براى جوانها؛ ميتوانند واقعاً الگو باشند. اينها كسانى هستند كه به پايبندى به ظواهر اكتفاء نكردند، در طريق معرفت و طريق سلوك و طريق توحيد تلاش كردند مجاهدت كردند كار كردند، و به مقامات عاليه رسيدند. و مهم اين است كه اين حركت عظيم سلوكى و رياضتى را نه با طرق من‌درآوردى و تخيّلى - مثل بعضى از سلسله‌ها و دكانهاى تصوّف و عرفان و مانند اينها - بلكه صرفاً از طريق شرع مقدّس آن هم با خبرويت بالا، به دست آوردند.

همين سلسله‌ى مرحوم آقاى قاضى - مجموعه‌ى اين بزرگواران كه از مرحوم حاج سيد على شوشترى شروع ميشود - همه‌شان مجتهدين طراز اول بودند. يعنى مرحوم آسيد على شوشترى كه شاگرد شيخ بود و استاد اخلاقى و سلوكى شيخ بود - در فقه و اصول شاگرد شيخ بود، در سلوك و اخلاق استاد شيخ بود [و] شيخ مى‌آمد از ايشان استفاده ميكرد - بعد از فوت مرحوم شيخ كه يك مدت خيلى كوتاهى هم [ايشان بعد از شيخ‌] زنده بودند، درس شيخ را از همان جايى كه بود شروع كردند؛ شاگردانى كه در درس مرحوم حاج سيد على شوشترى شركت كردند، ميگفتند ما فرقى نديديم بين شيخ و بين او؛ يعنى مقام او از لحاظ علمى و فقهى در اين مرحله است. شاگرد برجسته‌ى ايشان، مرحوم آخوند ملا حسينقلى همدانى است كه از لحاظ عرفانى و معنوى و سلوكى حقيقتاً در عرش است، يعنى عظمت مقام مرحوم آخوند ملا حسينقلى همدانى قابل توصيف نيست؛ ايشان از لحاظ ملائى و علمى - كه ايشان جزو شاگردان شيخ بودند - جزو شاگردان درجه‌ى يك شيخ در علم فقه و اصول بودند؛ ولى معناى سلوكى و عرفانى و توحيدى بر زندگى ايشان غلبه كرد، چون در اين طريق مشى ميكرد. شاگردان ايشان - كه اساتيد مرحوم آقاى قاضى باشند - مثل مرحوم حاج سيد احمد كربلائى، مرحوم حاج شيخ محمد بهارى و افرادى از اين قبيل، اينها همه افرادى بودند كه از لحاظ فقهى در رتبه‌ى بالا بودند؛ يعنى مرحوم حاج سيد احمد كربلائى جورى بود كه مرحوم ميرزا محمدتقى شيرازى احتياطات خودش را به ايشان مراجعه ميكرد و قطعاً [ايشان‌] در معرض مرجعيت بود؛ امّا خود ايشان امتناع كردند - گله كردند كه چرا احتياطات را به من مراجعه ميكنيد، اجتناب كردند  - و در همين عالم معنويت بودند. مرحوم جدّ ما - مرحوم آقاى آسيد هاشم نجف‌آبادى - ديده بود، درك كرده بود مرحوم آسيد احمد را؛ ميگفت ما وقتى سحر يا شب ميرفتيم طرف سهله يا از سهله برميگشتيم، صداى گريه‌ى اين مرد - آسيد احمد - از داخل خانه‌اش كه سر راه بود شنيده ميشد. اينها يك حالات اينجورى‌اى داشتند.

