مهدویت شناسی

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

لبخد های پشت خاک ریز

17 تیر 1391 توسط منتظر

کی با حسین کار داشت؟

یک قناسه چی ایرانی که به زبان عربی مسلط بود اشک عراقی ها را درآورده بود. با سلاح دوربین دار مخصوصش چند ده متری خط عراقی ها کمین کرده بود و شده بود عذاب عراقی ها. چه می کرد؟
بار اول بلند شد و فریاد زد:« ماجد کیه؟» یکی از عراقی ها که اسمش ماجد بود سرش را از پس خاکریز آورد بالا و گفت: « منم!»
ترق!
ماجد کله پا شد و قل خورد آمد پای خاکریز و قبض جناب عزراییل را امضا کرد! دفعه بعد قناسه چی فریاد زد:« یاسر کجایی؟» و یاسر هم به دست بوسی مالک دوزخ شتافت!
چند بار این کار را کرد تا این که به رگ غیرت یکی از عراقی ها به نام جاسم برخورد. فکری کرد و بعد با خوشحالی بشکن زد و سلاح دوربین داری پیدا کرد و پرید رو خاکریز و فریاد زد:« حسین اسم کیه؟» و نشانه رفت. اما چند لحظه ای صبر کرد و خبری نشد. با دلخوری از خاکریز سرخورد پایین. یک هو صدایی از سوی قناسه چی ایرانی بلند شد:« کی با حسین کار داشت؟» جاسم با خوشحالی، هول و ولا کنان رفت بالای خاکریز و گفت:« من!»
ترق!
جاسم با یک خال هندی بین دو ابرو خودش را در آن دنیا دید!

 1 نظر

شهيد حسن دشتي از شهداي استان يزد

17 تیر 1391 توسط منتظر

خاطرات همسر شهيد                                              

ما از طریق بچه های سپاه با هم آشنا شدیم، پدر بزرگها و پدرهایمان، همدیگر را می شناختند. از طریق همان شغل کوره پزی ولی ما خبر نداشتیم. بچه های سپاه واسطه بودند حاج حسن خواستگاری کرد. معیارهایش را گفت، من هم گفتم. او بیشتر سعیش بر این بود که از لحاظ عقیدتی با هم اختلافی نداشته باشیم. نقاط مشترک زیادی داشتیم. توی همان سپاه با هم صحبت کردیم و به توافق رسیدیم. بعد هم نظر خانواده هایمان موافق شد. چهارشنبه 23 دی ماه سال 1360 با هم عروسی کردیم.
خرج عروسی را حاجی وام گرفت، پنجاه هزار تومان. (هفت هزار تومانش را من خرید کردم. برای حاجی هم پنج هزار و پانصد تومان خرج کردیم. بقیه را هم بردیم مشهد خرج زیارت امام هشتم کردیم. پول با برکتی بود، هنوز مقداری هم زیاد آوردیم که بنای اولیه خانه شد.) روز عروسیمان خیلی شلوغ شده بود. چهارصد تا پاسدار آمده بودند، مردم رحمت آباد هم آمده بودند، حضرت آیت الله صدوقی هم آمده بودند، حاج آقای ناصری حاکم شرع وقت هم آمده بودند. مسئله ای بود که باعث شده بود، عروسی ما این قدر شلوغ شود. قرار بود صیغه عقد ما را حضرت امام بخوانند. حاج حسن هم وقت گرفته بود، ولی زمان مناسبی نبود، جور نشد و همین جا عقد کردیم.
حاج حسن ده روز بعد از عروسیمان رفت، جبهه حصر آبادان بود، وظیفه خودش می دانست که برود. آمد و دوباره رفت و شش ماه نیامد.
یکبار آمد، گفت: اگر من بخواهم بروم بافق تو هم می آیی؟ گفتم: برای چه؟ گفت: منطقه محروم است احتیاج به نیرو دارد. گفتم: می آیم. گفت: می دانی بافق گرم است. گفتم: عیبی ندارد، می آیم. رفتیم اول معاون بسیج بافق شد. بعد هم مسئولیت سپاه بافق را به عهده اش گذاشتند. من زیاد وارد نبودم غذا بپزم. به مدرسه می رفتم و کار خانه را زیاد یاد نگرفته بودم. دنبال پخت و پز نرفته بودم. ولی حاج حسن هیچ وقت از ناواردی من شکایت نکرد.
حاج حسن اوقات فراغتش را نقاشی می کشید. نوشته های پراکنده ای هم داشت. داستان می نوشت کتاب هم می خواند، همیشه تعریف می کرد از یکی از دیدارهای مردم با حضرت امام، که یک نفر برای تبرک چیزی پیدا نکرده، جز یک دستمال کاغذی، بعد که دستمال کاغذی تبرک شده را می خواسته بگیرد، دستمال افتاده و زیر پای مردم له شده، با این حال آن شخص مانده تا جمعیت خلوت شده و دستمال له شده را برداشته.
می گفت:
دلم می خواهد این را به صورت داستان بنویسم. در شش سال زندگی مشترک غیر از سادگی و صفا از حاج حسن چیز دیگری ندیدم. آن قدر ساده بود که هیچ وقت ایراد نمی گرفت که لباسم را اطو کن، یا فلان غذا را بپز. مدت ها بود که من نمی دانستم که حاج حسن خورشت لوبیا دوست ندارد و درست می کردم یک بار متوجه شدم با اشتها نمی خورد، گفتم چرا؟ برای این که من اصلاً خورشت لوبیا دوست ندارم. آخرین باری که آمد یزد به من گفت:
این جا چه کپسولی (سیلندر گاز) بهتر گیر می آید و رفت کپسول هایمان را با کپسول رویال عوض کرد. گفت برای این که شما راحت باشید و رفت جبهه. پیش از شهادتش زنگ زدم، گفتم حاجی، وحیده پنج سالش شده، هنوز برایش جشن تولدی نگرفته ایم. بچه است، شاید دلش بخواهد و احساس کند ما بی توجهیم. گفت: نمی توانم بیایم.
«تو هم این روزها صبور باش. اتفاقی می افتد که باید صبور باشی» همان روزها خلیل حسن بیگی، دهقان منشادی و رفیعیان شهید شده بودند. مجید دشتی هم نوزده روز قبل از حاج حسن شهید شده بود، من خیلی دلشوره داشتم. دو سه روز بعد داشتم از جلو بیمارستان 22 بهمن رد می شدم، عکس شهیدی را دیدم. خیلی دلم سوخت، برای حاج حسن، صدقه ای کنار گذاشتم. بعدها فهمیدم که حاج حسن در چنین ساعتی و در همان روز شهید شده است.
تنها سرمایه باقی مانده از حاج حسن این دو تا دختر (وحیده و فهیمه) هستند و ششصد جلد کتاب. حاج حسن خیلی روشن بود. همه نشریات آن زمان را مطالعه می کرد و بعد می نشست تفکر می کرد. به من هم می گفت بدون تفکر چیزی را قبول نکنم.

