مهدویت شناسی

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

شهدایی که با خمپاره افطار کردند

09 مهر 1391 توسط منتظر

بسم الله الرحمن الرحیم

 


ماه مبارک رمضان فرصتی برای رسیدن به قله عبودیت و بندگی است؛ جبهه‌ها در 

هشت سال دفاع مقدس از این فیوضات مستثنی نبود؛ چه رزمندگان در حالی که

روزه‌دار بودند با لب‌هایی تشنه و غرق در خون به ملاقات خدا رفتند. اسماعیل

زمانی که از دوران نوجوانی با برادر شهیدش «مهرداد زمانی» در جبهه حضور پیدا

کرده، امروز از روزهای ماه رمضان در جبهه‌ها و 4 تن از هم سنگرانش که با 

خمپاره 60 افطار کردند، روایت می‌کند. در دوران دفاع مقدس رزمندگان سعی 

می‌کردند از فیوضات ماه بیشترین بهره را ببرند؛ در برخی جبهه‌ها به دلایل مختلف 

که نیروها تا 10 روز در جایی مستقر نبودند و بنا به استراتژی جنگ و دستور 

فرماندهان، گاهی امکان روزه گرفتن برای رزمندگان فراهم نمی‌شدکه آن‌ها

حسرت این موضوع را می‌خوردند، اما چون وظیفه حفظ اسلام بود، تابع شرایط 

بودند. بعد ازعملیات «کربلای 5» و «والفجر 8» از منطقه شلمچه تا خط کوشک، خط

پدافندی بود؛ در سال 1366 و مصادف با 25 شعبان در آن منطقه مستقر بودیم؛ 

منطقه‌ای با دمای بالای 50 درجه و رطوبت بسیار بالا.اکثر رزمندگان روزه بودند؛ روزه

گرفتن در دوران دفاع مقدس با روزه گرفتن امروزی و وجود تجهیزات سرمایشی 

خیلی متفاوت بود. بچه‌ها برای خنک شدن در سنگر نگهبانی که درون زمین حفر

شده بود، نی روییده در آب را می‌بریدند و به دریچه‌های دیده‌بانی روی دیواره سنگر 

نصب می‌کردند و برای خنک شدن بادی که داخل سنگر می‌وزید، کمی آب روی

نی‌ها می‌پاشیدند. برای سحری ساعت 3.5 بامداد تویوتا با یک دیگ غذا وارد منطقه 

می‌شد؛ تدارکات سعی می‌کرد در انتقال ظرف‌ها صدایی بلندنشود که رزمنده‌هایی

که خواب بودند، بیدار شوند؛ اوج ایثار و از خودگذشتگی یادگار جبهه‌ها بود؛ برخی

رزمنده‌ها به سرعت سحری می‌خوردند تا پست خالی نماند و دوستان دیگر بتوانند 

سحری بخورند. پیرمردی در تدارکات دسته قبل از افطار با چوب و هیزم آتش

می‌افروخت و پس از جوشیدن آب،چایی دم می‌کرد. موقع افطار که می‌رسید،

بچه‌ها را دور سفره جمع می‌کرد و می‌گفت «بیایید چای ذغالی بخورید، بعد از چند

ساعت تشنگی می‌چسبد». سفره‌ای بی‌ریا و ساده با نان و پنیر و خرما درکنار

دوستانی که فکر می‌کردیم همیشه پیش ما خواهند ماند، حال و هوای دیگری 

داشت. همانروزها به همراه یکی از دوستان در پست نگهبانی بودیم؛ قرار بود بعد 

از ما شهید «پرویز غدیری» و شهید «عبدالرضا خیرالدین» جایگزین شوند؛ ساعت

12 بود و در فاصله 60 متری با عراق مستقر بودیم؛ هوا بسیار گرم بود و منتظر آمدن

دوستان و جایگزینی برای پست نگهبانی بودیم. مدتی گذشتاما آن‌ها

نیامدند. برای جویا شدن علت، به محل استراحت آن‌ها رفتیم؛ به محض کنار زدن 

پتوی نصب شده به در سنگر، دیدم دوستان دراز کشیده‌اند اما صدایی از آن‌ها 

نمی‌آید؛ متوجه شدم خمپاره 60 از داخل دریچه وارد سنگر شده بود و شهیدان 

«پرویز غدیری»، «عبدالرضا خیرالدین»، «سید محسن موسوی» و یکی دیگر از 

شهدا که اسمش در خاطرم نیست، بر اثر موج گرفتگی به شهادت رسیده بودند


مطلب قبلی
مطلب بعدی
 1 نظر

موضوعات: شهدا لینک ثابت

نظر از: جانقلیان [عضو] 
  • حوزه و تبلیغ در فضای وب

سولُ اللّه صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم :

مِن إجلالِ اللّه إجلالُ ذي الشَّيبهِ المُسلم .

پيامبر خدا صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم :

احترام به مسلمان سالخورده ، احترام به خداوند است .

الكافي : 2 / 165 / 1 منتخب ميزان الحكمة : 308

1391/07/10 @ 11:51


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

وبلاگ-كد تاريخ هجري


روز فراق

تصویر روز

گالری عکس



ریش

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

ساعت

حدیث روز

اوقات شرعی

وبلاگکد اوقات شرعیاوقات شرعی تهران

وصیتنامه شهدا

دانشنامه مهدوی

ذکر ایام هفته

پیچک دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس