๑۩๑ نمازشب گروهی در شب ولادت امام رضا (ع) برای برآورده شدن حاجات، ๑۩๑
با سلام
میخواهیم در کنار شما دوستان عزیز ، باهم نماز شب بخوانیم و برای براورده شدن آروزهای یکدیگر دعا کنیم
در قنوت نماز شب برای 40 مومن دعا میشود. در لیست زیر 41 نفر ثبت نام میکنند ، تا در قنوت نماز شب آرزوها برای 40 نفر انها (غیر از خودمان) دعا کنیم. 5 نفر از خانواده و دوستان خود را میتوانید در قنوت مدنظر بگیرید و بقیه را از بین دوستان این بحث دعا کنید.
تاریخ بر گزاری :
شب ولادت حضرت امام رضا (ع)
6 مهر ماه (شب جمعه)
http://www.cloob.com/club/post/Show/clubname/imam_reza/topicid/2385158
100 سخن گرانبها از ثامن الائمّه (علیهم السلام)
1. مؤمن ، مؤمن واقعى نيست ، مگر آن كه سه خصلت در او باشد : سنتى از پروردگارش و سنتى از پيامبرش و سنتى از امامش . اما سنت پروردگارش ، پوشاندن راز خود است ، اما سنت پيغمبرش ، مدارا و نرم رفتارى با مردم است ، اما سنت امامش صبر كردن در زمان تنگدستى و پريشان حالى است
(اصول كافى ، ج 3 ، ص 339)
2. پنهان كننده كار نيك ( پاداشش ) برابر هفتاد حسنه است و آشكار كنندهكار بد سرافكنده است ، و پنهان كننده كار بد آمرزيده است
(اصول كافى ، ج 4 ، ص 160)
3. از اخلاق پيامبران ، نظافت و پاكيزگى است
(تحف العقول ، ص 466)
4. امين به تو خيانت نكرده ( و نمىكند ) و ليكن ( تو ) خائن را امين تصورنمودى
(تحف العقول ، ص 466)
5. برادر بزرگتر به منزله پدر است
(تحف العقول ، ص 466)
6. دوست هركس عقل او ، و دشمنش جهل اوست
(تحف العقول ، ص 467)
7. دوستى با مردم ، نيمى از عقل است
(تحف العقول ، ص 467)
8. به درستى كه خداوند ، سر و صدا و تلف كردن مال و پر خواهشى را دوستندارد
(تحف العقول ، ص 467)
9. عقل شخص مسلمان تمام نيست ، مگر اين كه ده خصلت را دارا باشد : از اواميد خير باشد ، از بدى او در امان باشند ، خير اندك ديگرى را بسيار شمارد ، خير بسيار خود را اندك شمارد ، هرچه حاجت از او خواهند دلتنگ نشود ، در عمر خود از دانشطلبى خسته نشود ، فقر در راه خدايش از توانگرى محبوبتر باشد ، خوارى در راه خدايش از عزت با دشمنش محبوبتر باشد ، گمنامى را از پرنامى خواهانتر باشد . سپس فرمود : دهمى چيست و چيست دهمى ! به او گفته شد : چيست ؟ فرمود : احدى را ننگرد جز اين كه بگويد او از من بهتر و پرهيزگارتر است
(تحف العقول ، ص 467)
10. از امام رضا ( ع ) سؤال شد : سفله كيست ؟ فرمود : آن كه چيزى دارد كهاز ( ياد ) خدا بازش دارد
(تحف العقول ، ص 466)
11. ايمان يك درجه بالاتر از اسلام است ، و تقوا يك درجه بالاتر از ايماناست ، و به فرزند آدم چيزى بالاتر از يقين داده نشده است
(تحف العقول ، ص 469)
12. اطعام و ميهمانى كردن براى ازدواج از سنت است
(تحف العقول ، ص 469)
13. پيوند خويشاوندى را برقرار كنيد گرچه با جرعه آبى باشد ، و بهترين پيوندخويشاوندى ، خوددارى از آزار خويشاوندان است
(تحف العقول ، ص 469)
14. حضرت رضا ( ع ) هميشه به اصحاب خود مىفرمود : بر شما باد به اسلحهپيامبران ، گفته شد : اسلحه پيامبران چيست ؟ فرمود : دعا
(اصول كافى ، ج 4 ، ص 214)
15. از نشانههاى دين فهمى ، حلم و علم است ، و خاموشى درى از درهاى حكمتاست . خاموشى و سكوت ، دوستى آور و راهنماى هر كار خيرى است
(تحف العقول ، ص 469)
16. زمانى بر مردم خواهد آمد كه در آن عافيت ده جزء است ، كه نه جزء آن دركنارهگيرى از مردم ، و يك جزء آن در خاموشى است
(تحف العقول ، ص 470)
17. از امام رضا ( ع ) از حقيقت توكل سؤال شد . فرمود : اين كه جز خدا ازكسى نترسى
(تحف العقول ، ص 469)
18. به راستى كه بدترين مردم كسى است كه يارىاش را ( از مردم ) باز دارد وتنها بخورد و زير دستش را بزند
(تحف العقول ، ص 472)
19. بخيل را آسايشى نيست ، و حسود را خوشى و لذتى نيست ، و زمامدار را وفايى نيست ، و دروغگو را مروت و مردانگى نيست
(تحف العقول ، ص 473)
20. كسى دست كسى را نمىبوسد ، زيرا بوسيدن دست او مانند نماز خواندن براىاوست
(تحف العقول ، ص 473)
21. به خداوند خوشبين باش ، زيرا هركه به خدا خوشبين باشد ، خدا با گمانخوش او همراه است ، و هركه به رزق و روزى اندك خشنود باشد ، خداوند به كردار اندك او خشنود باشد ، و هركه به اندك از روزى حلال خشنود باشد ، بارش سبك و خانوادهاش در نعمت باشد و خداوند او را به درد دنيا و دوايش بينا سازد و او را از دنيا به سلامت به دار السلام بهشت رساند
(تحف العقول ، ص 472)
22. ايمان چهار ركن است : توكل بر خدا ، رضا به قضاى خدا ، تسليم به امرخدا ، واگذاشتن كار به خدا
(تحف العقول ، ص 469)
23. از امام رضا درباره بهترين بندگان سؤال شد . فرمود : آنان هرگاه نيكىكنند خوشحال شوند ، و هرگاه بدى كنند آمرزش خواهند ، و هرگاه عطا شوند شكر گزارند ، و هرگاه بلا بينند صبر كنند ، و هرگاه خشم كنند . درگذرند
(تحف العقول ، ص 469)
24. كسى كه فقير مسلمانى را ملاقات نمايد و بر خلاف سلام كردنش بر اغنيا براو سلام كند ، در روز قيامت در حالى خدا را ملاقات نمايد كه بر او خشمگين باشد
(عيون اخبار الرضا ، ج 2 ، ص 52)
25. از حضرت امام رضا ( ع ) درباره خوشى دنيا سؤال شد . فرمود : وسعت منزلو زيادى دوستان
(بحار الانوار ، ج 76 ، ص 152)
26. زمانى كه حاكمان دروغ بگويند ، باران نبارد و چون زمامدار ستم ورزد ،دولت ، خوار گردد ، و اگر زكات اموال داده نشود چهار پاپان از بين روند
(بحار الانوار ، ج 73 ، ص 373)
27. هر كس اندوه و مشكلى را از مؤمنى برطرف نمايد ، خداوند در روز قيامتاندوه را از قلبش برطرف سازد
(اصول كافى ، ج 3 ، ص 268)
28. بعد از انجام واجبات ، كارى بهتر از ايجاد خوشحالى براى مؤمن ، نزدخداوند بزرگ نيست
(بحار الانوار ، ج 78 ، ص 347)
29. بر شما باد به ميانهروى در فقر و ثروت ، و نيكى كردن چه كم و چه زياد ،زيرا خداوند متعال در روز قيامت يك نصفه خرما را چنان بزرگ نمايد كه مانند كوه احد باشد
(بحار الانوار ، ج 78 ، ص 346)
30. به ديدن يكديگر رويد تا يكديگر را دوست داشته باشيد و دست يكديگر رابفشاريد و به هم خشم نگيريد
(بحار الانوار ، ج 78 ، ص 347)