خب، مرحوم آقاى قاضى هم شاگرد اينها است. ايشان البته هم شاگرد پدرشان مرحوم آقاى آسيد حسين هستند، هم -  بعد كه مى‌آيند نجف - شاگرد مرحوم آسيد احمد بودند، ده سال يا دوازده سال هم شاگرد مرحوم سيد مرتضاى كشميرى بودند؛ البته در اين كتابى كه آقازاده‌ى مرحوم آقاى قاضى - مرحوم آسيد محمدحسن - نوشتند، ميگويند ايشان پيش مرحوم آسيد مرتضاى كشميرى تلمذ نميكرده، از مصاحبت او استفاده ميكرده؛ لكن در همان كتاب يا در نوشته‌هاى مرحوم آقاى آسيد محمدحسين طهرانى ديدم - يادم نيست الان كجا خواندم - مرحوم آقاى قاضى ميگويد من نماز خواندن را از آسيد مرتضاى كشميرى ياد گرفتم. شما ببينيد معانى اين كلمات چقدر عميق است. ماها هم نماز ميخوانيم و خيال هم ميكنيم كه نمازِ خوب ميخوانيم. اين مردِ عارفِ بزرگى كه سالها پيشِ پدرش در تبريز تربيت شده بود و پيش رفته بود، وقتى مى‌آيد نجف [و] ده سال پيش مرحوم آسيد مرتضاى كشميرى ميماند، ميگويد من نماز خواندن را از او ياد گرفتم. آن وقت شاگردهاى مرحوم آقاى حاج ميرزا على آقاى قاضى نقل ميكنند كه ايشان با همه‌ى [گرفتارى‌] - خيلى گرفتار بوده در زندگى، عائله‌ى سنگين و فقر و مشكلات - وقتى وارد نماز ميشد، از همه‌ى دنيا غافل ميشد؛ يعنى آنچنان غرق در ذكر و خشوع و توسّلْ در حال نماز بود كه از همه‌ى عالم فارغ ميشد. خب، اين يك گذرگاه فوق‌العاده‌اى است؛ گذرگاه خاص‌الخاص است. براى ماها از اين جهت حجّت است كه ما بفهميم اين هم هست؛ اين مقامات، اين حركت، اين سلوك، اين خلوص در راه خدا هست.

هيچ اهل بُروز مكاشفات و مانند اينها هم نبودند؛ خب خيلى چيزها از آنها نقل شده - نقليات موثقى كه در مورد عجايب زندگى مرحوم آقاى قاضى كه به نظر ماها عجايب است نقل شده، يكى دو تا نيست؛ موثق هم هست، آدم يقين پيدا ميكند از صحّت طُرقى كه دارد - لكن اصلاً اينها در زندگى اين بزرگوارها اهميتى ندارد، نقشى ندارد. خود ايشان هم به شاگردهايشان ميگفتند؛ ميگفتند اگر چنانچه يك حالت مكاشفه‌اى برايتان دست داد اعتناء نكنيد، كارتان را بكنيد، ذكرتان را بگوييد، آن حالت خشوع را حفظ بكنيد؛ يعنى مقامات اينها اين است. بالاخره خيلى مهم است كه شخصيتهاى اينجورى احياء بشوند، شناخته بشوند، معرفى بشوند؛ منتها در معرفى اينها از آدمهاى خبره استفاده كنيد؛ يعنى كسانى بيايند درباره‌ى اينها حرف بزنند كه بتوانند مقامات اينها را - لااقل در لفظ، در زبان - براى ماها بيان كنند كه ما يك استفاده‌اى ببريم، بهره‌اى ببريم؛ والّا صِرف [بيان‌] مقامات علمى و فقهى - كه در حد اعلى اينها داشتند - كافى نيست براى معرفى امثال شخصيتى مثل مرحوم آقاى حاج ميرزا على آقاى قاضى.