 نظر دهید »

لحظه ای با شهدای حوزه علمیه

17 تیر 1391 توسط منتظر

 

تقدیم به شهدای طلبه و روحانی

 

درود و سلام و صلوات رب العالمين بر طلاب و روحانياني كه با خون خود درخت اسلام و انقلاب را آبياري كردند. آنان كه مصدرشان بهشت بود. هيچگاه متكلم وحده نبودند و البته مع الغير هم نه، بلكه مع‌الله… . چون التقاء ساكنين محال بود از بين سكون در حوزه و سكون در شهر، فتح را برگزيدند. فعل بودند كه هم معنا داشتند و هم زمان. ولي هيچگاه افعال ناقصه نشدند. حروف مشبهة بالفعل كه هيچ… .

مي‌شود گفت افعال مقاربه بودند چون قرب خدا را برگزيدند.
هيچگاه حاضر نشدند لن كه نفي ابد مي‌كند بر سر آنها خراب شود و زندگي ابدي را برگزيدند… . حالشان حال خوشي بود. به حروف جر محل نمي‌گذاشتند. از دنيا منصرف بودند ولي جبهه كه مي‌رفتند غير منصرف مي‌شدند تا شهادت… . معرب نبودند كه با عوامل مختلف رنگ عوض كنند بلكه مبني بودند آن هم مبني بر فتح… .


از حروف استفهام خيلي استفاده مي‌كردند. عَلم بودند… .
در ضرب عَمرٌ زيدًا نه با عمر ميانه خوبي داشتند نه با زيد، زيرا يكي هميشه ظالم بود و يكي هميشه مظلوم. البته اگر مرحوم مصنف زنده بود به استعما زيد در غير ما وضع له اعتراض مي‌كرد… . مسئله زنبوريه! باعث نشد مثل زنبور به ديگران نيش بزنند. الفيه ابن مالك را كنار گذاشتند و ابن عقيل آن هم از نوع مسلمش را انتخاب كردند… .


در هدايه هدايت شدند و با صمديه عبدالصمد… .
در اختلاف بين بصريون و كوفييون حق را به كربلاييون دادند… .

گاهي احتياط را در ترك احتياط مي‌دانستند… .
مكررات مدرس افغاني را بر نتابيدند و از ميان كتابهاي مختلف شرح لمعه، جهاد را برگزيدند… . سبق و رمايه را كه خواندند در ميدان جنگ از ديگران سبقت گرفتند و ما رميت اذ رميت را در جبهه به كار بستند… .


قاعده يد آنها را از داشتن دست بي نياز كرده بود… .
از سوق مسلمين فراري بودند و دوكوهه سوق المسلمين آنها بود كه در آنجا با خدا تجارت و معامله مي‌كردند… . رويت هلالشان در شبهاي عمليات بود كه يكجا شهريه و مرحمتيشان را از مهدي فاطمه دريافت مي‌كردند… . شب عمليات، عمامه‌ها را به سر نمي‌بستند و لباس سربازي را خلاف مروت نمي‌دانستند… . جز خدا هيچكس حق نداشت به آنها اضافه شود و آنها هم جز خدا به كسي اضافه نمي‌شدند… . ظرف و شبه ظرف كانونهاي قدرت نبودند و در تزاحم بين ماندن و رفتن، زحمت رفتن را به خود هموار مي‌كردند… . قول و فعلشان با هم تناقض نداشت. برائتشان سوره‌ي برائت بود… . هيچگاه به انسانيت خود شك نكردند كه نيازمند اصل استحباب باشند. عمل به قطع را هم واجب مي‌دانستند… .

 نظر دهید »

وصیت نامه شهید محمد انصاری

17 تیر 1391 توسط منتظر

بسم الله الرحمن الرحیم

بخشی از وصیت نامه ی شهید محمد انصاری                                               

فرزند حسن دانشجوی دانشگاه صنعتی اصفهان شماره شناسنامه ۱ تاریخ تولد ۱۳۳۹

ام حسبتم ان تدخلوا الجنة و لما یعلم الله الذین جاهدوا منکم و یعلم الصابرین

فکر می کنید به بهشت داخل خواهید شد بدون آنکه خدا امتحان کند و آنان که جهاد در راه دین کرده اند : آنها که در سختیها صبر و مقاومت کنند مقاومتشانرا بر عالمی معلوم گردد .

( سوره ی آل عمران آیه  ۱۴۱ )

به خدا که تمامی خلقت از آن اوست

سخن را آغاز می نمایم :

درورد به رهبر مستضعفان جهان پیر جماران حضرت آیة الله عظمی الامام روح ا… الموسوی خمینی ( که تمامی …. فدای لحظه لحظه عمرش باد ) و درود به تمامی شهیدان گلگون کفن ( که همچون شمع خود سوختند تا من تا …. راه دیگران شوند ) و درود به معلولین ( این شهدای زنده و این سندهای عینی امریکا و ابر جنایتکاران شرق و غرب ) و درود به یاران همیشه در سنگر خمینی بت شکن و سلام :

سلامی که از قلب عاشق به خدا یک شیفته الله که هر آن برای رسیدن به خدایش لحظه شماری میکند )

خیزد و آنان راه خویش یافته اند و قدم در آن نهاده اند .

و لحظه های با ارش و پر عظمت است . امشب همچون عاشورای حسینی است که می بایست راه خویش را انتخاب کرد پا به صف یاران حسین پیوست و با او را تنها گذاشت و میدان را برای یزید بان بازگذاشت نه هرگز من اینکار خواهم کرد .

کسی که آه شادیهای زندگی را و آسایش و راحتی را رها کرده اینک در این که زمان امتحان است قدم عقب بگذارد به گونه ای که کسی که در مادر و برادر و بستگانش را ترک نمود این زمان پایش بلغزد و نتواند تصمیم بگیرد و چگونه می شود کسی همسرش ، زندگیش ، یاورش را تنها گذاشته و او را به خدا سپرده هم اکنون در این راه بوده که اسلام به زبان آورده است.

نماز به خون دارد به عقب برگردد و دعوت دارد و آن هم در زیر رگبار و گلوله دشمن پس خدایا یاریم کن تا امشب در صحنه کارزار حضار شوم و همچون یاران اباعبدالله الحسین (ع) به شهادت این فوز عظیم الهی نائل گردم و لیاقت و توفیق این را پیدا کنم که به ملکوت اعلا برسم و بیکباره یا از عالم حال به فردا برسم .

پرودرگارا توفیق آن ده که بتوانم توبه کنم و نیز سعاد بخشش ترا داشته باشم بتوانم در صف عامة انت قرار گیرم .

بارالها عالمم کن ، عالمم کن ، عالمم کن تا به معرفتم علم و تمامی اعضاء و جوارحم تو باد و به راه تو رود و حال که آماده گذشته ام که به جبهه بروم و به جهاد برخیزم و با آغوش باز پذیرا هستم و رضایم به رضای خدا .

و اینک سخنی با عزیزانم دارد :

پدر مهربانم :

چه سختی هایی که برایم متحمل نشدی روزها در آفتاب گرم و سوزان عرق ریختی تا بتوانی را بثمر رسانی ، رنجها بردی تا من در کمال آرامش ورا … بسر برم ، اکنون زمان خداحافظی و وداع است من به دیدار خدا می روم و از تو می خواهم برایم طلب عفو و بخشش نمائی باشد که خدا از تقصیراتم درگذرد .

مادر مهربانم :

تو نیز در تربیت من نقش بسزایی داشتی چه شبها که نخوابیدی و چه رنجها که نبردی تا توانستی مرا بزرگ کنی و باز هم من قدرت را ندانشتم که بهشت زیر پایت هست ندانستم از خدا برایم طلب بخشش کن ؛ از حضرت زهرا بخواه که رفاعت مرا نزد خدا بنماید .

و تو همسر عزیرم تو را نیز سراسر یک سال زندگیمان آزار داده ام چه شبها که ترا تنها گذاشتم چه ساعتنها که در فکر تو نبودم اما تو دم بر نیاوردی و …. می دانم که بعد از خدا تمامی امیدت به من می باشد . اما اینانرا به خدا سپردم و نیز تو امیدت به من باشد که او تو را یاری خواهد کرد اما اینبار خدا مرا خوانده است و من اگر توفیق را داشته با من سوی او می روم می دانم که در غم دوری من رنج خواهی برد و عذاب خواهی کشید اما چون من بخاطر خدا قدم در این راه نهاده ام تو نیز در فراغم عبر داشته باش و قدم در راه شهدا که همان راه بت شکن خمینی قهرمان است بگذار تا هم خدا خشنود گردد و هم سعی  کن همچون زینب تحمل سختی ها داشته و پیام خون مرا به همه برسانی بگوئی که من بدنبال پیام رهبرم ، قائدم ، سرورم بپا خواستم تا او را یاری کنم و مستضعفین جهان از بند مستکبران رها سازم .

برادرم  :

امیدوارم از من ناراحتی نداشته باشی به تو توصیه می کنم همیشه طرفدار این انقلاب اسلامی و امام باشی و با کمال قدرت از آن دفاع نمائی و تو پیرو مقام راستین برای او باش و پیروی که دستورات را …. ناراحتی چون و چرا و اجرا می کند .

خواهرم :

و شما دوستان و آشنایان من نتوانستم آنچه را که وظیفه داشتم در حق شما به اجرا در آورم و … و هم شما به بزرگی و عزت مرا ببخشید و عفوم کنید . و آخر پولی را که از من باقی مانده است بعد از اینکه خود پول و اگر به کسی بدهکار بوده ام بدهکاریم را دادید همه را به حساب جبهه های جنگ …. باشد که کمکی به مردم محروم مناطق جنگی بنمایم و نیز اندکی که بیاد دارم حدود یکماه روزه بدهکارم که برایم بگیرید و باقی را از خدا می خواهم که ببخشاید و در نهایت مطیع ولی امر ولایت فقیه که همان رهبر انقلاب اسلامی امام است با شهدا تا انقلاب ضربه نخورد .

خدا به همه ی شما عبر و عزت عطا بفرماید

 نظر دهید »

سوالات بزرگترین کنکور

17 تیر 1391 توسط منتظر

اول از همه باید از خدا و امام زمان(عج) معذرت بخوام ، اما قراره یک امتحان از همه بگیرن که من میخوام بعضی سوالها رو لو بدم!
دوستان این امتحان رو هم بذاریم در کنار همون امتحانایی که این روزها در گیرشیم، پس خواهش می کنم فکر کنید یک جلسه امتحانه و یه وقتی رو براش در نظر بگیرید. البته ما همین الآن هم داریم آزمایش می شیم!
می دونم از بس کلمه آزمایش و امتحان - خصوصا تو این روزها - به گوشمون خورده، دیگه برامون عادی شده، ولی واقعا ما الآن داریم انتخاب می شیم برای یه عاشورای دیگه.
امام زمان(عج) داره ما رو تو لحظات زندگیمون سبک سنگین می کنه و می خواد ببینه چقدر تحمل داریم؟ چقدر محکمیم؟ چقدر وفادرایم؟

بذارید به این آیه نگاهی کنیم:
«و لَنَبلُونَّکُم بِشَی ءٍ مِنَ الخَوفِ و الجُوعِ و َنقصٍ مِنَ الأَموالِ و الأنفُسِ و الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرینَ»
قطعا شما را با اموری مثل ترس، گرسنگی و کاهش در مال ها و جان ها و میوه ها آزمایش می کنیم؛ وبه استقامت کنندگان بشارت ده.(سوره بقره/آیه 155 )
امام صادق(ع) فرمودند:«منظور (ومصداق کامل) این آیه، انسان های آخر الزمانند،آن هم موقع ظهور امام زمان(عج)» (بحار الانوار ج52،ص228)
خدای مهربون ما،چون دوستمون داره و می خواد ما رو به قله های افتخار و سر بلندی برسونه، به هر بهانه ای ما رو امتحان می کنه، اون هایی که آشنا به هدف آفرینش هستند، اینو خوب می دونند؛ گاهی لازمه روی شیطون کم بشه!

اونایی هم که الکی ادعای بندگی خدا رو می کنند که خودشون بهتر از بقیه می دونند چرا؟ امتحان باعث می شه آدم هی امتیاز بیاره و بالاتر بره.
و اما این هم سوالات:

به نام خدا

سؤال های امتحانی آخر الزمان

نام: …………………
نام خانوادگی: …………………

مدت امتحان: تمام عمر
مقطع: تمامی انسان ها
تاریخ: عصر غیبت امام زمان

سوالات امتحان
1. تو انتخاب های زندگیت، نظر چه کسی برات از همه مهم تره؟
الف.خودم
ب.خانواده ام
ج. دوستان
د.خدای مهربون


2. معمولا چه موقع صبرت تموم میشه؟
الف.وقتی که برای کارهای شخصی خودت عصبانی می شی.
ب.وقتی که یکی رو که خیلی دوست داری از دستش می دی.
ج. وقتی کسی با انجام گناه فردی و اجتماعی دل امام زمان رو می رنجونه.
د.وقتی که تیم مورد علاقت شکست بخوره.


3.چقدر امام زمان (عج) رو دوست داری؟
الف.راستش تا حالا بهش فکر نکرده بودم.
ب.تو نمازام براش دعا می کنم.
ج.اگه دیدم یه جایی بهش توهین میشه ،حس غیرتم به جوش میاد.
د. اون قدر زیاد که برای تعجیل در ظهور هر کاری که لازمه حاضرم انجام بدم.


4. فکر می کنی وظیفت درباره امام زمان(عج) چیه؟
الف.هر روز بعد نمازها بهش سلام می دم و دعای فرج می خونم.
ب.باید تو عصر غیبت به حرف علما ی دین گوش بدم.
ج.باید مثل همه امامان که نیاز به یار داشتند، برای یاری آقا خودمو آماده کنم.
د.همه موارد


5.فکر کن الآن مشغول انجام گناه هستی،وضعت نسبت به امام زمانت چطوره؟
الف.سعی می کنم اصلا بهش فکر نکنم و گناه رو انجام بدم.
ب.گناه رو انجام می دم، بعد میام ار آقا معذرت می خوام،حتما منو می بخشه.
ج. خاکستر می شم تو خودم،گناه کنم و امام زمان(ع) منو ببینه؟ نه نمی شه.
د.اصلا به فکر گناه کوچیک هم نیستم؛ بابا من بیام با تیر بزنم تو دل امام زمان؟


6.اگه داشتی کاری برای امام زمان(عج) انجام می دادی و اون وقت یکی تو رو دید:
الف.خوشحال میشی و قند تو دلت آب می شه.
ب.بی تفاوت هستی و محل نمی ذاری.
ج. کمی خوشحال می شی،اما میگی: هدف اصلی من رضای خدا بوده.
د.ته دلت ناراحت می شی و می گی:خدایا اومدم یه کار رو خالص انجام بدم،باز نشد.


۷.دوست داری بیشتر چه قیافه و تیپی بزنی؟
الف.تیپ روز(هر چی باشه)
ب.تیپ ایرونی
ج. تیپی که قشنگ تر باشه
د.تیپی که مورد پسند خدا و امام زمان(ع) باشه


8.بهت میگن:فقط یه آرزو کن تا برآورده بشه و تو میگی:
الف.ازدواج موفقی داشته باشم
ب.توی دانشگاه قبول بشم و یه کار خوب گیرم بیاد
ج. طوری زندگی کنم و بمیرم که امام زمانم از من راضی باشه
د.یک سفر به همه جاهای زیارتی


9.اگه بگن همین الآن می خواهیم شهادت رو نصیبت کنیم،چی میگی؟
الف.خدایا من زندگی دارم،به فکر زن و بچه و مادرو…هستم!
ب.هنوز جوونم و خیلی آرزو دارم باشه یه وقت دیگه!
ج. من از خدامه، ولی خب کمی حق الناس بر گردنم هست، بهشون برگردونم و حلالیت بطلبم،بعدش می آم
د.شهادت؟وای خدا جون، این چه سوالیه؟! یه عمر منتظر این لحظه بودم؛من آماده ام بریم که داره دیر می شه


10.اگه بگن دوست داری مرگت چطوری باشه،چی جواب می دی؟
الف.بازم حرف مرگ رو پیش کشیدی،چرا هی دم از ناامیدی می زنی؟یه جوری می میرم دیگه.
ب.دوست دارم مسلمون از دنیا برم و وقت مرگ، شیطون گولم نزنه.
ج. دوست دارم شب بخوابم و بدون درد،صبح از دنیا رفته باشم.
د.دوست دارم در رکاب آقا شهید بشم، قطعه قطعه بشم، تازه دردش هم شیرینه.

11.اگه در حال مرگ باشی یا مرده باشی وتقاضا کنی یه فرصت بهت بدن و دوباره به زندگی برگردی،این طرف چی کار می کنی؟
الف.خب می آم و دوباره زندگی میکنم و آرزوی عمر هزار ساله رو دارم.
ب.دیگه یه بنده صالح خدا می شم، از هر جهت.
ج. یک بار!؟ اگه هزار بارم بگن می تونی برگردی، زندگی خدا پسند رو انتخاب می کنم ودلم می خواد هزار بار در راه خدا شهید بشم
د.حق مردم رو بر می گردونم و از کسانی که بهشون ظلم کردم حلالیت می طلبم.


12.سوال اختیاری: اگه بر فرض بگن اینا شرط های پذیرفتن یاران امام زمانه، فکر می کنی قبول می شی؟
الف.نه بابا،من اگه اینطور بودم تا حالا شهید شده بودم.
ب.خب !بعضی ها رو دارم و بعضی هارو نه.
ج. بعضی مواردش خیلی سختن، فکر نکنم امام زمان(عج) اینقدر سخت گیر باشن،احتمالا تک وتوکی رو ندارم
د.قبول می شم، مطمئن مطمئن خودمو برا ی اینا آماده کردم،پس یه عمر برا چی زندگی کردم؟


موفق باشید
——————————————————
تذکر:
-هر کس بتونه امتیاز لازم رو از این آزمون بگیره، باید خودش رو برای یاری و ان شالله شهادت در رکاب امامش در آخر الزمان آماده منه، هر کس هم که نمی تونه یه فکری به حال خودش کنه که جا نمونه!جوابو پیش خودتون نگه دارید.
- خوش به حال اون هایی که از غربال آزمایش خدا رد می شن و به سعادت می رسن؛ ولی بعضی هامون باقی می مونیم و حسرت می خوریم، خدایا ما از کدوم دسته ایم؟
- خدایا ما را برای امتحانات سخت بعدی آماده و موفق بگردان
آمین یا رب العالمین

 1 نظر
  • 1
  • ...
  • 11
  • 12
  • 13
  • 14
  • 15
  • ...
  • 16
  • ...
  • 17
  • 18
  • 19
  • ...
  • 20
  • ...
  • 21
  • 22
وبلاگ-كد تاريخ هجري


روز فراق

تصویر روز

گالری عکس



ریش

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

ساعت

حدیث روز

اوقات شرعی

وبلاگکد اوقات شرعیاوقات شرعی تهران

وصیتنامه شهدا

دانشنامه مهدوی

ذکر ایام هفته

پیچک دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس