مهدویت شناسی

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

زندگينامه امام جواد (ع)

24 مهر 1391 توسط منتظر
   


حضرت امام محمد تقي جوادالأئمه (ع )


امام نهم شيعيان حضرت جواد (ع ) در سال 195هجري در مدينه ولادت يافت .
نام نامي اش محمد معروف به جواد و تقي است .
القاب ديگري مانند : رضي و متقي نيز داشته ، ولي تقي از همه معروفتر مي باشد . مادر گرامي اش سبيکه يا خيزران است که اين دو نام در تاريخ زندگي آن حضرت ثبت است .
امام محمد تقي (ع ) هنگام وفات پدر 8 ساله بود . پس از شهادت جانگداز حضرت رضا عليه السلام در اواخر ماه صفر سال 203ه مقام امامت به فرزند ارجمندش حضرت جوادالأئمه (ع ) انتقال يافت .
مأمون خليفه عباسي که همچون ساير خلفاي  بني عباس از پيشرفت معنوي و نفوذ باطني امامان معصوم و گسترش فضايل آنها در بين مردم هراس داشت ، سعي  کرد ابن الرضا را تحت مراقبت خاص خويش قرار دهد .
” از اينجا بود که مأمون نخستين کاري که کرد ، دختر خويش ام الفضل را به ازدواج حضرت امام جواد (ع ) درآورد ، تا مراقبي  دايمي و از درون خانه ، بر امام گمارده باشد . رنجهاي دايمي که امام جواد (ع ) از ناحيه اين مأمور خانگي  برده است ، در تاريخ معروف است ” .
از روشهايي که مأمون در مورد حضرت رضا (ع ) به کار مي بست ، تشکيل مجالس بحث و مناظره بود .
مأمون و بعد معتصم عباسي مي خواستند از اين راه - به گمان باطل خود - امام (ع ) را در تنگنا قرار دهند .
در مورد فرزندش حضرت جواد (ع ) نيز چنين روشي را به کار بستند . به خصوص که در آغاز امامت هنوز سني از عمر امام جواد (ع ) نگذشته بود . مأمون نمي دانست که مقام ولايت و امامت که موهبتي است الهي ، بستگي به کمي  و زيادي سالهاي عمر ندارد .
باري ، حضرت جواد (ع ) با عمر کوتاه خود که همچون نوگل بهاران زودگذر بود ، و در دوره اي که فرقه هاي مختلف اسلامي و غير اسلامي  در ميدان رشد و نمو يافته بودند و دانشمندان بزرگي در اين دوران ، زندگي مي کردند و علوم و فنون ساير ملتها پيشرفت نموده و کتابهاي زيادي به زبان عربي ترجمه و در دسترس قرار گرفته بود ، با کمي سن وارد بحثهاي علمي گرديد و با سرمايه خدايي امامت که از سرچشمه ولايت مطلقه و الهام رباني مايه گرفته بود ، احکام اسلامي را مانند پدران و اجداد بزرگوارش گسترش داد و به تعليم و ارشاد پرداخت و به مسائل بسياري  پاسخ گفت .
براي نمونه ، يکي از مناظره هاي  ( = احتجاجات ) حضرت امام محمد تقي (ع ) را در زير نقل مي کنيم : ” عياشي در تفسير خود از ذرقان که همنشين و دوست احمد بن ابي دؤاد بود ، نقل مي کند که ذرقان گفت : روزي دوستش ( ابن ابي دؤاد ) از دربار معتصم عباسي  برگشت و بسيار گرفته و پريشان حال به نظر رسيد .
گفتم : چه شده است که امروز اين چنين ناراحتي ؟
گفت : در حضور خليفه و ابوجعفر فرزند علي بن موسي الرضا جرياني پيش آمد که مايه شرمساري و خواري ما گرديد .
گفتم : چگونه ؟ گفت : سارقي را به حضور خليفه آورده بودند که سرقتش آشکار و دزد اقرار به دزدي کرده بود .
خليفه طريقه اجراي حد و قصاص را پرسيد . عده اي از فقها حاضر بودند ، خليفه دستور داد بقيه فقيهان را نيز حاضر کردند ، و محمد بن علي الرضا را هم خواست . خليفه از ما پرسيد : حد اسلامي چگونه بايد جاري شود ؟
من گفتم : از مچ دست بايد قطع گردد . خليفه گفت : به چه دليل ؟ گفتم : به دليل آنکه دست شامل انگشتان و کف دست تا مچ دست است ، و در قرآن کريم در آيه تيمم آمده است : فامسحوا بوجوهکم و ايديکم . بسياري از فقيهان حاضر در جلسه گفته مرا تصديق کردند .
يک دسته از علماء گفتند : بايد دست را از مرفق بريد . خليفه پرسيد : به چه دليل ؟ گفتند : به دليل آيه وضو که در قرآن کريم آمده است : … و ايديکم الي  المرافق . و اين آيه نشان مي دهد که دست دزد را بايد از مرفق بريد .
دسته ديگر گفتند : دست را از شانه بايد بريد چون دست شامل تمام اين اجزاء مي شود . و چون بحث و اختلاف پيش آمد ، خليفه روي  به حضرت ابوجعفر محمد بن علي  کرد و گفت : يا اباجعفر ، شما در اين مسأله چه مي گوييد ؟
آن حضرت فرمود : علماي شما در اين باره سخن گفتند . من را از بيان مطلب معذور بدار . خليفه گفت : به خدا سوگند که شما هم بايد نظر خود را بيان کنيد .
حضرت جواد فرمود : اکنون که من را سوگند مي دهي  پاسخ آن را مي گويم .
اين مطالبي که علماي اهل سنت درباره حد دزدي بيان کردند خطاست . حد صحيح اسلامي  آن است که بايد انگشتان دست را غير از انگشت ابهام قطع کرد .
خليفه پرسيد : چرا ؟ امام (ع ) فرمود : زيرا رسول الله (ص ) فرموده است سجود بايد بر هفت عضو از بدن انجام شود : پيشاني ، دو کف دست ، دو سر زانو ، دو انگشت ابهام پا ، و اگر دست را از شانه يا مرفق يا مچ قطع کنند براي سجده حق تعالي محلي  باقي نمي ماند ، و در قرآن کريم آمده است ” و ان المساجد لله … ” سجده گاه ها از آن خداست ، پس کسي نبايد آنها را ببرد .
معتصم از اين حکم الهي و منطقي بسيار مسرور شد ، و آن را تصديق کرد و امر نمود انگشتان دزد را برابر حکم حضرت جواد (ع ) قطع کردند .
ذرقان مي گويد : ابن ابي دؤاد سخت پريشان شده بود ، که چرا نظر او در محضر خليفه رد شده است
. سه روز پس از اين جريان نزد معتصم رفت و گفت : يا اميرالمؤمنين ، آمده ام تو را نصيحتي کنم و اين نصحيت را به شکرانه محبتي که نسبت به ما داري  مي گويم .
معتصم گفت : بگو . ابن ابي دؤاد گفت : وقتي مجلسي از فقها و علما تشکيل مي دهي تا يک مسأله يا مسائلي را در آنجا مطرح کني ، همه بزرگان کشوري  و لشکري حاضر هستند ، حتي  خادمان و دربانان و پاسبانان شاهد آن مجلس و گفتگوهايي  که در حضور تو مي شود هستند ، و چون مي بينند که رأي علماي بزرگ تو در برابر رأي محمد بن علي الجواد ارزشي ندارد ، کم کم مردم به آن حضرت توجه مي کنند و خلافت از خاندان تو به خانواده آل علي منتقل مي گردد ، و پايه هاي قدرت و شوکت تو متزلزل مي گردد .
اين بدگويي و اندرز غرض آلود در وجود معتصم کار کرد و از آن روز در صدد برآمد اين مشعل نوراني و اين سرچشمه دانش و فضيلت را خاموش سازد . اين روش را - قبل از معتصم - مأمون نيز در مورد حضرت جوادالأئمه (ع ) به کار مي برد ، چنانکه در آغاز امامت امام نهم ، مأمون دوباره دست به تشکيل مجالس مناظره زد و از جمله از يحيي بن اکثم که قاضي بزرگ دربار وي بود ، خواست تا از امام (ع ) پرسشهايي کند ، شايد بتواند از اين راه به موقعيت امام (ع ) ضربتي وارد کند . اما نشد ، و اما از همه اين مناظرات سربلند درآمد .
روزي از آنجا که ” يحيي بن اکثم ” به اشاره مأمون مي خواست پرسشهاي خود را مطرح سازد مأمون نيز موافقت کرد ، و امام جواد (ع ) و همه بزرگان و دانشمندان را در مجلس حاضر کرد . مأمون نسبت به حضرت امام محمد تقي (ع ) احترام بسيار کرد و آنگاه از يحيي خواست آنچه مي خواهد بپرسد . يحيي که پيرمردي  سالمند بود ، پس از اجازه مأمون و حضرت جواد (ع ) گفت : اجازه مي فرمايي  مسأله اي از فقه بپرسم ؟ حضرت جواد فرمود : آنچه دلت مي خواهد بپرس .
يحيي بن اکثم پرسيد : اگر کسي در حال احرام قتل صيد کرد چه بايد بکند ؟ حضرت جواد (ع ) فرمود : آيا قاتل صيد محل بوده يا محرم ؟ عالم بوده يا جاهل ؟ به عمد صيد کرده يا خطا ؟ محرم آزاد بوده يا بنده ؟ صغير بوده يا کبير ؟ اول قتل او بوده يا صياد بوده و کارش صيد بوده ؟ آيا حيواني را که کشته است صيد تمام بوده يا بچه صيد ؟ آيا در اين قتل پشيمان شده يا نه ؟ آيا اين عمل در شب بوده يا روز ؟ احرام محرم براي عمره بوده يا احرام حج ؟ يحيي دچار حيرت عجيبي شد . نمي دانست چگونه جواب گويد .
سر به زير انداخت و عرق خجالت بر سر و رويش نشست . درباريان به يکديگر نگاه مي کردند .
مأمون نيز که سخت آشفته حال شده بود در ميان سکوتي  که بر مجلس حکمفرما بود ، روي به بني  عباس و اطرافيان کرد و گفت : - ديديد و ابوجعفر محمد بن علي الرضا را شناختيد ؟ سپس بحث را تغيير داد تا از حيرت حاضران بکاهد . باري ، موقعيت امام جواد (ع ) پس از اين مناظرات بيشتر استوار شد .
امام جواد (ع ) در مدت 17سال دوران امامت به نشر و تعليم حقايق اسلام پرداخت ، و شاگردان و اصحاب برجسته اي داشت که : هر يک خود قله اي بودند از قله هاي فرهنگ و معارف اسلامي مانند :
ابن ابي عمير بغدادي ، ابوجعفر محمد بن سنان زاهري ، احمد بن ابي نصر بزنطي کوفي ، ابوتمام حبيب اوس طائي - شاعر شيعي  مشهور - ابوالحسن علي بن مهزيار اهوازي و فضل بن شاذان نيشابوري که در قرن سوم هجري مي زيسته اند .
اينان نيز ( همچنانکه امام بزرگوارشان هميشه تحت نظر بود ) هر کدام به گونه اي مورد تعقيب و گرفتاري بودند .
فضل بن شاذان را از نيشابور بيرون کردند .
عبدالله بن طاهر چنين کرد و سپس کتب او را تفتيش کرد و چون مطالب آن کتابها را - درباره توحيد و … - به او گفتند قانع نشد و گفت مي خواهم عقيده سياسي او را نيز بدانم .
ابوتمام شاعر نيز از اين امر بي بهره نبود ، اميراني که خود اهل شعر و ادب بودند حاضر نبودند شعر او را - که بهترين شاعر آن روزگار بود ، چنانکه در تاريخ ادبيات عرب و اسلام معروف است - بشنوند و نسخه از آن داشته باشند .
اگر کسي شعر او را براي آنان ، بدون اطلاع قبلي  ، مي نوشت و آنان از شعر لذت مي بردند و آن را مي پسنديدند ، همين که آگاه مي شدند که از ابوتمام است يعني  شاعر شيعي معتقد به امام جواد (ع ) و مروج آن مرام ، دستور مي دادند که آن نوشته را پاره کنند .
ابن ابي عمير - عالم ثقه مورد اعتماد بزرگ - نيز در زمان هارون و مأمون ، محنتهاي بسيار ديد ، او را سالها زنداني کردند ، تازيانه ها زدند . کتابهاي او را که مأخذ عمده علم دين بود ، گرفتند و باعث تلف شدن آن شدند و … بدين سان دستگاه جبار عباسي  با هواخواهان علم و فضيلت رفتار مي کرد و چه ظالمانه !

شهادت حضرت جواد (ع )
اين نوگل باغ ولايت و عصمت گرچه کوتاه عمر بود ولي رنگ و بويش مشام جانها را بهره مند ساخت .
آثار فکري و رواياتي  که از آن حضرت نقل شده و مسائلي را که آن امام پاسخ گفته و کلماتي  که از آن حضرت بر جاي مانده ، تا ابد زينت بخش صفحات تاريخ اسلام است .
دوران عمر آن امام بزرگوار 25سال و دوره امامتش 17سال بوده است . معتصم عباسي از حضرت جواد (ع ) دعوت کرد که از مدينه به بغداد بيايد .
امام جواد در ماه محرم سال 220هجري به بغداد وارد شد . معتصم که عموي ام الفضل زوجه حضرت جواد بود ، با جعفر پسر مأمون و ام الفضل بر قتل آن حضرت همداستان شدند . علت اين امر - همچنان که اشاره کرديم - اين انديشه شوم بود که مبادا خلافت از بني عباس به علويان منتقل شود .
از اين جهت ، درصدد تحريک ام الفضل برآمدند و به وي گفتند تو دختر و برادرزاده خليفه هستي ، و احترامت از هر جهت لازم است و شوهر تو محمد بن علي الجواد ، مادر علي هادي فرزند خود را بر تو رجحان مي نهد .
اين دو تن آن قدر وسوسه کردند تا ام الفضل - چنان که روش زنان نازاست - تحت تأثير حسادت قرار گرفت و در باطن از شوهر بزرگوار جوانش آزرده خاطر شد و به تحريک و تلقين معتصم و جعفر برادرش ، تسليم گرديد .
آنگاه اين دو فرد جنايتکار سمي کشنده در انگور وارد کردند و به خانه امام فرستاده تا سياه روي  دو جهان ، ام الفضل ، آنها را به شوهرش بخوراند . ام الفضل طبق انگور را در برابر امام جواد (ع ) گذاشت ، و از انگورها تعريف و توصيف کرد و حضرت جواد (ع ) را به خوردن انگور وادار و در اين امر اصرار کرد .
امام جواد (ع ) مقداري از آن انگور را تناول فرمود . چيزي  نگذشت آثار سم را در وجود خود احساس فرمود و درد و رنج شديدي بر آن حضرت عارض گشت .
ام الفضل سيه کار با ديدن آن حالت دردناک در شوهر جوان ، پشيمان و گريان شد ، اما پشيماني  سودي نداشت .
حضرت جواد (ع ) فرمود : چرا گريه مي کني ؟ اکنون که مرا کشتي گريه تو سودي ندارد . بدان که خداوند متعال در اين چند روزه دنيا تو را به دردي مبتلا کند و به روزگاري بيفتي  که نتواني از آن نجات بيابي . در مورد مسموم کردن حضرت جواد (ع ) قولهاي  ديگري هم نقل شده است .