 خب، ايشان عمر طولانى هم الحمدلله داشتند، و توفيقات زيادى هم داشتند، شاگردهاى زيادى هم تربيت كردند، از لحاظ معانى سلوك و عرفان و مانند اينها هم از افرادى است كه عرض كردم حداقل اين است كه بگوييم كم‌نظير [است‌]، يعنى واقعاً شخصيت ايشان برجسته است. در اين كتابى كه آقازاده‌ى ايشان - مرحوم آقاى آسيد محمدحسن - نوشتند كه من چند سال پيش دستم رسيد و مكرر نگاه كردم، چند تا نامه از ايشان هست [ولى‌] در اين كتاب جورى حاشيه زده شده كه آدم نميفهمد كدام قسمت جزو متن است كدام قسمت جزو حاشيه است. اگر بتوانيد متن اين نوشته‌ها را كه حتماً در اختيار بقيه‌ى بازماندگان آن مرحومين است به دست بياوريد - چهار پنج نامه است كه يكى‌اش به احتمال قوى خطاب به آقاى طباطبائى است، البته عنوان ندارد امّا آدم از متنش حدس ميزند كه خطاب به آقاى طباطبائى است؛ يكى‌اش احتمالاً خطاب به مرحوم آقاى آسيد محمدحسن الهى است؛ يكى دو نامه خطاب به مرحوم آشيخ ابراهيم شريفى زابلى است كه داماد ايشان بوده است؛ يكى خطاب به عموم شاگردانشان است به مناسبت حلول ماه رجب يا حلول ماه ذيقعده كه ميگويند ماه حرام شروع شد و درباره‌ى اهميت ماه‌هاى حرام چيزهايى آنجا مينويسند؛ و شايد بعضى هم خطاب به ديگرها - و اگر خود اين نامه‌ها را جداگانه منتشر كنيد، به نظر من يك يادگار خيلى خوبى است. به هر حال از آقايان متشكر هستيم و اميدواريم ان‌شاءالله كار به بهترين وجهى پيش برود

 نظر دهید »

فتح‌الفتوح انقلاب به روایت رهبر انقلاب

14 آبان 1391 توسط منتظر

 

فتح‌الفتوح انقلاب به روایت رهبر انقلاب

امام بزرگوار ما در يك حادثه‌ى مهم جنگى - كه خيلى از شماها آن وقت شايد متولد هم نشده بوديد - در قضيه‌ى يكى از عمليات كه پيروزى‌اى به دست رزمندگان آمده بود، يك پيامى دادند. در آن پيام اين نكته وجود داشت كه فتح‌الفتوح انقلاب اسلامى، تربيت اين جوانهاست. همه توقع داشتند كه امام بگويد اين پيروزى‌اى كه شما به دست آورديد، فتح‌الفتوح است؛ از آن پيروزى ستايش كند؛ امام نه، از رزمندگان تشكر كردند. اما گفتند فتح‌الفتوح انقلاب ما تربيت اين جوانهاست؛ كه در آن شرائط دشوارى كه همه‌ى دنيا در مقابل ما با چهره‌ى دژم و سلاحِ آماده‌ى شليك ايستاده بودند، اينها توانستند يك چنين پيروزى بزرگى را به دست آورند؛ عمليات طريق‌القدس بود. من همين را تكرار ميكنم: فتح‌الفتوح انقلاب اسلامى اينهاست. پيشرفت واقعى اين است كه جوانهاى ما، نخبگان ما نسبت به آينده احساس مسئوليت كنند؛ براى خودشان ديدگاه تعريف كنند؛ براى كشور آينده‌اى را تصوير كنند و مجسم كنند و احساس كنند و اين احساس را اظهار كنند؛ كه آماده‌اند براى رسيدن به اين آينده، تلاش كنند. اين چيزى است كه امروز وجود دارد؛ اين را بايد تقويت كرد، اين را بايد پيش برد. اين احساس و روحيه‌ى نشاط را بايد روزبه‌روز در جامعه‌ى ما تشديد كرد.
بیانات در دیدار شركت‌كنندگان در ششمین همایش ملی نخبگان جوان
 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 22
وبلاگ-كد تاريخ هجري


روز فراق

تصویر روز

گالری عکس



ریش

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

ساعت

حدیث روز

اوقات شرعی

وبلاگکد اوقات شرعیاوقات شرعی تهران

وصیتنامه شهدا

دانشنامه مهدوی

ذکر ایام هفته

پیچک دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس