خدا هست
11 تیر 1391 توسط منتظر
مردي براي اصلاح سر و صورتش به آرايشگاه رفت
در بين کار گفتگوي جالبي بين آنها در گرفت
آنها در رابطه به موضوعات و مطالب مختلف صحبت کردند
وقتي به موضوع ((خدا)) رسيد
آرايشگر گفت : من باور نميکنم خدا هم وجود داشته باشد
:مشتري پرسيد
چرا باور نميکني؟
:آرايشگر جواب داد
کافيست به خيابان بروي تا ببيني چرا خدا وجود ندارد
به من بگو اگر خدا وجود داشت اين همه مريض مي شدند؟
بچه هاي بي سرپرست پيدا ميشد؟
اگر خدا وجود ميداشت نبايد درد و رنجي وجود داشت
نميتوانم خداي مهرباني را تصور کنم که اجازه ميداد اين همه درد و رنج و جود داشته باشد
مشتري لحظه اي فکر کرد اما جوابي نداد. چون نميخواست جر و بحث کند
آرايشگر کارش را تمام کرد و
مشتري از مغازه بيرون رفت
به محض اينکه از مغازه بيرون آمد
مردي را ديد با موهاي بلند و کثيف
و به هم تابيده و ريش اصلاح نکرده
ظاهرش کثيف و به هم ريخته بود
مشتري برگشت و دوباره وارد آرايشگاه شد
:و به آرايشگر گفت
ميداني چيست! به نظر من آرايشگر ها هم وجود ندارند
:آرايشگر گفت
چرا چنين حرفي ميزني؟
من اينجا هستم. من آرايشگرم
همين الان موهاي تو را کوتاه کردم
:مشتري با اعتراض گفت
نه. آرايشگرها وجود ندارند
چون اگر وجود داشتند. هيچکس مثل مردي که
بيرون است. با موهاي بلند و کثيف و ريش اصلاح نکرده پيدا نميشد
آرايشگر: نه بابا ! آرايشگرها وجود دارند
موضوع اين است که مردم به ما مراجعه نميکنند
مشتري تائيد کرد: دقيقا نکته همين است
!خدا هم وجود دارد
فقط مردم به او مراجعه نميکنند و دنبالش نميگردند
براي همين است که اين همه درد و رنج در دنبا وجود دارد
همين است
!خدا هم وجود دارد
فقط مردم به او مراجعه نميکنند و دنبالش نميگردند
براي همين است که اين همه درد و رنج در دنبا وجود دارد
آنها در رابطه به موضوعات و مطالب مختلف صحبت کردند
وقتي به موضوع ((خدا)) رسيد
آرايشگر گفت : من باور نميکنم خدا هم وجود داشته باشد
:مشتري پرسيد
چرا باور نميکني؟
:آرايشگر جواب داد
کافيست به خيابان بروي تا ببيني چرا خدا وجود ندارد
به من بگو اگر خدا وجود داشت اين همه مريض مي شدند؟
بچه هاي بي سرپرست پيدا ميشد؟
اگر خدا وجود ميداشت نبايد درد و رنجي وجود داشت
نميتوانم خداي مهرباني را تصور کنم که اجازه ميداد اين همه درد و رنج و جود داشته باشد
مشتري لحظه اي فکر کرد اما جوابي نداد. چون نميخواست جر و بحث کند
آرايشگر کارش را تمام کرد و
مشتري از مغازه بيرون رفت
به محض اينکه از مغازه بيرون آمد
مردي را ديد با موهاي بلند و کثيف
و به هم تابيده و ريش اصلاح نکرده
ظاهرش کثيف و به هم ريخته بود
مشتري برگشت و دوباره وارد آرايشگاه شد
:و به آرايشگر گفت
ميداني چيست! به نظر من آرايشگر ها هم وجود ندارند
:آرايشگر گفت
چرا چنين حرفي ميزني؟
من اينجا هستم. من آرايشگرم
همين الان موهاي تو را کوتاه کردم
:مشتري با اعتراض گفت
نه. آرايشگرها وجود ندارند
چون اگر وجود داشتند. هيچکس مثل مردي که
بيرون است. با موهاي بلند و کثيف و ريش اصلاح نکرده پيدا نميشد
آرايشگر: نه بابا ! آرايشگرها وجود دارند
موضوع اين است که مردم به ما مراجعه نميکنند
مشتري تائيد کرد: دقيقا نکته همين است
!خدا هم وجود دارد
فقط مردم به او مراجعه نميکنند و دنبالش نميگردند
براي همين است که اين همه درد و رنج در دنبا وجود دارد
همين است
!خدا هم وجود دارد
فقط مردم به او مراجعه نميکنند و دنبالش نميگردند
براي همين است که اين همه درد و رنج در دنبا وجود دارد