زنان و فرزندان حضرت جواد (ع )

زن حضرت جواد (ع ) ام الفضل دختر مأمون بود . حضرت جواد (ع ) از ام الفضل فرزندي نداشت .
حضرت امام محمد تقي زوجه ديگري مشهور به ام ولد و به نام سمانه مغربيه داشته است .
فرزندان آن حضرت را 4 پسر و 4 دختر نوشته اند بدين شرح :

1 - حضرت ابوالحسن امام علي النقي ( هادي )
2 - ابواحمد موسي مبرقع
3 - ابواحمد حسين
4 - ابوموسي عمران
5 - فاطمه
6- خديجه
7- ام کلثوم
8- حکيمه حضرت جواد (ع ) مانند جده اش فاطمه زهرا زندگاني کوتاه و عمري سراسر رنج و مظلوميت داشت .


بدخواهان نگذاشتند اين مشعل نوراني نورافشاني کند . امام نهم ما در آخر ماه ذيقعده سال 220ه . به سراي جاويدان شتافت . قبر مطهرش در کاظميه يا کاظمين است ، عقب قبر منور جدش حضرت موسي بن جعفر (ع ) زيارتگاه شيعيان و دوستداران است .



 نظر دهید »

اعمال شب و روز 25 ذي‌القعده

19 مهر 1391 توسط منتظر
 
«دحو الارض»روزي که جهان خاكي حيات گرفت
 به فرموده امیرالمؤمنین(ع) نخستین رحمتی که از آسمان به زمین نازل شد، در بیست وپنجم ذی القعده بود و برای آن اعمالی چون «روزه»، «نماز» و «شب‌زنده‌داری» توصیه شده است.
 

 «دحو الارض» مطابق با بیست و پنجم ماه ذی‌القعده، روزی است که خداوند با نظر به کره زمین، به جهان خاکی حیات بخشید، از این روز، بخش‌هایی از کره زمین ـ که سراسر از آب بود ـ شروع به خشک شدن کرد تا کم کم به شکل یک چهارم خشکی‌های امروزی درآمد.

مطابق روایات، اولین نقطه ای که از زیر آب سر برآورد، مکان کعبه شریف و بیت الله الحرام بود.
«دَحو» به معنای گسترش است و برخی نیز آن را به معنای تکان دادن چیزی از محلِ اصلی اش تفسیر کرده‌اند، منظور از «دحوالارض» (گسترده شدن زمین) است که در آغاز، تمام سطح زمین را آب‌های حاصل از باران های سیلابیِ نخستین فراگرفته بود، این آب‌ها، به تدریج در گودال‌های زمین جای گرفتند و خشکی‌ها از زیر آب سر برآوردند و روز به روز گسترده‌تر شدند.

از سوی دیگر، زمین در آغاز به صورت پستی‌ها و بلندی‌ها یا شیب‌های تند و غیرقابل سکونت بود، بعدها باران‌های سیلابی مداوم باریدند، ارتفاعات زمین را شستند و دره‌ها گستردند، اندک اندک زمین‌هایِ مسطح و قابل استفاده برای زندگی انسان، کشت و زرع پدید آمد، مجموع این گسترده شدن، «دحو الارض» نام‌گذاری می‌شود.

از امیرالمومنین علیه‌السلام روایت شده است که فرمودند: «نخستین رحمتی که از آسمان به زمین نازل شد، در بیست وپنج ذی القعده بود. کسی که در این روز روزه بگیرد و شبش را به عبادت بایستد، عبادت صد سال را که روزش را روزه و شبش را عبادت کرده است خواهد داشت.»

به نظر برخی از مفسران، آیه 30 سوره نازعات «وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذَلِكَ دَحَاهَا»، به همین واقعه اشاره دارد، گذشته از واقعه دحوالارض، رویدادهای دیگری نیز در این روز رخ داده‌اند که اهمیت آن را دو چندان کرده است؛ از جمله:

- میلاد حضرت ابراهیم علی نبینا وآله وعلیه‌السلام
- میلاد حضرت عیسی مسیح علیه‌السلام
- خروج رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم از مدینه به همراه هزاران حاجی به سوی مکه، به قصد حجة الوداع. در این سفر وجود مقدس حضرت زهرا سلام الله علیها و نیز تمامی همسران پیامبر(ص) نیز ایشان را همراهی می‌کردند.
- در روایتی نیز آمده است که حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه‌الشریف در همین روز قیام خواهد کرد.
 
اعمال شب و روز دحو الارض
 
*روزه: یکی از آن چهار روز است که در تمام سال به فضیلت روزه ممتاز است، در روایتی روزه‏اش مثل روزه هفتاد سال است و در روایت دیگر کفاره هفتاد سال است، هر که این روز را روزه بدارد و شبش را به عبادت به سر آورد از برای او عبادت صد سال نوشته شود، از برای روزه‏دار این روز هر چه در میان آسمان و زمین است استغفار کند، این روزی است که رحمت خدا در آن منتشر شده، از برای عبادت و اجتماع به ذکر خدا در این روز اجر بسیاری است. 

* نماز: نمازی که در کتب شیعه قمیین روایت شده است، آن دو رکعت است، در وقت چاشت در هر رکعت بعد از «حمد»، پنج مرتبه «توحید» و «الشمس» بخواند و بعد از سلام نماز بخواند «لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»، پس دعا کند و بخواند «یَا مُقِیلَ الْعَثَرَاتِ أَقِلْنِی عَثْرَتِی یَا مُجِیبَ الدَّعَوَاتِ أَجِبْ دَعْوَتِی یَا سَامِعَ الْأَصْوَاتِ اسْمَعْ صَوْتِی وَ ارْحَمْنِی وَ تَجَاوَزْ عَنْ سَیِّئَاتِی وَ مَا عِنْدِی یَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِکْرَامِ» .