31. بر شما باد راز پوشى در كارهاتان در امور دين و دنيا . روايت شده كه” افشاگرى كفر است ” و روايت شده ” كسى كه افشاى اسرار مىكند با قاتل شريك است ” و روايت شده كه ” هرچه از دشمن پنهان مىدارى ، دوست تو هم بر آن آگاهى نيابد “
(بحار الانوار ، ج 78 ، ص 347)
32. آدمى نمىتواند از گردابهاى گرفتارى با پيمانشكنى رهايى يابد ، و ازچنگال عقوبت رهايى ندارد كسى كه با حيله به ستمگرى مىپردازد
(بحار الانوار ، ج 78 ، ص 349)
33. با سلطان و زمامدار با ترس و احتياط همراهى كن ، و با دوست با تواضع ،و با دشمن با احتياط ، و با مردم با روى خوش
(بحار الانوار ، ج 78 ، ص 356)
34. هر كس به رزق و روزى كم از خدا راضى باشد ، خداوند از عمل كم او راضىباشد
(بحار الانوار ، ج 78 ، ص 356)
35. عقل ، عطيه و بخششى است از جانب خدا ، و ادب داشتن ، تحمل يك مشقتاست ، و هر كس با زحمت ادب را نگهدارد ، قادر بر آن مىشود ، اما هر كه به زحمت بخواهد عقل را به دست آورد جز بر جهل او افزوده نمىشود
(بحار الانوار ، ج 78 ، ص 342)
36. به راستى كسى كه در پى افزايش رزق و روزى است تا با آن خانواده خود را اداره كند ، پاداشش از مجاهد در راه خدا بيشتر است
(بحار الانوار ، ج 78 ، ص 339)
37. پنج چيز است كه در هر كس نباشد اميد چيزى از دنيا و آخرت به او نداشته باش : كسى كه در نهادش اعتماد نبينى ، و كسى كه در سرشتش كرم نيابى ، و كسى كه در خلق و خوىاش استوارى نبينى ، و كسى كه در نفسش نجابت نيابى ، و) كسى كه از خدايش ترسناك نباشد
(تحف العقول ، ص 470)
38. هرگز دو گروه با هم روبهرو نمىشوند ، مگر اينكه نصرت و پيروزى با گروهىاست كه عفو و بخشش بيشترى داشته باشد
(تحف العقول ، ص 470)
39. مبادا اعمال نيك و تلاش در عبادت را به اتكاى دوستى آل محمد ( ع ) رهاكنيد ، و مبادا دوستى آل محمد ( ع ) و تسليم براى آنان را به اتكاى عبادت از دست بدهيد ، زيرا هيچ كدام از ايندو به تنهايى پذيرفته نمىشود
(بحار الانوار ، ج 78 ، ص 347)
40. عبادت پر روزه داشتن و نماز خواندن نيست ، و همانا عبادت پر انديشهكردن در امر خداست
(تحف العقول ، ص 466)
41. كسى كه نعمت دارد بايد كه بر عيالش در هزينه وسعت بخشد
(تحف العقول ، ص 466)
42. هرچه زيادى است نياز به سخن زيادى هم دارد
(تحف العقول ، ص 466)
43. كمك تو به ناتوان بهتر از صدقه دادن است
(تحف العقول ، ص 470)
44. به آن حضرت گفته شد : چگونه صبح كردى ؟ فرمود : با عمر كاسته ، و كردارثبت شده ، و مرگ بر گردن ما و دوزخ دنبال ما است ، و ندانيم با ما چه شود
(تحف العقول ، ص 470)
45. سخاوتمند از طعام مردم بخورد تا از طعامش بخورند ، و بخيل از طعام مردمنخورد تا از طعامش نخورند
(تحف العقول ، ص 470)
46. ما خاندانى باشيم كه وعده خود را وام دانيم چنانچه رسول خدا ( ص )كرد
(تحف العقول ، ص 470)
47. هيچ بنده به حقيقت كمال ايمان نرسد تا سه خصلتش باشد : بينايى در دين ، و اندازهدارى در معيشت ، و صبر بر بلاها
(تحف العقول ، ص 471)
48. به ابى هاشم داود بن قاسم جعفرى فرمود : اى داود ما را بر شما به خاطر رسول خدا ( ص ) حقى است ، و شما را هم بر ما حقى است ، هر كه حق ما را شناخت رعايت او بايد ، و هر كه حق ما را نشناخت حقى ندارد
(تحف العقول ، ص 471)
49. با نعمتها خوش همسايه باشيد ، كه گريز پايند ، و از مردمى دور نشوند كه باز آيند
(تحف العقول ، ص 472)
50. ابن سكيت به آن حضرت گفت : امروزه حجت بر مردم چيست ؟ در پاسخفرمود : همان عقل است كه به وسيله آن شناخته مىشود آن كه راستگو است از طرف خدا و از او باور مىكند ، و آن كه دروغگو است و او را دروغ مىشمارد ، ابن سكيت گفت : به خدا اين است پاسخ
(تحف العقول ، ص 473)
51. هركس آفريدگار را به آفريدههايش تشبيه كند ، مشرك است و هركس بهخداوند چيزى نسبت دهد كه خدا خود از آن نهى كرده است كافر است
(وسائل الشيعة ، ج 18 ، ص 557)
52. ايمان انجام واجبات و دورى از محرمات است ، ايمان عقيده به دل واقرار به زبان و كردار با اعضاء تن است
(تحف العقول ، ص 444)
53. ريان از امام رضا عليه السلام پرسيد : نظرتان راجع به قرآن چيست ؟ امامفرمود : قرآن سخن خداست ، فقط از قرآن هدايت بجوييد و سراغ چيز ديگر نرويد كه گمراه مىشويد
(بحار الانوار ، ج 92 ، ص 117)
54. امام رضا ( ع ) در ضمن تجليل از قرآن و اعجاز آن فرمودند : قرآن ريسمانمحكم و بهترين راه به بهشت است ، قرآن انسان را از دوزخ نجات مىدهد ، قرآن به مرور زمان كهنه نمىشود ، سخنى هميشه تازه است زيرا براى زمان خاصى تنظيم نشده است ، قرآن راهنماى همه انسانها و حجت بر آنهاست ، هيچ اشكال و ايرادى به قرآن راه پيدا نمىكند ، قرآن از جانب خداوند حكيم فرود آمده است
(بحار الانوار ، ج 92 ، ص 14)
55. سليمان جعفرى از امام رضا ( ع ) پرسيد : نظرتان درباره كار كردن براىدولت چيست ؟ امام فرمود : اى سليمان هرگونه همكارى با حكومت ( ظالم و غاصب )به منزله كفر به خداست . نگاه كردن به چنين دولتمردانى گناه كبيره است و آدمى را مستحق دوزخ مىنمايد
(بحار الانوار ، ج 75 ، ص 374)
56. عبدالسلام هروى مىگويد : از امام رضا ( ع ) شنيدم مىفرمود : خدا رحمتكند كسى را كه آرمان ما را زنده كند . گفتم : چگونه اين كار را بكند ؟ فرمود : آموزشهاى ما را ياد بگيرد و به مردم بياموزد
(وسائل الشيعة ، ج 18 ، ص 102)
57. هركس از خود حساب بكشد سود مىبرد و هركس از خود غافل شود زيانمىبيند ، و هركس ( از آيندهاش ) بيم داشته باشد به ايمنى دست مىيابد ، و هركس از حوادث دنيا عبرت بگيرد بينش پيدا مىكند ، و هركس بينش پيدا كند مسائل را مىفهمد و هركس مسائل را بفهمد عالم است
(بحار الانوار ، ج 78 ، ص 352)
58. عجب درجاتى دارد : يكى اين كه كردار بد بنده در نظرش خوش جلوه كند وآن را خوب بداند و پندارد كار خوبى كرده . يكى اين كه بندهاى به خدا ايمان آورد و منت بر خدا نهد با اين كه خدا را به او منت است در اين باره
(تحف العقول ، ص 468)
59. اگر بهشت و جهنمى هم در كار نبود باز لازم بود به خاطر لطف و احسانخداوند مردم مظيع او باشند و نافرمانى نكنند
(بحار الانوار ، ج 71 ، ص 174)
60. خداوند سه چيز را به سه چيز ديگر مربوط كرده است و به طور جداگانهنمىپذيرد . نماز را با زكات ذكر كرده است ، هركس نماز بخواند و زكات ندهد نمازش پذيرفته نيست . نيز شكر خود و شكر از والدين را با هم ذكر كرده است .
از اين رو هركس از والدين خود قدردانى نكند از خدا قدردانى نكرده است . نيز در قرآن سفارش به تقوا و سفارش به ارحام در كنار هم آمده است . بنابراين اگر كسى به خويشاوندانش رسيدگى و احسان ننمايد ، با تقوا محسوب نمىشود
(عيون اخبار الرضا ، ج 1 ، ص 258)
61. از حرص و حسادت بپرهيز كه اين دو ، امتهاى گذشته را نابود كرد ، وبخيل نباش كه هيچ مؤمن و آزادهاى به آفت بخل مبتلا نمىشود . بخل مغاير با ايمان است
(بحار الانوار ، ج 78 ، ص 346)
62. احسان و اطعام به مردم ، و دادرسى از ستمديده ، و رسيدگى به حاجتمنداناز بالاترين صفات پسنديده است
(بحار الانوار ، ج 78 ، ص 357)
63. با مشروب خوار همنشينى و سلام و عليك نكن
(بحار الانوار ، ج 66 ، ص 491)
64. صدقه بده هرچند كم باشد ، زيرا هر كار كوچكى كه صادقانه براى خدا انجامشود بزرگ است
(وسائل الشيعة ، ج 1 ، ص 87)
65. توبه كار به منزله كسى است كه گناهى نكرده است
(بحار الانوار ، ج 6 ، ص 21)
66. بهترين مال آن است كه صرف حفظ آبرو شود
(بحار الانوار ، ج 78 ، ص 352)
67. بهترين تعقل خودشناسى است
(بحار الانوار ، ج 78 ، ص 352)
68. راستى امامت زمام دين و نظام مسلمين و صلاح دنيا و عزت مؤمنان است ،امام بنياد اسلام نامى ( افزون شو ) و فرع برازنده آن است ، بوسيله امام نماز و زكات و روزه و حج و جهاد درست مىشوند و خراج و صدقات فراوان مىگردند و حدود و احكام اجراء مىشوند و مرز و نواحى محفوظ مىماند
(تحف العقول ، ص 462)
69. به خدا خوش گمان باشيد ، زيرا خداى عزوجل مىفرمايد : من نزد گمان بنده مؤمن خويشم ، اگر گمان او خوب است ، رفتار من خوب و اگر بد است ، رفتار من هم بد باشد
(اصول كافى ، ج 3 ، ص 116)
70. مرد عابد نباشد ، جز آن كه خويشتن دار باشد ، و چون مردى كه در بنىاسرائيل خود را به عبادت وامىداشت ، تا پيش از آن ده سال خاموشى نمىگزيد ، عابد محسوب نمىشد
(اصول كافى ، ج 3 ، ص 172)
71. تواضع اين است كه به مردم دهى آنچه را مىخواهى به تو دهند
(اصول كافى ، ج 3 ، ص 189)
72. عيسى بن مريم صلوات الله عليه به حواريين گفت : اى بنى اسرائيل ! برآنچه از دنيا از دست شما رفت افسوس مخوريد ، چنانكه اهل دنيا چون به دنياى خود رسند ، بر دين از دست داده خود افسوس نخورند
(اصول كافى ، ج 3 ، ص 205)
73. كسى كه جز به روزى زياد قناعت نكند ، جز عمل بسيار بسش نباشد ، و هركهروزى اندك كفايتش كند ، عمل كند هم كافيش باشد
(اصول كافى ، ج 3 ، ص 207)
74. گاهى ، مردى كه سه سال از عمرش باقى مانده صله رحم مىكند و خدا عمرشرا 30 سال قرار مىدهد و خدا هرچه خواهد مىكند
(اصول كافى ، ج 3 ، ص 221)
75. معمر بن خلاد گويد : به امام رضا ( ع ) عرض كردم : هرگاه پدر و مادرممذهب حق را نشناسند دعايشان كنم ؟ فرمود : براى آنها دعا كن و از جانب آنها صدقه بده ، و اگر زنده باشند و مذهب حق را نشناسند با آنها مدارا كن ، زيرا رسول خدا ( ص ) فرمود : خدا مرا به رحمت فرستاده نه به بىمهرى و نافرمانى
(اصول كافى ، ج 3 ، ص 232)
76. هركس به مؤمنى گشايشى دهد ، خدا روز قيامت دلش را گشايش دهد . .
(اصول كافى ، ج 3 ، ص 286)
77. خداى عزوجل به يكى از پيغمبران وحى فرمود كه : هرگاه اطاعت شوم راضىگردم و چون راضى شوم بركت دهم و بركت من بىپايان است ، هرگاه نافرمانى شوم خشم گيرم و چون خشم گيرم لعنت كنم و لعنت من تا هفت پشت برسد
(اصول كافى ، ج 3 ، ص 377)
78. هرگاه مردم به گناهان بىسابقه روى آورند به بلاهاى بىسابقه گرفتارمىشوند
(اصول كافى ، ج 3 ، ص 377)
79. مردم از كسى كه با صراحت و صادقانه با آنها رفتار كند خوششان نمىآيد
(بحار الانوار ، ج 78 ، ص 357)
80. عدهاى به دنبال ثروت هستند ولى به آن نمىرسند و عدهاى به آن رسيدهاند ولى قرار نمىگيرند و بيشتر مىطلبند
(بحار الانوار ، ج 78 ، ص 349)
81. وقتى آشكارا حرف حق مىشنويد خشمگين نشويد
(بحار الانوار ، ج 78 ، ص 347)
82. حريصانه به دنبال قضاى حاجت حاجتمندان باشيد ، هيچ عملى بعد از واجباتبالاتر از شاد كردن مسلمان نيست
(بحار الانوار ، ج 78 ، ص 347)
83. نادان ، دوستانش را به زحمت مىاندازد
(بحار الانوار ، ج 78 ، ص 352)
84. مسلمان اگر شاد يا خشمگين شود از مسير حق منحرف نمىشود ، و اگر بر دشمنمسلط شود بيشتر از حقش مطالبه نمىكند
(بحار الانوار ، ج 78 ، ص 352)
85. فقط دو گروه راه قناعت پيش مىگيرند : عبادت كنندگانى كه در پى پاداشآخرتند يا بزرگ منشانى كه تحمل درخواست از مردمان پست را ندارند
(بحار الانوار ، ج 78 ، ص 357)
86. مرگ ، آفت آمال و آرزوهاست ، و لطف و احسان به مردم تا ابد براىانسان باقى مىماند
(بحار الانوار ، ج 78 ، ص 357)
87. عاقل ، احسان به مردم را غنيمت مىشمارد ، و شخص توانا بايد فرصت راغنيمت شمارد و الا موقعيت از دست مىرود
(بحار الانوار ، ج 78 ، ص 357)
88. خسيس بودن آبروى انسان را از بين مىبرد
(بحار الانوار ، ج 78 ، ص 357)
89. قلب انسان حالت خستگى و نشاط دارد ، وقتى در حال نشاط است مسائل راخوب مىفهمد و وقتى خسته است كند ذهن مىشود ، بنابراين وقتى نشاط دارد آنرا به كار بگيريد و وقتى خسته است آن را به حال خود بگذاريد
(بحار الانوار ، ج 78 ، ص 357)
90. هر هدفى را از راه آن تعقيب كنيد . هركس اهدافش را از راه طبيعىتعقيب كند به لغزش دچار نمىشود و بر فرض كه بلغزد چارهجويى برايش ممكن است
(بحار الانوار ، ج 78 ، ص 356)
91. بهترين مال آن است كه خرج آبرو و حيثيت انسان شود
(بحار الانوار ، ج 78 ، ص 355)
92. خود را با كار مداوم خسته نكنيد و براى خود تفريح و تنوع قرار دهيد ولىاز كارى كه در آن اسراف باشد يا شما را در اجتماع سبك كند پرهيز كنيد
(بحار الانوار ، ج 78 ، ص 346)
93. تواضع و فروتنى مراتبى دارد ، مرتبهاى از آن اين است كه انسان موقعيتخود را بشناسد و بيش از آنچه شايستگى آن را دارد از كسى متوقع نباشد و با مردم به گونهاى معاشرت و رفتار نمايد كه دوست دارد با او آنگونه رفتار شود و اگر كسى به او بدى نمود در مقابل خوبى كند ، خشم خود را فرو خورد و گذشت پيشه كند و اهل احسان و نيكى باشد
(بحار الانوار ، ج 78 ، ص 355)
94. بايد لطف و احسان قابل اعتنا باشد . نبايد چيز كم ارزشى را صدقه دهيم . ( در زمانى كه عموم مردم تمكن نسبى دارند نبايد به خرما دادن بسنده كرد . )
(بحار الانوار ، ج 78 ، ص 354)
95. كسى كه محاسن و امتيازات زيادى داشته باشد مردم از او تعريف مىكنند ،و به تعريف خود نياز پيدا نمىكند
(بحار الانوار ، ج 78 ، ص 353)
96. هركس به راهنمايى تو اعتنايى نكرد نگران مباش حوادث روزگار او را ادب خواهد كرد
(بحار الانوار ، ج 78 ، ص 353)
97. كسى كه در پوشش نصيحت به تو از ديگرى بدگويى مىكند ، به عاقبت بدىگرفتار خواهد شد
(بحار الانوار ، ج 78 ، ص 353)
98. هيچ چيزى زيانبارتر از خودپسندى نيست
(بحار الانوار ، ج 78 ، ص 348)
99. برنامه آموزش دين داشته باشيد در غير اين صورت باديه نشين و نادانمحسوب مىشويد
(بحار الانوار ، ج 78 ، ص 346)
100. از فقر انديشه مكن كه خسيس خواهى شد ، و در فكر عمر دراز مباش كه باعث حرص به ماديات است .
سيره عملى واخلاقى امام هشتم (عليه السلام)
بى گمان ديده گشودن بر آفتاب كارى ناشدنى است، چونان كه پريدن در آسمان بلند.
شناخت خدايى مردان برخاسته از بوستان عترت، نه براى هر بال بشكستهاى شدنى، چه آنان كه بر آفتاب ديده گشودهاند جز سايه مژگان خويش نديده و آنها كه در آن آسمان پريدهاند جز شكسته بال خويش را نيافتهاند.
با اين همه شايد بتوان ديده بر پرتويى از آفتاب كه بر زاويهاى تابيده است دوخت و در آن نشانها از حقيقت نور يافت كه نور، همه يك گوهر است.
با چنين اعترافى به يكى از جنبههاى پند آكنده حيات امام روى مى كنيم و دست كوتاه خويش را به درياى ناشناخته كرانه *خوى ستوده امام* فرو مى بريم تا مرواريدى چند برگيريم و فراروى گذاريم.
عبادت امام
براى آنان كه بودن را مفهومى جز بنده بودن ندانند، پرستش نه يك *تكليف*، بلكه معناى زندگى و راز جاودانگى است. در نگاه آنان خدا پرستيدن نه يك واجب است كه بايد از سر گذراند و برائت ذمه حاصل كرد، بلكه شهيد شيرينى است كه بايد چشيد و در آن روح بودن و ماندن را يافت.
از اين روى، اگر درباره خداپرستى اين گونه كسان كه امام پيشاپيش همه آنان است سخنى گفته شود سخن از *اندازه عبادت* نيست، بلكه سخن از *چگونگي* است. آنان بنده بودن را مايه افتخار، بندگى كردن را مايه سربلندى، و سر فرود آوردن در برابر خواست آشكار و پنهان خداوند را اساس سرافرازى شمردند.
اين معناى سخن هشتمين امام است كه مى گويد: *به بندگى خدا افتخار مى كنم*.همين حقيقت است كه بدخواهان او را ناخواسته بر آن مى دارد كه اعتراف كنند او پرستشگرترين همه زمينيان است.
و در ميان همه فرزندان عباس و على(ع) با فضيلتتر، پرهيزگارتر، ديندارتر، و شايستهتر از او نديدهاند.
در پرتو توجه به چنين برداشتى از مفهوم عبادت در نظر امام است كه مىتوان براى خواندن هزار ركعت نماز در شبانه روز، سجده هاى طولانى پس از نماز صبح، روزههاى مكرر، شب زندهداريهاى پر رمز و راز و همدمى هميشگى با قرآن تفسيرى شايسته يافت، يا به درك حقيقت اين سخن نايل آمد كه كسى درباره آن حضرت مىگويد: *به خداوند سوگند مردى نديدم كه بيش از او از خدا پروا كند، بيش از او در همه اوقات به ياد خدا باشد، و بيش از او از خدا بترسد*.
گوينده اين سخن نه كسى از شاگردان او، بلكه فرستاده دستگاه خلافت، رجاءبن ابى ضحّاك است كه به عنوان گماشته مأمون به مدينه رفته تا امام را زير نظر گيرد و با خود به مرو برد. او در ادامه سخن خود مى گويد:
*شب هنگام كه به بستر مى رفت بسيار فرآن تلاوت مى كرد، و چون بر آيهاى كه در آن يادى از بهشت يا دوزخ بود مىگذشت مى گريست و از خداوند بهشت مى خواست و از آتش به او پناه مى جست… چون ثلث آخر شب فرا مىرسيد از بستر بر مىخواست و به تسبيح و تحميد و تهليل و استغفار مىپرداخت. پس از آن مسواك مى كرد و سپس به نماز شب مىايستاد. او نماز جعفر طيار را چهار ركعت به جاى مىآورد و اين ركعتها را در شمار ركعتهاى نماز شب مىآورد*.
امام براساس همين برداشت همواره با قرآن همدم بود و به گفته ابراهيم ابن عباس حتى سخن او، پاسخهايى كه مى داد و مثالهايى كه مىآورد همه برگرفته از قرآن بود و كتاب الهى را هر سه روز يك بار ختم مىكرد.
او خود در اين باره فرمود: *اگر مىخواستم قرآن را در كمتر از سه روز ختم مى كردم. اما من به هر آيهاى كه مىرسم در آن مىانديشم و در اين امر درنگ مىنمايم كه درباره چه و به چه هنگام نازل شده و بدين سبب است كه آنرا در سه روز ختم مىكنم*.
هم بر اين اساس است كه امام هر برترى را به تقوا مى داند و حتى به ديگران نيز حق مىدهد كه اگر بتوانند بيش از او از تقوا بهرهمند شوند از او برتر باشند، چونان كه در پاسخ مردى كه سوگند ياد كرد او بهترين مردم است، فرمود: *اى مرد! سوگند مخور، برتر از من كسى است كه بيشتر تقواى خدا داشته و در برابر او فرمانبردارتر باشد. به خدا سوگند هنوز اين آيه نسخ نشده است كه برترين شما پرهيزگارترين شماست*.
همو در جايى ديگر نيز فرمود: *اى زيد، از خدا بترس كه آنچه بدان رسيدهايم تنها به كمك تقوا ميسر شده است*.
او همين تقوا، خداترسى و فرمانبرى را معيار و نشان شيعه بودن نيز مىخواند و به يكى مى گويد: *هر كدام از پيروان ما كه خدا را فرمان نبرد از ما نيست، و تو اگر از خدا فرمانبرى از ما خاندان هستي*.
زهد و ساده زيستن
روشن است آن كه با خدا چنين پيوندى جانمايه دارد ديگر دل در پى جز او نمىگذارد و جز اويى به ديده وى نيايد تا دلش از آن ياد كند. آن كه خدا را يافته و سراى لقاى او را مى شناسد سراى ناپايدار كنونى را جز باتلاقى نمىداند كه هر چه به درونش نزديكتر شوى رهايى از آن دشوارتر و مرگ و نيستى حتمى مىشود.
چنين است كه امام دنيا را سرايى آكنده از شر و بدى مىشمرد و از شر آن به خداوند پناه مى برد و راه رهايى را *زهد و پارسايى* مىبيند و مى فرمايد: *به وسيله زهد و بىرغبتى به دنيا نجات از شر دنيا را مى جويم*.
محمدبن عباد مى گويد: *رضا عليه السلام تابستان بر حصير و در زمستان بر پلاس مى نشست و جامههاى خشن بر تن مىكرد و تنها هنگامى كه در جمع مردمان حضور مى يافت جامه رسمى مردمان را مىپوشيد*.
يك بار سفيان ثورى او را ديد كه جامهاى از خز برتن كرده است. او را گفت: *اى پسر پيغمبر! چه خوب بود لباس پايينتر از اين مىپوشيدى!* فرمود: *دستت را پيش آر*. پس دست او را به گريبان خود برد و او ديد كه در زير جامه بوريايى بيش نيست. آنگاه فرمود: *اى سفيان، آن جامه خز براى خلق اين لباس ژنده براى حضرت حق است*.
اباصلت هروى نيز درباره آن حضرت مىگويد: *او غذايى ساده و خوراكى اندك داشت*. امام حتى زمانى كه رسماً وليعهد خلافت بود از همان زهد و پارسايى و ساده زيستى جدايى نداشت.
شكايتى كه يكى از كنيزان خانه از وضع رفاهى و معيشتى دارد گواه اين حقيقت است. آن كنيز كه زمانى در خانه مأمون، اندكى در خانه امام رضا عليهالسلام و پس از آن در خانه عبداللهبن عباس بوده است اين سه دوره را چنين ترسيم مىكند:
*ما در سراى او (مأمون) در بهشتى از خوردنى و آشاميدنى و عطر و دينار بسيار بوديم پس از چندى مأمون مرا به حضرت رضا عليهالسلام بخشيد و چون به خانه او رفتم همه آن رفاه و خوشى را كه داشتم از دست دادم. در آنجا سرپرستى بر ما نظارت داشت كه ما را شب بيدار مى كرد و به نماز وا مىداشت و اين از هر چيز براى ما سختتر بود و من آرزو مىكردم از خانه او به جايى ديگر روم، تا آنكه مرا به عبداللهبن عباس يخشيد و چون به سراى او رفتم چنان بود كه گويا به بهشت در آمدهام*.
برخورد با مردم
امام عليه السلام در برخورد با مردمان چهره راستين اسلام را ترسيم مى كرد، آن هم در عصرى كه جلال و شكوه پوشالين دستگاه خلافت از اين آيين، سيمايى ديگر ارائه مىداشت.
نخستين نكته اينكه او ديگران را هم داراى ارزش انسانى مىدانست و از اين ديدگاه با آنان برخورد مىكرد. ابراهيمبن عباس مىگويد:
*هيچ نشنيدم و نديدم كسى برتر از ابوالحسن رضا عليهالسلام باشد. بر هيچ كس به سخن خويش بىمهرى و ستم روا نداشت، سخن هيچ كس را نبريد، هيچ نيازمندى را بىپاسخ نگذاشت، پاى خود در حضور هيچ كس دراز نكرد، در پيش هيچ كس لم نداد، هرگز غلامان و وابستگان خويش را ناسزا نگفت، به گاه خنده قهقهه نزد، بر سفره غلامان و وابستگان خود مىنشست، بسيار در پنهان صدقه مىداد و به ديگران كمك مىكرد*.
او حتى در برخورد با غلامان و خادمان هرگز حاضر نبود كرامت انسانى آنان را ناديده بگيرد و چيزى از حقوق آنان فرو گذارد. او حتى در ريزترين نكتهها اين كرامت را پاس مىداشت.
ياسر خادم آن حضرت مىگويد: امام رضا عليه السلام به ما فرمود: *اگر بر بالاى سر شما ايستادم و در حال غذا خوردن بوديد بلند نشويد تا غذا خوردن را به پايان بريد*. گاه يكى از ما را مىخواست و چون به او مى گفتند در حال غذا خوردن است مىفرمود : *بگذاريد تا غذايش را بخورد*.
او هيچ اندرز گونهاى را كه با اصل كرامت انسان ناسازگار باشد نمى پذيرفت و همچنان بسادگى و دورى از تكلف در برخورد با ديگران ادامه مىداد.
يكى از مردمان بلخ مى گويد: در سفر امام به خراسان همراه او بودم. روزى سفره غذايى طلبيد و همه خدمتكاران و غلامان را بر سر آن سفره گرد آورد. گفتم: جانم به فدايت، خوب بود براى اينها سفرهاى جداگانه مى گستردى! امام فرمود: *خاموش! كه خدا يكى است، پدر و مادر در همه ما يكى است و پاداش هر كس نيز به كردارهاى اوست*.
او هرگز از برآوردن نياز ديگران روى برنتافت و چونان كه شيوه اين خاندان و سرشت امامان است گشاده دستى و بزرگوارى را به غايت مىرساند، البته از آن پرهيز داشت كه در برابر دادن چيزى به ديگران و برآوردن كارى براى آنان كرامت انسانى را از ايشان بستاند.
داستان آن مرد خراسانى مشهور است كه چون از در راه ماندگى خود سخن به ميان آورد و از امام كمكى خواست تا پس از رسيدن به شهر خود آن را از جانب ايشان صدقه دهد، به او فرمود تا بنشيند، و پس از آنكه اطرافيان رفتند به اندرون رفت و بىآنكه به خانه باز گردد دست از فراز در آورد و مرد خراسانى را خواست و دويست دينار به او داد و فرمود:
*اين دويست دينار را بگير و خرج راه كن و عوض آن از طرف من صدقه هم نده. بيرون برو كه نه من تو را ببينم و نه تو مر*. چون بيرون رفت يكى پرسيد: فدايت شوم، كرم و گشاده دستى شما بسيار است، اما چرا از آن مرد روى پوشانديد؟ فرمود: *از بيم آنكه مبادا خوارى حاجت خواستن را بدان سبب كه حاجت او برآوردم در جهرهاش ببينم. آيا نشنيدى سخن رسول خدا صلى الله عليه و آله را كه فرمود: آن كه نيكى خود را بپوشاند كارش برابر هفتاد حج است*.
مردى چنين گشاده دست است كه چون يكى به او مى گويد: مرا به اندازه مردانگى خويش عطا ده، در پاسخ مى فرمايد: *اين در توانم نيست*، و آن گاه كه او مى گويد: مرا به اندازه مردانگى خودم عطا ده مىفرمايد: *اين شدنى است*.
همين امام است كه چون تمام دارايى خود را در روز عرفه با تهيدستان قسمت مىكند و كسى مى گويد: چه زيان بزرگى كردى! در پاسخ مى فرمايد: *اين زيان نيست، بلكه سود است. آنچه را به وسيلهاش پاداش و بزرگوارى فراهم آورده اى زيان مدان*.
امام با آن همه گشاده دستى - كه به جاى خود رواست - هرگز اين صفت شايسته را برابر نهاده اسراف و تبذير ريخت و پاش نمىداند و از كوچكترين كوتاهى در اين باره نمىگذرد، چونان كه به گفته خادم آن حضرت ياسر، روزى كه غلامان ميوه خورده و نيمخورده آنها را ريخته بودند برآشفته به آنان مىفرمايد: *سبحان الله! اگر از آن بىنيازيد كسانى هستند كه به آن نياز دارند؛ آنرا به كسى بدهيد كه نيازمند است*.
اين شخصيت متعادل است كه از سويى در برخورد با فروتران فروتنى مى كند و چون تنها مى شود فارغ از كارهاى رسمى و دولتى اطرافيان خود از كوچك و بزرگ را گرد مىآورد، با آنان سخن مى گويد، با آنان همدم مىشود، و حشمت از خويش فرو مىنهد تا با او همدم شوند؛ و از سوى در برابر آن كه خود را در ظاهر پرشكوه خلافت آراسته است سربلند و سرافراز مىايستد و چون از او مىشنود كه دوست دارد جامه خلافت بر تن او كند در پاسخ مىفرمايد:
* اگر خلافت از آن توست تو را حق آن نيست كه جامهاى را كه خدا بر تنت كرده است بر تن ديگران كنى و اگرخلافت از تو نيست روا نيست آنچه را از تو نباشد به من بدهى*. امام در برابر او موضع خويش در برخورد با خويشتن و هم در برخورد با دنيا را چنين ترسيم مىكند:
* به بندگى افتحار مىكنم،
… با بيرغبتى به دنيا، رهايى از شر دنيا را مىجويم،
… با دامن در كشيدن از حرامها نايل آمدن به سودهاى حقيقى را اميدوارم،
… با فروتنى در اين سراى، بلندى نزد خداوند را خواهانم.*
هشت درس و پيام از هشتمين امام رضا(ع)
اصولا رسول اكرم(ص) و ائمه(عليهم السلام) طبق رواياتى كه داريم قبل از اين عالم انوارى بودهاند در ظل عرش و در انعقاد نطفه و طينت از بقيه مردمامتياز داشتهاند.�
حضرت امام خمينى ضمن بيان مطلب فوق افزودهاند:
�ومقاماتى دارند الى ماشاء الله چنانكه در روايات معراج جبرئيل عرض مىكند:
… هرگاه كمى نزديكتر مىشدم، سوخته بودم.
با اين فرمايش كه … ما با خداحالاتى داريم كه نه فرشته مقرب آن را مىتواند داشته باشد و نه پيامبر مرسل.اينجزء اصول مذهب ماست كه ائمه(عليهم السلام) چنين مقاماتى دارند.
چنانكه به حسب روايات اين مقامات معنوى براى حضرت زهرا(ع) هم هست.�
پيشوايان شيعه تمام عمر خويش را صرف بسط احكام و اخلاق و عقايد نمودند و تنهاهدف و مقصدشان نشر احكام خدا و اصلاح و تهذيب بشر بوده، نورشان از بسيط خاك تاآن سوى افلاك و از عالم ملك تا آن سوى ملكوت اعلى پرتوافشانى كرده و مىكند.
در اين مختصر با استفاده از رهنمودهاى معصومين(عليهم السلام) و علماى بزرگواردر محضر درخشانترين سيماى نورانى از تبار امام كاظم(ع) و آفتاب خطه خراسانمىنشينيم و از اخلاق امام هشتم، هشت درس فرا مىگيريم.
دستت نمىرسد كه بچينى گلى ز شاخ بارى به پاى گلبن ايشان گياه باش
1- عبادت و نيايش
امام خمينى مىنويسد:
فرموده ائمه(عليهم السلام) كه: �عبادت ما عبادت احرار است كه فقط براى حب خداست، نه طمع به بهشت يا ترس از جهنم است�
از مقامات معمولى و اول درجه ولايت است. از براى آنها در عبادات حالاتى است كه به فهم ما و شما نمىگنجد.
و در جاى ديگر مىفرمايد: شما خيال مىكنيد گريه هاى ائمه طاهرين(عليهم السلام) و … براى تعليم بوده و مىخواسته اند به ديگران بياموزند؟
آنان با تمام آن معنويات و مقام شامخى كه داشتند از خوف خدامىگريستند و مىدانستند راهى كه در پيش دارند پيمودنش چه قدر مشكل و خطرناكاست.
از مشكلات، سختيها ناهمواريهاى عبور از صراط كه يك طرف آن دنيا و طرفديگرش آخرت مىباشد و از ميان جهنم مىگذرد خبر داشتند.
از عوالم قبر، برزخ،قيامت و عقبات هولناك آن آگاه بودند از اين روى هيچگاه آرام نداشته و همواره از عقوبات شديد آخرت به خدا پناه مىبردند.
شيخ صدوق (متوفا به سال 381) از ابراهيم بن عباس نقل مىكند كه: حضرت رضا(ع) در شب كم مىخوابيد و بيشتر بيدارمىماند، اكثر شبهايش را از اول شب تا صبح احيا مىداشت (و به عبادت و نيايشمىپرداخت).
و حتى اهل منزل خود را به نماز شب وادار مىساخت.
شيخ صدوق در جاى ديگر از رجاء بن ابىضحاك نقل مىكند كه وى گفت:
مامون به من ماموريت داد تا حضرت رضا(ع) را (به اجبار) از مدينه به مروبياورم (تا تحت نظر باشد) و دستور داشتم از راه مخصوصى امام را بياورم و وى رااز قم عبور ندهم (چون مركز شيعيان بود و احتمال شورش مىرفت) و شب و روزمىبايستبه نگهبانى از آن حضرت مشغول باشم. از مدينه تا مرو با حضرت بودم، بهخدا سوگند كسى را مانند او در تقوا و كثرت ذكر خدا و خوف از او در تمام اوقاتنديدم. و سپس به تفصيل، كيفيت اداى نمازها و ذكرها و راز و نيازهاىحضرتراشرحمىدهد.
آن حضرت درباره وحشت و هراس شيطان از نماز و نمازگزارمىفرمايد:
شيطان همواره از مومنى كه مراقب وقت نمازهاى پنجگانه اش باشد در هراس است و در صورتى كه وى نمازهاى خود را ضايع كند بر او جرات پيدا مىكند و كم كم او را در گناهان بزرگ مىاندازد.
برخيز و شست و شو كن با اشك خود وضو كن تحصيل آبرو كن در پيشگاه يزدان دور افكن اين ريا را وين كبر و اين هوى را يك دم بخوان خدا را
2- انس به قرآن و تامل در آن
اصولا پيوند ميان قرآن و عترت پيوندى عميق،جاودانه و پايدار است كه حديثشريف ثقلين بدان شهادت داده است.
شيخ صدوق از يكى از معاصران حضرت چنين نقل كرده است: همه كلام حضرت و جوابها ومثالهايش برگرفته از قرآن بود، هر سه روز يك بار قرآن را ختم مىكرد و مىفرمود:
اگر بخواهم در كمتر از سه روز هم مىتوانم آن را ختم نمايم اما هرگز به آيهاىنمىرسم مگر اينكه در معناى آن و اينكه درباره چه چيزى و در چه وقتى نازل گشته،مىانديشم.
آن حضرت در مورد پيروى از قرآن مىفرمايد: قرآن كلام و سخن خداست ازآن نگذريد و هدايت را در غير آن نجوييد كه گمراه مىشويد. (12)
3- اطاعت از ولى امر
اساسا تمامى ائمه اطهار(عليهم السلام) تا قبل از رسيدن بهمقام امامت مطيعترين فرد نسبتبه ولى امر خويش بودهاند.
امام كاظم(ع) فرمودهاند:
�على، پسرم، بزرگترين فرزندم است و سخنانم راشنواتر و دستوراتم را مطيعتر است�.
و اينك ما كه در زمان غيبتحضرت صاحبالعصر(ع) بسر مىبريم نيز بايستى با تمام توان خويش از ولايت فقيه كه منصبنمايندگى از جانب حضرت حجت(ع) است، حمايت و پاسدارى نماييم. و چه بسيار دور ازحقيقتاند آنان كه با طرح شبهات كودكانه مىخواهند اصل ولايت فقيه را زير سؤالبرند، در صورتى كه اطاعت از ولى فقيه در زمان غيبت، مورد تصريح حضراتمعصومين(عليهم السلام) قرار گرفته است و حضرت امام خمينى نيز به تفصيل در كتابولايت فقيه به شرح آن پرداختهاند.
در قسمتى از كتاب فوق مىخوانيم:
الفقهاء امناء الرسل .. همانطور كه پيغمبر اكرم مامور اجراى احكام و برقرارىنظامات اسلام بود و خداوند او را رئيس و حاكم مسلمين قرار داده و اطاعتش راواجب شمرده است فقهاى عادل هم بايستى رئيس و حاكم باشند و اجراى احكام كنند ونظام اجتماعى اسلام را مستقر گردانند.
4- علم و دانش
شيخ طبرسى (از علما و دانشمندان قرن ششم) نقل مىكند كه:
امام كاظم(ع) همواره به فرزندان خويش مىفرمود: اين برادر شما، على بن موسى،عالم آل محمد است، پس از وى در مورد اديان خود بپرسيد و آنچه به شما تعليممىدهند را حفظ كنيد، چرا كه از پدرم (امام صادق(ع� چندين بار شنيدم كهمىفرمود:
عالم آل محمد در صلب توست و اى كاش او را درك مىكردم. يك بار خودآن حضرت فرمودند:
من در روضه (مسجد النبى ص) مىنشستم، در مدينه دانشمندان زيادى بودند، هرگاهيكى از آنها در پاسخ دادن به مطلبى عاجز مىگشت، همگى به من اشاره مىكردند ومسائلى را پيش من مىفرستادند و من به آنها پاسخ مىدادم.
آرى! از سربلندىنديده قافش صداى سيمرغ.
شيخ طبرسى از هروى نقل كرده است كه: هيچ كس را دانشمندتر از على بن موسىالرضا(ع) نديدم و هيچ دانشمندى نيز وى را نديد مگر اينكه همانند من به فضل ودانش او شهادت داد.
شيخ صدوق مىنويسد: مامون افرادى را از فرقهها و گروههاىمختلف و گمراه دعوت مىكرد و قصد آن داشت تا بر امام در بحث و مناظره پيروزشوند و اين به جهتحقد و حسدى بود كه نسبتبه آن حضرت در دل داشت، اما امام باكسى به بحث ننشست جز آنكه در پايان به فضيلت آن حضرت اعتراف كرد و در برابراستدلال امام سر فرود آورد.
آرى �چراغى را كه ايزد برفروزد� هيچكس را توانخاموشى آن نخواهد بود.
خود حضرت امام رضا(ع) مىفرمايد:
… آنگاه كه من بر اهل تورات با توراتشان و بر اهل انجيل با انجيلشان و براهل زبور با زبورشان و بر صائبين با زبان عبرى خودشان و بر هربذان با زبانفارسىشان و بر روميان با زبان خودشان و بر اصحاب مقالات با لغتخودشان استدلالكنم. و آنگاه كه هر دستهاى را محكوم كردم و دليلشان را باطل ساختم و دست ازعقيده و گفتار خود كشيدند و به گفتار من گراييدند مامون در مىيابد مسندى كهبر آن تكيه كرده استحق او نيست و در اين هنگام پشيمان مىگردد. سپس فرمود:
�ولا حول ولا قوه الا بالله العلى العظيم�.
5-امر به معروف و نهى از منكر
طبق تصريح آيات قرآن و رواياتاهل بيت(عليهم السلام) امر به معروف و نهى از منكر از اهميت ويژهاى برخورداراست و اصولا ساير واجبات به واسطه آن دو برپا مىگردند.
اميرالمؤمنين(ع) فرموده است:
امر به معروف و نهى از منكر را ترك مكنيد كه در غير اين صورت ستمگران برشما مسلط مىگردند و آنگاه هر قدر هم كه دعا كنيد اجابتنمىشود.
در جاى ديگر نيز فرمودهاند:
قوام دين در سه چيز خلاصه مىشود:
امر به معروف، نهى از منكر و اقامه حدود.
با توجه به فرمايش حضرت رسول اكرم(ص) كه بالاترين جهاد سخنعدلى است كه نزد فرمانرواى ظالمى ايراد گردد حضرت رضا(ع) در مقاطع مختلفزندگى خويش با جلوههاى گوناگون توانستبا بالاترين جهاد سياستهاى باطلزمامداران ستمگر زمان خويش را نقش بر آب نمايد و چهره حق و حقيقت رابنماياند.
نقش امر به معروف و نهى از منكر به حدى در زندگى آن حضرت بارز بود كه يكى ازمهمترين علل شهادت حضرت رضا(ع) محسوب مىگردد.
مرحوم شيخ صدوق در كتاب عيون اخبار الرضا(ع) در باب اسباب شهادت آن حضرت، سهخبر نقل كرده است كه مويد ادعاى مزبور مىباشد.
و جالب اينجاست كه در ضمن خبراول حضرت به پرونده ثروتهاى بادآورده مامون و غيرقانونى بودن آنها نيز اشارتكرده است.
مرحوم شيخ كلينى (متوفا به سال329) درباره عذاب تاركان امر به معروف و نهىاز منكر حديثى از امام رضا(ع) نقل كرده كه آن حضرت از قول رسول خدا(ص) فرموده:
زمانى كه امت من نسبتبه امر به معروف و نهى از منكر سهل انگارى كنند ومسووليت را به گردن يكديگر اندازند (و هر كس منتظر اين باشد كه ديگرى آن راانجام دهد) در اين صورت بايستى منتظر عذاب الهى باشند و اين كار آنها به منزلهاعلان جنگ با خداست.
يكى از كنيزان مامون چنين گفته است:
�هنگامى كه در منزل مامون بوديم در بهشتى از خوردنىهاى و نوشيدنىها و بوى خوش و پول فراوان بسرمىبرديم اما همين كه مامون مرا به امام رضا(ع) بخشيد ديگر از آن همه ناز ونعمتخبرى نبود، زنى كه سرپرست ما بود، شب ما را بيدار مىكرد و به نماز وادارمىساخت كه بر ما سخت و گران مىآمد و آرزو مىكردم از آنجا رهايى يابم ..�
كهالبته به زودى توسط حضرت به ديگرى بخشيده شد زيرا لياقتخدمت در منزل امام رانداشت.
همانطور كه ملاحظه مىشود، امام نسبتبه نماز شب خواندن اهل منزل عنايتداشتند و لذا به سرپرست زنان دستور داده بودند كه آنها را در آن موقع بيدارنمايند.
در اينجا يادآورى اين نكته بجاست كه ميان �تحميل عقيده� و �تحميلعمل در برخى امور� تفاوت وجود دارد. در قرآن كريم مىخوانيم:
�لا اكراه فى الدين�[در دين تحميل عقيده راه ندارد.] در صورتى كه تحميل عمل در برخى ازموارد كه مصلحتبالاترى وجود دارد نه تنها جايز بلكه ضرورى مىباشد. به عنوانمثال وقتى معلمى دلسوز، دانشآموز خود را به انجام پارهاى از تكاليف وادارمىسازد، هيچگاه نمىخواهد تحميل عقيده نمايد بلكه به خاطر در نظر گرفتن صلاح ومصلحت دانشآموزش به وى نوعى عمل را اجبار مىكند و چه بسا همان دانشآموز پس ازرسيدن به مدارج عالى علمى از كار معلم بسيار خشنود و دلشاد گردد.
تذكرات دلسوزانه خمينى كبير را مرورى دوباره كنيم: بايد همه بدانيم كه آزادىبه شكل غربى آن كه موجب تباهى جوانان و دختران و پسران مىشود از نظر اسلام وعقل محكوم است و تبليغات و مقالات و سخنرانىها و كتب و مجلات بر خلاف اسلام و عفتعمومى و مصالح كشور حرام است و بر همه ما و همه مسلمانان جلوگيرى از آنها واجباست و از آزادىهاى مخرب بايد جلوگيرى شود و از آنچه در نظر شرع حرام و آنچهبرخلاف مسير ملت و كشور اسلامى و مخالف با حيثيت جمهورى اسلامى است بطورقاطع اگرجلوگيرى نشود همه مسوول مىباشند و مردم و جوانان حزباللهى اگر برخورد به يكىاز امور مذكور نمودند به دستگاههاى مربوطه رجوع كنند و اگر آنان كوتاهى نمودندخودشان مكلف به جلوگيرى هستند خداوند تعالى مددكار همه باشد.
6- هشيارى سياسى و سازش ناپذيرى
ائمه(عليهم السلام) نه فقط خود با دستگاههاىظالم و دولتهاى جائر و دربارهاى فاسد مبارزه كردهاند بلكه مسلمانان را به جهادبر ضد آنها دعوت نمودهاند، بيش از پنجاه روايت در وسائل الشيعه و مستدركو ديگر كتب هست كه �از سلاطين و دستگاه ظلمه كنارهگيرى كنيد و به دهان مداحآنها خاك بريزيد، هر كس يك مداد به آنها بدهد يا آب در دواتشان بريزد چنين وچنان مىشود ..� خلاصه دستور دادهاند كه با آنها به هيچ وجه همكارى نشود وقطع رابطه بشود.
امام خمينى در جاى ديگر اينطور مىفرمايند:
ائمه ما(عليهم السلام) همه شان كشته شدند براى اينكه همه اينها مخالف با دستگاه ظلمبودند اگر چنانچه امامهاى ما تو خانههايشان مىنشستند .. محترم بودند،روى سرشان مىگذاشتند ائمه ما را، لكن مىديدند هر يك از اينها حالا كهنمىتواند لشركشى كند از باب اينكه مقتضياتش فراهم نيست، دارد زيرزمينى اينهارا از بين مىبرد، اينها را مىگرفتند حبس مىكردند ..
مرحوم شيخ كلينى از قوليكى از ياران امام رضا(ع) مىنويسد:
پس از آنكه حضرت رضا(ع) به امامت رسيد سخنانى ايراد فرمود كه بر جان وىترسيديم و لذا به آن حضرت عرض شد: مطلبى آشكار كردى كه بيم داريم اين طاغوت(هارون) بر عليه شما اقدامى كند، و حضرت در جواب فرمود:
هر كارى مىتواند انجام دهد …
يكى ديگر از ياران حضرت مىگويد:
به امام عرض كردم: شما خود را به اين امر (يعنى امامت) شهره ساخته و جاى پدرنشستهايد، در حالى كه از شمشير هارون خون مىچكد (و دوران اختناق عجيبىحكمفرماست، شما با چه جراتى چنين مىكنيد؟!) كه آن حضرت با پاسخ خود به وىفهماند كه اين مسائل و ماموريتهاى ائمه(عليهم السلام) قبلا از جانب الهى تعيينشده و هارون قدرت مقابله با حضرت را ندارد.
امام هشتم با هشيارى سياسى خويشتوانست پس از مرگ هارون (كه در سال دهم از امامتحضرت اتفاق افتاد) در دوراننزاع و كشمكشهاى ميان دو برادر (يعنى امين و مامون) به ارشاد و تعليم و تربيتشيعه ادامه دهد.
و بالاخره پس از به قدرت رسيدن مامون، با حركتها و موضعگيريهاى دقيق وحكيمانه نقش عظيم خويش را به خوبى ايفا نمود.
همانطور كه معروف است مامون در ميان خلفاى بنىعباس از همه داناتر و زيركتربود، از علوم مختلف آگاهى داشت و تمام اينها را وسيلهاى براى پيشبرد قدرتشيطانى خويش قرار داده بود و از همه مهمتر جنبه عوام فريبى وى بود.
وى با طرحيك نقشه حساب شده، ولايت عهدى حضرت را پيشنهاد كرد كه اهداف مختلفى را دنبالمىنمود از جمله: در هم شكستن قداست و مظلوميت امامان شيعه و پيروانشان،مشروعيتبخشيدن به حكومتخويش و خلفاى جور قبلى و كسب وجهه و حيثيتبراى خويش،تخطئه شيعيان مبنى بر عدم اعتنا به دنيا و رياست، كنترل مركز و كانون مبارزات، دور كردن امام از مردم و تبديل امام به يك عنصر دربارى و توجيهگر دستگاه.
مقام معظم رهبرى حضرت آيهالله خامنهاى (مدظله العالى) ضمن برشمردن و توضيحاهداف فوق فرمودهاند:
در اين حادثه، امام هشتم على بن موسى الرضا(ع) در برابر يك تجربه تاريخى عظيمقرار گرفت و در معرض يك نبرد پنهان سياسى كه پيروزى يا ناكامى آن مىتوانستسرنوشت تشيع را رقم بزند، واقع شد. در اين نبرد رقيب كه ابتكار عمل را بدستداشت و با همه امكانات به ميدان آمده بود مامون بود.
مامون با هوشى سرشار و تدبيرى قوى و فهم و درايتى بىسابقه قدم در ميدانىنهاد كه اگر پيروز مىشد و اگر مىتوانست آنچنانكه برنامهريزى كرده بود كار رابه انجام برساند يقينا به هدفى دست مىيافت كه از سال چهل هجرى يعنى از شهادتعلى بن ابيطالب(ع) هيچيك از خلفاى اموى و عباسى با وجود تلاش خود نتوانستهبودند به آن دستيابند يعنى مىتوانست درخت تشيع را ريشهكن كند و جريان معارضىرا كه همواره همچون خارى در چشم سردمداران خلافتهاى طاغوتى فرو رفته بود بكلىنابود سازد.
اما امام هشتم با تدبيرى الهى بر مامون فائق آمد و او را درميدان نبرد سياسى كه خود به وجود آورده بود بطور كامل شكست داد و نه فقط تشيعضعيف يا ريشهكن نشد بلكه حتى سال دويست و يك هجرى يعنى سال ولايتعهدى آن حضرتيكى از پر بركتترين سالهاى تاريخ تشيع شد و نفس تازهاى در مبارزات علوياندميده شد و اين همه به بركت تدبير الهى امام هشتم و شيوه حكيمانهاى بود كه آنامام معصوم در اين آزمايش بزرگ از خويشتن نشان داد.
آرى نمونههاى هشيارى وتيزبينى آن حضرت در قضاياى متعددى جلوهگر است مانند ماجراى نماز عيد كه هر چندبا پيشنهاد مامون بود اما حركت و شيوه حضرت به گونهاى بود كه مامون دستورجلوگيرى از اقامه نماز را صادر كرد و به قول رهبر عزيزمان �مامون را درميدان نبردى كه خود به وجود آورده بود بطور كامل شكست داد.�
7- تواضع و فروتنى
مرحوم شيخ صدوق به نقل از يكى از معاصران حضرت رضا(ع)مىنويسد: چون سفره انداخته مىشد، غلامانش حتى دربان و نگهبان نيز با اوسر يك سفره مىنشستند.
مرحوم ابن شهر آشوب (متوفا به سال 588) نيز مىنويسد:
روزى امام وارد حمام شد، مردى (كه حضرت را نمىشناخت) از وى درخواست كرد تا اورا كيسه كشد، امام نيز پذيرفت و مشغول شد. حاضران به آن مرد، حضرت را معرفىكردند و او با كمال شرمندگى و سرافكندگى از حضرت پوزش خواست اما حضرت رضا(ع)او را آرام نمود و به كار خود همچنان ادامه داد.
مرحوم كلينى طبق حديثى فرموده:
شبى امام مهمان داشت، در ميان صحبت، چراغ دچار نقص گشت، مهمان خواستآن را اصلاح نمايد ولى حضرت اجازه نداد و خود به اصلاح آن پرداخت.
مرحوم علامه مجلسى (متوفا به سال 1111) چنين نقل كرده است:
مردى از اهالى بلخ گويد:
در سفر خراسان با حضرت همراه بودم، به دستور وى سفرهانداخته شد و خدمتكاران و غلامان، چه سياهان و چه غير ايشان، همگى را بر سر يكسفره نشاند، به امام عرض كردم:
فدايتشوم خوب بود براى اينها سفره جداگانهاىمىانداختيد. حضرت فرمود:
ساكتباش.
پروردگار همه يكى است، پدر و مادر همه يكى است و پاداش و جزا (فقط) به عملبستگى دارد (نه بر حسب و نسب و جاه و مقام).
8- احترام و محبت به ديگران
مرحوم اربلى (از دانشمندان قرن هفتم) در خبرىكه نقل نموده است از قول يكى از معاصران امام رضا(ع) مىنويسد:
هرگز نديدم كهامام در سخن خويش نسبتبه كسى بىاحترامى كند و هرگز نديدم كه كلام ديگرىرا قطع كند، و مىگذاشت تا سخنانش به پايان رسد .. هيچگاه در برابر كسى كهمقابلش نشسته بود پاهايش را دراز نمىكرد و تكيه نمىزد. هرگز نديدم به هيچيكاز خدمتكاران و غلامانش ناسزا گويد ..
آن حضرت فرموده است:
محبتبه ديگراننيمى از عقلانيت و خرد ورزى است.
و از آنجا كه درصد قابل توجهى از كينهها ودلخورىها به سبب سخنان بىمورد و بعضا نيشدارى است كه نسبتبه يكديگر اظهارمىگردد و شايد در اكثر موارد نيز بىقصد و غرض باشد آن حضرت فرمودهاند:
سكوت موجب جلب محبت مىگردد.
در پايان، از محضر نورانى امام رئوف و مهربانحضرت رضا(ع) پوزش مىطلبيم; چرا كه بيان يك ويژگى از ويژگيهاى خدايى ايشان ازعهده كسى ساخته نيست.
كتاب فضل ترا آب بحر كافى نيست كه تر كنم سرانگشت و صفحه بشمارم
ماهنامه كوثر شماره 15