*دعا: خواندن این دعا است که شیخ در «مصباح» فرموده، خواندن آن مستحب است:
«اللَّهُمَّ دَاحِیَ الْکَعْبَةِ وَ فَالِقَ الْحَبَّةِ وَ صَارِفَ اللَّزْبَةِ وَ کَاشِفَ کُلِّ کُرْبَةٍ أَسْأَلُکَ فِی هَذَا الْیَوْمِ مِنْ أَیَّامِکَ الَّتِی أَعْظَمْتَ حَقَّهَا وَ أَقْدَمْتَ سَبْقَهَا وَ جَعَلْتَهَا عِنْدَ الْمُؤْمِنِینَ وَدِیعَةً وَ إِلَیْکَ ذَرِیعَةً وَ بِرَحْمَتِکَ الْوَسِیعَةِ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ الْمُنْتَجَبِ فِی الْمِیثَاقِ الْقَرِیبِ یَوْمَ التَّلاقِ فَاتِقِ کُلِّ رَتْقٍ وَ دَاعٍ إِلَی کُلِّ حَقٍّ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ الْأَطْهَارِ الْهُدَاةِ الْمَنَارِ دَعَائِمِ الْجَبَّارِ وَ وُلاةِ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ أَعْطِنَا فِی یَوْمِنَا هَذَا مِنْ عَطَائِکَ الْمَخْزُونِ غَیْرَ مَقْطُوعٍ وَ لا مَمْنُوعٍ [مَمْنُونٍ‏] تَجْمَعُ لَنَا بِهِ التَّوْبَةَ وَ حُسْنَ الْأَوْبَةِ یَا خَیْرَ مَدْعُوٍّ وَ أَکْرَمَ مَرْجُوٍّ یَا کَفِیُّ یَا وَفِیُّ یَا مَنْ لُطْفُهُ خَفِیٌّ الْطُفْ لِی بِلُطْفِکَ وَ أَسْعِدْنِی بِعَفْوِکَ وَ أَیِّدْنِی بِنَصْرِکَ وَ لا تُنْسِنِی کَرِیمَ ذِکْرِکَ بِوُلاةِ أَمْرِکَ وَ حَفَظَةِ سِرِّکَ وَ احْفَظْنِی مِنْ شَوَائِبِ الدَّهْرِ إِلَی یَوْمِ الْحَشْرِ وَ النَّشْرِ وَ أَشْهِدْنِی أَوْلِیَاءَکَ عِنْدَ خُرُوجِ نَفْسِی وَ حُلُولِ رَمْسِی وَ انْقِطَاعِ عَمَلِی وَ انْقِضَاءِ أَجَلِی اللَّهُمَّ وَ اذْکُرْنِی عَلَی طُولِ الْبِلَی إِذَا حَلَلْتُ بَیْنَ أَطْبَاقِ الثَّرَی وَ نَسِیَنِیَ النَّاسُونَ مِنَ الْوَرَی وَ أَحْلِلْنِی دَارَ الْمُقَامَةِ وَ بَوِّئْنِی مَنْزِلَ الْکَرَامَةِ وَ اجْعَلْنِی مِنْ مُرَافِقِی أَوْلِیَائِکَ وَ أَهْلِ اجْتِبَائِکَ وَ اصْطِفَائِکَ وَ بَارِکْ لِی فِی لِقَائِکَ وَ ارْزُقْنِی حُسْنَ الْعَمَلِ قَبْلَ حُلُولِ الْأَجَلِ بَرِیئا مِنَ الزَّلَلِ وَ سُوءِ الْخَطَلِ اللَّهُمَّ وَ أَوْرِدْنِی حَوْضَ نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ اسْقِنِی مِنْهُ مَشْرَبا رَوِیّا سَائِغا هَنِیئا لا أَظْمَأُ بَعْدَهُ وَ لا أُحَلَّأُ وِرْدَهُ وَ لا عَنْهُ أُذَادُ وَ اجْعَلْهُ لِی خَیْرَ زَادٍ وَ أَوْفَی مِیعَادٍ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهَادُ اللَّهُمَّ وَ الْعَنْ جَبَابِرَةَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ وَ بِحُقُوقِ [لِحُقُوقِ‏] أَوْلِیَائِکَ الْمُسْتَأْثِرِینَ اللَّهُمَّ وَ اقْصِمْ دَعَائِمَهُمْ وَ أَهْلِکْ أَشْیَاعَهُمْ وَ عَامِلَهُمْ وَ عَجِّلْ مَهَالِکَهُمْ وَ اسْلُبْهُمْ مَمَالِکَهُمْ وَ ضَیِّقْ عَلَیْهِمْ مَسَالِکَهُمْ وَ الْعَنْ مُسَاهِمَهُمْ وَ مُشَارِکَهُمْ اللَّهُمَّ وَ عَجِّلْ فَرَجَ أَوْلِیَائِکَ وَ ارْدُدْ عَلَیْهِمْ مَظَالِمَهُمْ وَ أَظْهِرْ بِالْحَقِّ قَائِمَهُمْ وَ اجْعَلْهُ لِدِینِکَ مُنْتَصِرا وَ بِأَمْرِکَ فِی أَعْدَائِکَ مُؤْتَمِرا اللَّهُمَّ احْفُفْهُ بِمَلائِکَةِ النَّصْرِ وَ بِمَا أَلْقَیْتَ إِلَیْهِ مِنَ الْأَمْرِ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ مُنْتَقِما لَکَ حَتَّی تَرْضَی وَ یَعُودَ دِینُکَ بِهِ وَ عَلَی یَدَیْهِ جَدِیدا غَضّا وَ یَمْحَضَ الْحَقَّ مَحْضا وَ یَرْفِضَ الْبَاطِلَ رَفْضا اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَیْهِ وَ عَلَی جَمِیعِ آبَائِهِ وَ اجْعَلْنَا مِنْ صَحْبِهِ وَ أُسْرَتِهِ وَ ابْعَثْنَا فِی کَرَّتِهِ حَتَّی نَکُونَ فِی زَمَانِهِ مِنْ أَعْوَانِهِ اللَّهُمَّ أَدْرِکْ بِنَا قِیَامَهُ وَ أَشْهِدْنَا أَیَّامَهُ وَ صَلِّ عَلَیْهِ [عَلَی مُحَمَّدٍ] وَ ارْدُدْ إِلَیْنَا سَلامَهُ وَ السَّلامُ عَلَیْهِ [عَلَیْهِمْ‏] وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ». 

 1 نظر
19 مهر 1391 توسط منتظر
بسم الله الرحمن الرحیم

سلام عليکم
دوستان روز جمعه25 ذي القعدة روز دحو الارض است که جزو روزهايي است که روزه گرفتن در ان از ويژگي مخصوصي برخوردار مي باشد. در روايت روزه گرفتن در ان را معادل هفتاد سال و در برخي روايت صد سال عبادت ذکر کرده اند که هم به نيت روزه قضا و هم مستحبي ميتوان در ان روز روزه گرفت.حتما به همه خانواده و دوستان ياداوري کنيد تا همه از ثواب اين روز عظيم بهره ببريم انشاء الله

التماس دعا



 نظر دهید »

« روز دحوالارض »

19 مهر 1391 توسط منتظر
25 ذي القعدة « روز دحوالارض »

بيست و پنجم ماه ذي القعده روز دحوالارض است. دحوالارض را چنين معرفي مي کنند “روزي كه زمين از زير کعبه كشيده و گسترانيده شد.
گر چه اين مطلب يعني کشيده شدن و گسترانده شدن زمين در وحله اول عجيب به نظر ميرسد اما تعريف واضح تر اين موضوع اين است که گفته شود :
پس از آنکه تمام سطح کره زمين به مدت طولاني در زير آب فرو رفته و خداوند خواست تا آن را از زير آب بيرون آورد که صحنه زندگي موجودات مهيا گردد ، اولين نقطه اي که از زير آب سر بيرون آورد همان مکان مقدس کعبه و بيت الحرام بود . اين واقعه نشان دهنده اهميت اين نقطه و مرکزيت آن براي همه عالميان است .
در واقع دحوالارض روز شروع حيات بخشي خداوند به جهان خاکي است كه توجه به آن در روايات و تعيين اعمال خاص همچون روزه ، عبادت ، دعا و غسل واهتمام به آن از سوي معصومين (ع) نشانگر عنايت حضرت حق به اين روز با برکت است .
تعبير به اينکه “در روز دحو الارض رحمت خدا منتشر گرديده و از براى عبادت و اجتماع به ذكر خدا در اين روز، اجر بسيار است” و امثال آن ، مومنين را بر انجام مستحبات مخصوص اين روز ترغيب مي نمايد . درباره روزه اين روز آمده است :
روزه اين روز همانند روزه هفتاد سال است .
روزه اين روز کفاره گناهان هفتاد سال است .

براي روزه دار اين روز هرکه و هرچه در ميان آسمان و زمين است استغفار مي کند و …
از ديگر اعمال اين روز شريف دو رکعت نماز است که در آن حمد و پنج مرتبه سوره “والشمس” خوانده مي شود و پس از نماز نيز دعايي است که در مفاتيح آمده است . و همچنين دعاي “اللهم داحي الکعبه …” از دعاهاي مخصوص اين روز است .
روايت است که « امام رضا » عليه السلام فرموده اند: درشب بيست و پنجم ماه ذى القعده حضرت ابراهيم (ع) و حضرت عيسى (ع)متولد شده اند. و نيز در اين روز رسول خدا صلى الله عليه و آله ، به قصد حجة الوداع از مدينه به همراه يكصد و چهار هزار يا يكصد و بيست و چهار هزار نفر از راه شجره به مکه عزيمت نمودند که حضرت فاطمه (ع ) و تمامى زوجات آن حضرت نيز ايشان را همراهي مي کردند .
و نيز در روايتي است که در اين روز قائم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) قيام خواهد نمود .

 

« خروج پيامبر اکرم(ص) از مدينه به قصد حجه الوداع ( 10ق) »

ازطرف پيامبر اکرم(ص) در ماه ذيقعده ي سال دهم هجري قمري به اهالي مدينه و قبيله هاي اطراف اعلام شد که امسال آن حضرت قصد زيارت خانه ي خدا و برپايي مراسم حج را دارد. به همين جهت، تعداد زيادي از مسلمانان به همراه آن حضرت عازم مکه شدند. پيامبر اکرم (ص) در روز 25 ذيقعده¬ي سال دهم هجري قمري از مدينه حرکت نموده و در مکاني به نام ذوالحليفه احرام بست. تمام همسران آن حضرت و يگانه دختر گراميش حضرت فاطمه(س) در اين سفر هماره پيامبر(ص) بودند. حضرت علي(ع) نيز پس از ماموريت جهادي و تبليغي در منطقه ي يمن، به دستور پيامبر اکرم(ص) در مراسم بزرگ حجله¬الوداع حضور يافت. چون حج اين سال آخرين حج پيامبر اکرم(ص) بود به حجه الوداع مشهور گرديد. پس از پايان مراسم حجه الوداع هنگام بازگشت به مدينه در مکاني به نام غدير خم پيامبر اکرم(ص) در اجتماع يکصد هزار نفري، حضرت علي(ع) را به فرمان خداوند متعال به جانشيني خود منصوب فرمود و همگان با اميرالمومنين علي(ع) بيعت کردند

 نظر دهید »

عمل ٰ معیار ایمان

17 مهر 1391 توسط منتظر

بحث از «عمل» جدا از مبحث «ایمان» نیست. در آیات قرآن نیز «ایمان و عمل صالح» به صورت گسترده با هم آمده  است. با توجه به اینکه واژۀ عمل با همۀ مشتقّاتش حدود 356 بار در قرآن به کار رفته است و از این تعداد، حدود100 مورد، «عمل صالح» همراه با «ایمان» ذکر شده است، می‌سزد که دربارۀ آن از نگاه قرآن و حدیث بیشتر بیندیشیم.

عمل صالح

عمل صالح، که  این همه در قرآن روی آن تأکید شده است و مکرراً همراه با ایمان آمده، عملی است که شایسته، بجا و متناسب با شرایط باشد.

ایمان، درختی است که ثمرش عمل است و عمل، ریشه‌ای است که از ایمان تغذیه می‌کند و ایمان بدون عمل، دروغ است و عمل، تبلور ایمان است.

ایمان بدون عمل، ادعایی پوچ است و عمل  بدون ایمان، همچون کالبدی بی‌روح می‌باشد.

چه بسا عملی نیک، خودبه‌خود پسندیده باشد ولی این در «صالح» بودنِ آن کافی نیست.

ایمان حقیقی، با شناخت نیازها، امکانات، وسائل کار، جهت و ارزیابی موقعیت، عمل صالحی را نتیجه می‌دهد که سودمند و بجا و با در نظر گرفتنِ اولویّت‌ها باشد.

مواد زیر را از خصوصیات و ویژگی‌های عمل صالح می‌توان به حساب آورد:

1. جدا نبودن از ایمان.

2. همراه بودن با آگاهی و از روی شعور و ادراک.

3. جهت خدایی داشتن و به قصد تقرّب انجام دادن.

4. متناسب، بجا، به موقع بودن و در رابطه با نیازها و شرائط خاص زمانی و مکانی عمل کردن.

5. اثر بخش بودن.

6. در حد قدرت و امکانات عمل کننده بودن.

اگر اعمال، از ویژگی‌های فوق برخوردار باشند، آنگاه «صالحات» هستند. عمل صالح، به هر کار خوبی گفته نمی‌شود، بلکه عملی است که از ایدئولوژی نشأت گرفته باشد و فرد و جامعه را از «هست» به آنچه باید باشد، سوق دهد و آنها را در مسیر اهداف ایدئولوژی پیش ببرد.

«عمل صالح» است که پاداش دارد و خداوند در سایۀ آن، مؤمن را به بهشت می‌برد.[1] و اگر پاداش «اعمال صالح»در دنیا هم داده نشود، در آخرت که روز جزا است، داده خواهد شد.

امام علی(ع) فرموده است:

«امروز، عمل است و حساب نیست و فردا (در قیامت) حساب  است، نه عمل».[2]

کیفیت یا کمیّت عمل؟

گر چه در منطق قرآنی روی عمل تأکید فراوان شده است. امّا آنچه که به کار بها و  ارزش می‌دهد، «چگونگی» و کیفیت عمل است، نه مقدار و کمیّت آن.

آنچه در «عمل» اسلامی، ارزش آفرین است، زمینۀ عمل، انگیزۀ عمل، چارچوب و نیّت آن است، نه تنها منافع و سودهای حاصله از آن. «عمل زدگی» بدون تصفیۀ نیت،  آفت بزرگی است که گاهی در مزرعۀ اعمال افتاده و خرمن عمر را به آتش می‌کشد.

باید دید چه عملی، چگونه انجام یافته است، نه اینکه چه مقدار انجام گرفته است. عمل، همیشه، رنگ و خاصیّتِ نیت و انگیزه را می‌پذیرد.

پس، مطلق عمل، ارزش آفرین نیست. آنچه که به عمل، جوهر می‌دهد و آن را مایه‌دار  می‌کند، عبارت است از: تقوا، ایمان، نیت پاک، اخلاص، یقین و …

و … بی‌مایه، فطیر است، و کار بی‌‌یقین، تباه است، و عمل ریائی، پوک و پوچ است و پوسته‌ای است بی‌مغز.

قرآن می‌گوید: خدا، مرگ و حیات را آفرید تا بیازماید که چه کسی «بهتر» عمل می‌کند، نه بیشتر.[3]

امام صادق(ع) فرموده است:

«عملی که «دائمی» و از روی «یقین» باشد، هر چند اندک، نزد خداوند برتر است از عمل زیادی که از روی یقین نباشد».[4]

و نیز فرموده: «عمل کنندۀ بدون «بصیرت»، مثل کسی است که در «بیراهه» می‌رود که هر چه بیشتر برود، از مقصد دورتر می‌شود».[5]

آفات عمل

عمل هم مانند هر چیز دیگر، آفت‌هایی دارد که وقتی دچار آنها شد، از درون می‌پوسد و میوه نمی‌دهد و درخت عمل، به برگ و بار نمی‌نشیند، و خدواند در دنیا و آخرت، پاداشی نمی‌دهد.

آنچه که آفات اعمال است و چون خوره، اعمال را تباه می‌سازد، عبارت است از:

ـ عمل کردن برای دنیا.

ـ ریا و خود نمائی (شرک خفی و پنهان).

ـ شهرت طلبی و ستایش دوستی.

ـ عجب و خودپسندی.

ـ تفاخر و بالیدن به عمل نیک.

ـ نفاق و دوروئی میان قلب و زبان و عمل.

ـ زیاد انگاری عمل صالح.

ـ کار امروز را به فردا افکندن.

ـ شک و ناباوری.

در این میان، نقش شیطان و نفس امّاره در انحراف مسیر عمل از «خدایی» به «خودی» و از «الهی» به «ابلیسی» مهم، ظریف و حساس است. با کوچکترین غفلت ،ممکن است که عمل، تغییر جهت دهد و انگیزه‌های هواپرستی و نیّت‌های شیطانی در آن رخنه کند و به جای آنکه «عمل صالح» برای انسان، بهشت را فراهم سازد، عملِ مقرون به ریا و سُمعه و عُجب و غرور، شعلۀ آتش شده، در جان انسان می‌افتد و عوض آنکه قاتق نان گردد، قاتل جان می‌شود و به جای آنکه بسازد، می‌سوزاند. و عوض بالابردن، پائین می‌کشد، و از «معراج اخلاص» به «هبوط ریا» ساقط می‌کند.

پاکسازی عمل

برای انسان‌هایی که در حدّ اعلای اخلاص و ایمان نباشند، گاهی اختلاط عمل صالح و عمل فاسد، پیش می‌آید و پروندۀ زندگی‌شان، محتوی هر دو گونه کار خوب و بد است.

همچنان که صالحات ،سیّئات را از بین می‌برد، گاهی هم فساد عمل، بر صلاح آن غلبه کرده و آن را «حبط» می‌کند.

اینجاست که باید کنترل شدیدی روی اعمال خود داشت و نقاط قوّت و ضعف را دقیقاً شناسایی کرد و از نفوذ شیطان از طریق منافذ غیر صالح جلوگیری به عمل آورد. اعمالی که آمیخته به ریا و خودخواهی و غرور باشد، زمینۀ مناسبی برای رخنۀ شیطان است تا از این طریق، کل عمل را تباه سازد.

امام علی(ع) فرموده است:

«تصفیۀ عمل، بهتر از عمل است».[6]

برای آفت‌زدایی و پاک‌سازی عمل، باید به پروندۀ یکایک اعمال روزمره خود رسیدگی کرد و انگیزه و نیات عمل را «محاسبه» نمود، و به خود، نمره داد.

این کار، نیاز به «خودپائی» دارد؛ یعنی هر کس مراقب و جاسوس خود، نسبت به خودش باشد و خود را «نقد» کند. آنچه که در اخلاق و عرفان، به نام «مراقبت» و «محاسبه» مطرح است، به معنای رسیدگی دقیق به اعمال روزانه، به خصوص در آخر شب و هنگام خوابیدن است.

مروری بر کارهای انجام شده از اول صبح تا پایان روز، بسیار آموزنده و سازنده است.

البته باید کوشید تا کارهای خود را «توجیه» ننمود.

وقتی نسبت به «عمل» شناخت پیدا کردیم و «صالحات» و «سیئات» را در لیست جداگانه مشخص نمودیم، نوبت آن می‌رسد که کارهای خوب را تقویت و تکثیر کنیم و زشت‌ها را کم کرده و از بین ببریم.

یکی دیگر از روش‌های پاکسازی عمل، پاکسازی قلب است که مرکز نیّت و تصمیم‌گیری ماست.

همچنان که اگر ظرفی آلوده و ناپاک باشد، پاک‌ترین غذا و شربت را هم که در آن بریزی، آلوده‌اش می‌کند، قلبی هم که آلودگی شرک، نفاق، ریا، خودپسندی و … داشته باشد، یا عمل صالح از انسان سر نمی‌زند و یا اگر هم سرزد، آلوده می‌گردد.

در اینجا سخن زیبا و عمیق استاد شهید مطهری را می‌آوریم تا مرز عمل‌های خالص و آلوده مشخص گردد:

«کار برای خود کردن، نفس ‌پرستی است؛ کار برای خلق کردن، بت‌پرستی است؛ کار برای خدا و خلق کردن، شرک و دوگانه‌پرستی است؛ کار خود و کار خلق را برای خدا کردن، توحید و خدا پرستی است…».[7]

تداوم عمل

مهم‌تر از خود  عمل، تداوم بخشیدن به آن است؛ چرا که شروع یک کار، اگر چه جرأت و شهامت و اراده می‌خواهد، ولی ادامه و استمرار آن ، از آنجا که با موانع و سختی‌ها و کارشکنی‌ها و یأس آفرینی‌ها و وسوسه‌های شیطانی همراه است، اهمیّت بیشتری دارد.

هر عمل، در صورتی نتیجه مطلوب را خواهد داشت که استمرار یابد. کاری که انسان گاهی انجام دهد و گاهی ترک کند، ضعف و سستی‌آور است ولی عمل صالح مستمر و پیگیر، نشاط آور است.

در پاداش و اثر داشتن عمل هم، باید خط نهائی و مرحلۀ پایانی را در نظر گرفت نه نقطه شروع را. به گفتۀ مشهور، «حساب محصول را سرِ خرمن می‌رسند» و «جوجه را باید آخر پاییز شمرد».

«عمل صالح» انجام دادن، اگر مهم است، ادامۀ آن از اهمیّت بیشتری برخوردار است.

«انقلابی بودن» مهم نیست، انقلابی ماندن مهم است.

بیشترین بها و ارزش، برای تداوم است نه شروع.

در دعای کمیل می‌خوانیم: «خدایا! از تو «دوام» در خدمت تو بودن را می‌خواهیم».[8]

علی(ع) فرموده است:

«کارِ کم ولی مستمر، امیدوارکننده تر است  از کار زیادِ خستگی‌آور».[9]

امام باقر(ع) فرموده است:

«کاری که بنده دائماً به آن بپردازد، گر چه اندک، نزد خدا از بهترین اعمال است».[10]

تاریخ  اسلام، شخصیت‌های فراوانی را معرفی می‌کند که روزی و روزگاری در جبهۀ حق‌پرستان و پیشتازان اسلام بودند ولی دچار «ارتداد» و «رجعت» و «انحراف» شدند و حتی گاهی با 180 درجه تغییر جهت، به ضد انقلاب تبدیل شدند. از نمونه‌های مشهورش طلحه و زبیر را می‌توان نام برد که از مسلمانان باسابقه بودند ولی تا جنگ با علی(ع) هم پیش رفتند!…

وقتی ما ارزش عمر را در تداوم آن و در کیفیت آن دانستیم، دیگر با چند عمل صالح، دچار غرور و خود بزرگ‌بینی  و «تورّم شخصیت» نخواهیم شد.

اگر ادعای ایمان داریم، باید آن‌ را با عمل مستمر و استقامت و پایداری بر سر عقیده و عمل خیر و خلوص ثابت کنیم. خداوند می‌فرماید:

«کسانی که  گفتند: «الله»، آنگاه پایداری کردند، برای آنان ترس و اندوهی نیست».[11]

قبول عمل

دنیا، تجارتخانۀ اولیای خداست. در بازار عمل، هر چه عرضه شود، خریدار ندارد. وقتی مشتری اعمال ما خداست، در صورتی از ما عمل می‌خرد و بهشت را پاداش می‌دهد که اعمال ما، دارای جوهر اخلاص و مایۀ ایمان و شرایط کمال و انگیزه و نیت سالم و خدایی باشد.

آن کس که کالا تولید می‌کند، باید تقاضای مردم و زمینۀ عرضه را هم به حساب آورد و الاّ کالاهای تولید شده، روی دستش مانده و باد می‌کند.

اعمال ما در چه صورت، مقبول خدا قرار می‌گیرد و به آن پاداش می‌دهد؟

این نکته ایست که عقل حسابگر انسان مؤمن باید درباره‌اش بیندیشد.

امام علی(ع) می‌گوید:

«عنایت و توجّه شما بر پذیرفته شدن عمل، بیش از خود عمل باشد».[12]

گر چه عمل، به خاطر پاداش و مزد، کار کاسبکارانه است و عبادت برای بهشت، شیوۀ تجّار است، نه روش عاشقان و آزادگان؛ لیکن حتی عاشق هم باید به گونه‌ای رفتار و عمل کند  که معشوق، بپسندد و بپذیرد.

زمینۀ اخلاقی عمل

عملی که انجام می‌دهیم، همراه با یک سلسله سوخت و سوزهایی در فکر و  ایمان و وجود و حیات و آیندۀ ماست. در عمل که وقت و انرژی و امکانات و عمر و ایمان می‌دهیم، باید به آنچه هم به دست می‌آوریم، بیندیشیم.

آیا در این داد و ستد، سود می‌بریم یا زیان می‌کنیم؟

آیا رنج می‌بریم تا به گنج برسیم، یا که لذت نقد را بر بهشت جاودان و ابدی ترجیح می‌دهیم و آن سوی دیوارۀ مرگ را به حساب نمی‌آوریم و برای خانۀ آخرت، سور و سات و وسائل نمی‌اندوزیم؟!

امام علی(ع) می‌فرماید:

«در میان دو عمل، تفاوت بسیار است: یکی، عملی که لذّت آنیِ آن می‌رود و پیامدهای ناگوارش باقی است؛ دیگری، عملی که زحمت و رنج آن می‌رود ولی پاداشش جاودانه است».[13]

هر کس آن گونه رفتار می‌کند که می‌اندیشد و باور دارد (به استثنای منافق) و عمل، تجسّم و تبلور ایمان است،  و شکل وجودی  ماهیت  انسانی هر کس، ساختۀ عمل اوست. و انسان، جز ایمان و عملش چیزی نیست. آتش دوزخ، بازتاب زشتکاری‌های  انسان در دنیاست و بهشت، نتیجه عمل صالح بشر است.

به قول «آندره ژید»:

«اعمال ما به ما وابسته است، همچنان که درخشندگی به فسفر. درست است که  اعمال ما، ما را می‌سوزانند ،ولی تابندگی ما از همین است».[14]

شاید مناسب‌تر باشد اعمال را «سازندۀ» انسان بدانیم، نه سوزندۀ او.

خدا، حسابگری سریع است که به همۀ عمل‌ها آگاه است؛ چه پنهان و چه آشکار، چه کوچک و چه بزرگ. حتی به ضمائر و نیّات ما آگاه است. خداوند به کوچکترین عمل انسان، چه خوب و چه بد ،پاداش و یا کیفر می‌دهد.

انسان، در این جهان رها شده و یله نیست و تمام کارهایش دقیقاً ثبت و ضبط می‌شود و روزی پروندۀ انسان و نامۀ عملش گشوده شده و به جریان می‌افتد و انسان باید پای میز محاکمه‌ الهی، حساب پس بدهد؛ که چه کرده، چرا کرده، از کجا آورده، کجا صرف کرده و … .

آیا چنین باور و اعتقادی نسبت به خدا و هستی و انسان و حیات و آخرت و حساب و اعمال و سرانجام بشر، تعهّدآور و مسئولیت بخش و جهت دهنده نیست؟!….

در اخلاق عملی، همۀ مسائل بر محور «عمل» دور می‌زند و موضوع این علم، عمل انسان است.

مسابقه در عمل

در کارهای خیر باید پیشتاز و پیشاهنگ بود و گوی سبقت را از دیگران ربود. تبلیغ عملی، مؤثر‌ترین شیوۀ تبلیغات است؛ یعنی حرف‌هایمان را مردم باید در آیینۀ اعمال‌مان ببینند و «کار»مان باید شاهد صدقی برای «شعار»مان باشد.

از خود شروع کردن و در اعمال صالح پیشقدم شدن، آموزش اسلام و پیامبر و امامان است.

امیرمؤمنان(ع) می‌فرماید:

«به خدا سوگند! هرگز شما را بر طاعتی تشویق نمی‌کنم مگر آنکه  خودم قبل از شما، به آن عمل می‌کنم، و از هیچ معصیتی شما را برحذر نمی‌دارم مگر آنکه پیش از شما، خودم آن را ترک می‌کنم».[15]

پیامبر اسلام(ص) به علی(ع) سفارش می‌کند:

«ای علی! در سخن و حرف، هیچ خیری نیست مگر آنکه همراه عمل باشد».[16]

امام کاظم(ص) عمل را نشانه ایمان دانسته، می‌فرماید:

«ای هشام! مؤمن، کم حرف و پرکار است، ولی منافق، پر حرف و کم‌کار».[17]

ما خودمان شاهدیم که کسانی زیاد شعار می‌دهند و فریاد می‌کشند ولی پای عملشان می‌لنگد و هنگام ضرورت «عمل»، به کارهای فکری و ذهنی پناهنده می‌شوند و هنگام لزوم کار فکری، برای فرار، دم از کار و پروسۀ حرکت و عمل می‌زنند.

پس به فکر و آرمان باید در عمل خارجی تحقق بخشید، آن هم از طریق عمل مخلصانه و  ایثارگرانه و مستمر و صالح، نه فقط حرف و شعار… .

دعوت را باید پشتوانه‌ای از عمل، تقویت کند و گر نه، باد هواست.

قرآن، شدیداً کسانی را که به گفته‌‌های خود عمل نمی‌کنند، نکوهش می‌کند. راستی که «دو صد گفته، چون نیم‌کردار نیست»!

بیاید هماره این سخن زیبای پیامبر را آویزۀ گوش قرار دهیم که فرموده است:

«… مَثَل کسی که بدون عمل، دعوت می‌کند، مانند کسی است که بدون کمان، تیر می‌اندازد».[18]

و طبیعی است که تیر بدون زه و کمان، مسافتی را طی نمی‌کند و همانجا بر زمین می‌افتد و شلیک کردن با تفنگ بدون فشنگ و با خشاب خالی، اثری ندارد.

«چون سخن از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند». مگر نه اینکه زبان عمل، گویاتر و صادق‌تر از زبانِ حرف است؟!

عمل، راهی برای معرفت

گز مرد رهی، میان خون باید رفت

از پای فتاده، واژگون باید رفت

تو پای به راه در نه و هیچ مپرس

خود، راه بگویدت که چون باید رفت

در راه زندگی، وقتی که با عصای عمل پیش رویم، «تجربه» کسب می‌کنیم و تجربه، از علم بالاتر است. در دشتی پر از تپه‌ و ماهور، و در جاده‌ای پر پیچ و خم، در ابتدا نمی‌توان فهمید که پشت این تپه یا پیچ چیست و راه به کدام سو می‌باشد؛ ولی وقتی قدم جلو گذاشتیم، مرحلۀ بعدی برایمان کشف می‌گردد.

همچنان که علم، انسان را به عمل رهنمون می‌شود، عمل هم انسان را به علم و بینش جدیدی می‌کشاند، دانشی که دیگر صرفاً ذهنی نیست، بلکه عینی و دستاورد عمل است و از اطمینان بیشتری برخوردار است.

در معارف قرآنی و فرهنگ اهل بیت: این نکته که قدم گذاشتن در میدان عمل، علم و معرفت و بصیرت انسان را می‌افزاید، مورد قبول و تأکید است با این ویژگی که خداوند، معرفت و شناخت جدید را در سایۀ عمل و تقوا به انسان مؤمن می‌بخشد.

این آیات را مورد دقت قرار دهیم:

«آنان که در راه ما جهاد و تلاش کنند، ما آنها را به راه‌های خویش رهنمون می‌شویم».[19]

«تقوا داشته باشید و خدا، شما را تعلیم می‌دهد».[20]

«خدا را عبادت کن تا آنکه یقین برای تو بیاید».[21]

«ای مؤمنان! اگر تقوای الهی داشته و پروا پیشه باشید، خداوند به شما فرقان[22] می‌دهد».[23]

و به قول سعدی:

علم، هر چند بیشتر خوانی

چون عمل در تو نیست، نادانی

آیات یاد شده، می‌رساند که عمل و تقوا و جهاد و عبادت، دریچه‌هایی از بصیرت و شناخت و علم و فرقان را به روی انسان باز می‌کند.

به دو حدیث نیز در این زمینه، توجه کنید:

امام باقر(ع) می‌فرماید:

«هیچ عمل جز با شناخت، پذیرفته نمی‌شود و شناخت و معرفتی هم نیست، مگر با عمل».[24]

پیامبر اسلام(ص) می‌فرماید:

«هر کس به آنچه می‌داند عمل کند، خداوند، دانش و علم  آنچه را که نمی‌داند، به او می‌دهد».

نکته پایانی

فرصت‌ها به سرعت ابرهای آسمان می‌گذرند، دو موش سیاه و سفید (شب و روز) ریسمان عمرمان را می‌جوند و ما به پایان خط نزدیک می‌شویم. سن ما هر چه بالاتر می‌رود، عمر ما کوتاهتر می‌شود و نوارِ خالی زندگیمان به آخر می‌رسد.

این نوار را از چه پر می‌کنیم؟!…

عمل، ارزش دهندۀ انسان است، و  تقوا و خلوص، ارزش‌ دهندۀ عمل، و غرور و شهرت‌طلبی و ریا و خودخواهی، آفت عمل.

«عمل صالح»، اگر تداوم یابد، قبول گردد، خوب انجام گیرد و به عمل کننده بصیرت دهد، مایۀ نجات و فلاح است.

عمل را جزئی از ایمان دانستن، کار را استوار و محکم کردن، به دانسته‌ها عمل نمودن، از کسالت و سستی و تهاون به دور بودن، کارها را جدی گرفتن و به فکر روز حساب و رسیدگی به اعمال بودن، همه و همه، رشد دهندۀ انسان در جهت خدایی است.

تا چشم می‌بیند و گوش می‌شنود، تا بدن سالم است و دست و پا حرکت می‌کند، تا جانی در تن و نفسی در سینه و خونی در رگ است، باید تلاش و عمل صالح کرد. چرا که:

در روز حساب، بدکاران حسرت می‌خورند که: چرا عمل صالح نکردیم؟ و نیکوکاران حسرت می‌خورند که: چرا بیشتر نیکی نکردیم!؟

پی‌نوشت‌ها



[1] .  مؤمن/40.

 

[2] . الیوم عملٌ و لا حسابٌ و غداً حسابٌ ولا عمل. (نهج البلاغه، خطبه 42).

 

[3] . ملک/2.

 

[4] . انّ العمل الدائم القلیل افضل عند الله من العمل الکثیر علی غیر یقین. (اصول کافی، ج، 2، ص57، ح3).

 

[5] . العامل علی غیر بصیرة کالسائر غیر الطریق و لایزیده سرعة السیر من الطریق الاّ بعداً. (قصار الجمل، ج2، ص73).

 

[6] . تصفیة العمل خیرٌ من العمل. (بحارالانوار، ج87، ص90).

 

[7] . جهان‌بینی توحیدی، ص108.

 

[8] . و الدّوام فی الإتصال بخدمتک… .

 

[9] . قلیل تدوم علیه ارجی من کثیرٍ مملولٍ منه. (نهج البلاغه، فیض، حکمت270).

 

[10] . احبّ الأعمال الی الله ما داوم العبد علیه و إن قلّ. (وسائل الشیعه، ج1، ص70).

 

[11].(إِنّ الّذينَ قالُوا رَبّنَا اللّهُ ثُمّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ(. (احقاف/13).

 

[12] . کونوا علی قبول العمل اشدّ عنایة منکم علی العمل. (قصار الجمل2، ص73).

 

[13] . شتانَ بین عملین: عملٌ تذهب لذّته و تبقی تَبِعَتُهُ و عملٌ تذهبُ مَؤنَتُهُ و یبقی اجره. (وسائل الشیعه، ج11، ص188).

 

[14] . مائده‌های زمینی، ص24.

 

[15] . نهج‌البلاغه ، خطبه 173، (آخر خطبه).

 

[16] . یا علی! لاخیر فی قولٍ الاّ مع العمل. (مکارم الاخلاق، ص517).

 

[17] . یا هشام! المؤمن قلیل الکلام، کثیر العمل، و المنافق کثیر الکلام، قلیل العمل. (الحیاة، ج1، ص295).

 

[18] . یا اباذر! مثل الذی یدعو بغیر عمل کمثل الذی یرمی بغیر وَتَرْ. (ره‌ توشه، مصباح یزدی، ج2، ص121، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی.

 

[19].(وَ اتّقُوا اللّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللّهُ). (بقره/282).

 

[20].(وَ الّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنّهُمْ سُبُلَنا). (عنکبوت/29).

 

[21].(وَ اعْبُدْ رَبّكَ حَتّى يَأْتِيَكَ الْيَقينُ). (حجر/99). این آیه، تفسیر دیگری هم دارد.

 

[22] . فرقان: آنچه که به انسان نیروی شناخت حق و باطل را بدهد.

 

[23].( يا أَيّهَا الّذينَ آمَنُوا إِنْ تَتّقُوا اللّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقانًا). (انفال/29).

 

[24] . لا یُقْبَلُ عَمَلٌ الا بمعرفةٍ و لا معرفةَ الا بعملٍ. (تحف العقول، ص294).

 

 1 نظر
  • 1
  • 2
  • 3
  • ...
  • 4
  • ...
  • 5
  • 6
  • 7
  • ...
  • 8
  • ...
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 22
وبلاگ-كد تاريخ هجري


روز فراق

تصویر روز

گالری عکس



ریش

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

ساعت

حدیث روز

اوقات شرعی

وبلاگکد اوقات شرعیاوقات شرعی تهران

وصیتنامه شهدا

دانشنامه مهدوی

ذکر ایام هفته

پیچک دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس