مهدویت شناسی

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

سخنان آتشين امام سجاد (عليه السلام ) با كوفيان

19 آذر 1391 توسط منتظر

رسالت بيدارگرانه امام سجاد (عليه السلام ) چندان دير آغاز نشد. با فاصله اى كوتاه از واقعه کربلا، على رغم همه دردهاى درونى و رنجهاى جسمى ، امام بر سكوى رهبرى ايستاد. از لابلاى توده هاى غم و درد، قد برافراشت و چنان با سخنان برنده اش ‍ فضاى تيره اتهام ها و تبليغات مسموم امويان را شكافت كه كورترين چشم ها، درخشش حقيقت را ديدند و سنگترين دل ها، لرزيدند و بر مظلوميت حيسن و خاندانش گريستند و بر آينده خويش بيمناك شدند!کاروان

امام على بن الحسين (عليه السلام ) در مدت اقامت خويش در كوفه ، دو بار به احتجاج برخاست ؛ يك بار روى سخنش با مردم پيمان شكن كوفه بود، و بار ديگر در «دارالاماره» و در برابر عبيدالله بن زياد.

هان ، اى مردم ، اى كوفيان ! شما را به خدا سوگند، آيا به ياد داريد نامه هايى را كه براى پدرم نوشتيد! نامه هاى سراسر خدعه و نيرنگتان را! در نامه هايتان با او عهد و پيمان بستيد و با او بيعت كرديد! ولى او را كشتيد، به جنگ كشانديد و تنهايش گذاشتيد!

5> احتجاج آن حضرت با مردم كوفه

قافله حسينى را پس از عاشورا به سوى كوفه آوردند و براى آنان در كنار شهر، خيمه زدند. خاندان حسين(عليه السلام ) را - كه اكنون اسيران حكومت اموى شناخته مى شوند - در آن خيمه ها جا دادند. جارچيان حكومت ، در شهر نفرت و خيانت ، كوفيان را فرا مى خوانند تا از اسيران جنگى خويش ديدار كنند! كوفيان هم ، بى شرمانه آمدند. آمدند براى تماشا! تماشاى بزرگترين ستم تاريخ بر اهل بيت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) ستمى كه كوفيان پايه هاى آن را بنيان نهاده بودند! على بن الحسين (عليه السلام ) از خيمه ها خارج مى شود. حذيم بن شريك اسدى روايت گر آن صحنه مى گويد: على بن الحسين (عليه السلام ) با اشاره از مردم خواست تا قدرى آرام شوند. همه آرام شدند. امام برجاى ايستاد، سخنش را با ستايش پروردگار آغاز كرد و بر پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) درود فرستاد و سپس چنين فرمود:

هان اى مردم ! آن كه مرا مى شناسد، سخنى با او ندارم ولى آن كس كه مرا نمى شناسد، بداند كه من على بن الحسين فرزند همان حسين هستم كه در كنار رود فرات ، با كينه و عناد، سر مقدسش را از بدن جدا كردند بى اين كه جرمى داشته باشد و حقى داشته باشند!

من فرزند كسى هستم كه حريم او را حرمت ننهادند، آرامش او را ربودند، اموالش را به غارت بردند و خاندانش را به اسارت گرفتند. من فرزند اويم كه دشمنان انبوه محاصره اش كردند و در تنهايى و بى ياورى - بى آن كه كسى را داشته باشد تا به ياريش برخيزد و محاصره دشمن را براى او بشكافد - به شهادتش رساندند. و البته اين گونه شهادت، - شهادت در اوج مظلوميت و حقانيت - افتخار ماست !

هان ، اى مردم ، اى كوفيان !

شما را به خدا سوگند، آيا به ياد داريد نامه هايى را كه براى پدرم نوشتيد! نامه هاى سراسر خدعه و نيرنگتان را! در نامه هايتان با او عهد و پيمان بستيد و با او بيعت كرديد! ولى او را كشتيد، به جنگ كشانديد و تنهايش گذاشتيد!

واى بر شما! از آنچه براى آخرت خويش تدارك ديده ايد! چه زشت و ناروا، انديشيديد و برنامه ريختيد!

پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم ) را با كدام رو و با كدام چشم نگاه خواهيد كرد.

او به شما خواهد گفت : شما خاندان مراكشتيد، حرمتم را شكستيد، بنابراين از امت من نخواهيد بود.

سخنان امام سجاد (عليه السلام ) كه به اينجا انجاميد، صداى كوفيان به گريه بلند شد، وجدان هاى خفته براى چندمين بار بيدار شدند. كوفيان به ملامت و سرزنش خويش پرداختند! امام سجاد (عليه السلام ) به سخنان ادامه داد و فرمود:

خداى رحمت كند كسى را كه : رهنمودهاى مرا بپذيرد و سفارش هاى مرا كه در راستاى رضاى الهى و درباره پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و اهل بيت (عليه السلام ) اوست رعايت كند چه اين كه رسول خدا براى ما الگويى شايسته بود. (1)

كوفيان يك صدا فرياد بر آوردند:

اى فرزند رسول خدا! تمامى ما گوش به فرمان شما و پاسدار حق شماييم بى اين كه از اين پس ، روى بگردانيم و نافرمانى كنيم ! اكنون با كسى كه به جنگ شما برخيزد خواهيم جنگيد. و با كسى كه در صلح با شما باشد صلح و سازش خواهيم داشت .ما حق خودمان را از ظالمان باز خواهيم گرفت .

امام سجاد (عليه السلام ) در پاسخ كوفيان فرمود:

هرگز! هرگز تحت شعارهاى شما قرار نخواهم گرفت و به شما اعتماد نخواهم كرد.

اى خيانت پيشگان مكار! ميان شما و آرمان هايى كه اظهار مى داريد فاصله ها و موانع ، بسيار است . آيا مى خواهيد همان جفا و پيمان شكنى كه با پدران و من داشتيد، دوباره درباره من روا داريد!

نه به خدا سوگند! هنوز جراحت هاى گذشته اى كه از شما بر تن داريم ، اليتام نيافته است . همين ديروز بود كه پدرم به شهادت رسيد در حالى كه خاندانش در كنار او بودند.

داغ هاى برجاى مانده از فقدان رسول خدا، پدرم و فرزندانش و جدم اميرمؤ منان فراموش نشده است .طعم تلخ مصيبت ها هنوز در كامم هست و غم ها در گسترده سينه ام موج مى زند. در خواست و سفارش من درباره يارى خواستن از شما نيست. تنها مى خواهم كه شما - شما كوفيان ! - نه عزم يارى ما كنيد و نه به دشمنى و ستيز با ما برخيزيد!

امام سجاد (عليه السلام ) در پايان اين سخنان كه آتش ندامت و حسرت را درجان كوفيان برافروخت و مهربى اعتبارى و بى وفايى را براى هميشه بر پيشانى آنان زد، اندوه عميق خويش را با اين شعرها اظهار كرد و بر التهاب قلب ها افزود:

لا غرو اءن قتل الحسين و شيخه       قد كان خيرا من حسين و اءكرما

فلا تفرحوا يا اءهل كوفة بالذى       اصيب حسين كان ذلك اءعظما

قتيل بشط النهر نفسى فداؤ ه          جزاء الذى اءراده نار جهنما (2)

يعنى : اگر حسين (عليه السلام ) كشته شد، چندان شگفت نيست .

در خواست و سفارش من درباره يارى خواستن از شما نيست. تنها مى خواهم كه شما - شما كوفيان ! - نه عزم يارى ما كنيد و نه به دشمنى و ستيز با ما برخيزيد!

style="text-align: justify; line-height: 200%;">چرا كه پدرش با همه آن ارزش ها و كرامت هاى برتر نيز قبل از او به شهادت رسيد. اى كوفيان ! با آنچه نسبت به حسين روا داشتند، شادمان نباشيد. واقعه اى عظيم صورت گرفت و آنچه گذشت رخدادى بزرگ بود! جانم فداى او باد كه در كنار شط فرات ، سر بر بستر شهادت نهاد. آتش دوزخ جزاى كسانى است كه او را به شهادت رساندند.(3)
امام سجاد (علیه السلام ) در مجلس عبیدالله بن زیاد

امام على بن الحسین (علیه السلام ) در مدت اقامت خویش در كوفه ، دو بار به احتجاج برخاست ؛ یك بار روى سخنش با مردم پیمان شكن كوفه بود، و بار دیگر در «دارالاماره» و در برابر عبیدالله بن زیاد.

با توجه به این كه امام سجاد (علیه السلام ) در جمع كاروانیان شهادت ، متمایز از دیگران بود، با ورود آنان به مجلس عبیدالله - والى كوفه - نخستین چیزى كه نظر عبیدالله را جلب كرد وجود مرد جوانى در میان آن كاروان بود.

عبیدالله كه گمان مى كرد در كاروان حسین (علیه السلام ) مردى باقى نمانده و همه آنان به قتل رسیده اند از ماءموران خود درباره امام سجاد (علیه السلام )  توضیح خواست .

كینه و ناپاكى او عمیق عبیدالله به او اجازه نمى داد كه شاهد زنده بودن جوانى از نسل حسین (علیه السلام ) باشد، چنین مى نمود كه تصمیم گرفته است تا على بن الحسین (علیه السلام ) را نیز به شهادت رساند.

style="text-align: justify; line-height: 200%;">كینه و ناپاكى او عمیق عبیدالله به او اجازه نمى داد كه شاهد زنده بودن جوانى از نسل حسین (علیه السلام ) باشد، چنین مى نمود كه تصمیم گرفته است تا على بن الحسین (علیه السلام ) را نیز به شهادت رساند. امام سجاد (علیه السلام ) كه نیت و عزم عبیدالله را دریافته بود، به عبیدالله فرمود: اگر به راستى عزم كشتن مرا دارید، شخص امینى را ماءمور كنید تا از زنان و كودكان سرپرستى كند. عبیدالله با شنیدن این سخن ، از تصمیم خویش منصرف شد و گفت نه : تو خود همراه قافله خواهى بود.(1)
پي نوشت ها:

1- امام سجاد (عليه السلام ) در اين بخش از سخنان خويش به آيه اى از قرآن اشاره كرد كه خداوند مى فرمايد ولكم فى رسول الله اسوة حسنه يعنى برنامه هاى پيامبر و شيوه عمل او الگويى شايسته براى شماست . گويا امام با مطرح ساختن اين آيه ، مى خواست به كوفيان بنماياند كه روش آنان مخالف روش پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) است ، چه اين كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) نسبت به اهل بيت خويش بويژه نسبت به فاطمه زهرا (سلام الله عليها) و على بن ابى طالب و فرزندان ايشان - حسن بن على و حسين بن على (عليه السلام ) - محبتى خاص داشت و درباره رعايت حقوق و حرمت آنها سفارشهاى صريحى به امت كرده بود. از سوى ديگر كوفيان كه به ظاهر هوادار اهل بيت بوده و از ديرزمان با منطق استدلالى شيعه آشنايى داشتند بسرعت منظور امام سجاد (عليه السلام ) را دريافتند و يك بار ديگر سخنان على بن ابى طالب (عليه السلام ) در گوشهايشان طنين افكند و گويى با همين آيه ، همه چيز را دريافتند، از اين رو به جاى اين كه بگذارند بيان امام سجاد (عليه السلام ) و استدلال آن حضرت تمام شود، به اظهار پشيمانى و ندامت و ابراز همدردى پرداختند.

2- احتجاج طبرسى 2/306.

3- امام سجاد( عليه السلام) جمال نيايش گران، احمد ترابي

منبع: سایت تبیان

 نظر دهید »

قرار بود بیایی آقا جان

19 آذر 1391 توسط منتظر
 
 

قرار بود بیائی مگر نه آقاجان

ز چهره پرده گشائی مگر نه آقاجان

قرار بود که یک لحظه هم به حال خودم

مرا رها ننمائی مگر نه آقاجان

قرار بود که دریائی از کرم برسانی

به این کویر جدائی مگر نه آقاجان

قرار بود که آدم شوم به یک نفس تو

رسانیم تو به جائی مگر نه آقاجان

قرار بود که حتی نفس کشیدن نوکر

شود به خلق دوائی مگر نه آقاجان

قرار بود که همراه کاروان تو مولا

شویم کرببلائی مگر نه آقاجان

قرار بود که از عطر یاس پیرهن تو

خبر شویم کجائی مگر نه آقاجان

قرار بود که وقتی روی زیارت زهرا

کنی مرا تو دعائی مگر نه آقاجان

قرار بود که بیائی همان شبی که سرودم

امان ز درد جدائی مگر نه آقاجان

تقدیم به مادر سادات حضرت فاطمه (سلام ا… علیها)

 2 نظر

سهم عملی شما در ظهور حضرت مهدی(عج)

15 آبان 1391 توسط منتظر

 

ترک میلیونها گناه جهت ظهور آقا

سهم شما ترک یک گناه+۳صلوات

...اللهم عجل لولیک الفرج...

 نظر دهید »

تو از راه مي رسي...

09 آبان 1391 توسط منتظر

تو از راه مي رسي! درست هنگامي كه دود ستم ها، جهان را سيه چرده و چركين كرده باشد..

تو از راه مي رسي! درست هنگامي كه قبيله ي قبله، قلب هاي خويش را بر كف دست نهاده و پيش كش راه تو نمايند..

تو از راه مي رسي! درست هنگامي كه دنيا، دستش را به سوي آمدن تو دراز كرده باشد..

تو از راه مي رسي! درست هنگامي كه هلهله ي همه ي مشتاقان و فرياد همه ي مستضعفان، نويد آمدنت را فرياد كنند..

تو از راه مي رسي! درست هنگامي كه گنداب فساد و ستم و تبعيض و ناروايي، چهار سوي عالم را فرا گرفته باشد و همه ي دل ها و ديده ها، مشتاقانه تو را بطلبند!

آه! كه اگر مي دانستم كجايي، خويشتن خويش را به رداي سبز و آسماني ات مي آويختم، از ديده، سرشك شادي مي ريختم و به هيچ روي دامانت را از دست نمي نهادم!

آري، اي مولا! اگر يك بار، تنها يك بار تو را ببينم، از شادماني بال در مي آورم، پرواز مي كنم و در هر فرصتي با خداي يگانه راز و نياز مي كنم تا مرا شايسته ي آن گرداند كه همواره از فيض حضور و وجود مقدس تو، سرشار باشم..

اگر يك بار، تنها يك بار، تو را ببينم، عاجزانه از خداوند مي طلبم كه نعمت رويت خورشيد را، حتي لحظه اي از من نگيرد..

 

 2 نظر

آدينه كه مي شود!

09 آبان 1391 توسط منتظر

بارالها! چگونه باور كنم؟ نبودنش را وقتي كه محبت دستي نوازشگر در تار و پود وجودم ريشه مي دواند..

چگونه باور كنم؟ سكوت درياي چشمهايم را وقتي كه قايق مهربانيش بي ناخدا در اوج آسمانها به پيش مي رود..

آدينه كه مي شود! قاصدكهاي دلم را روانه ی آستان دوست مي كنم تا پيام آور حضور صدفي باشد كه يازده مروايد سبز را با خود به همراه دارد..

وقتي كسي نيست كه درد آشنايم باشد، فرشته اي پيدا مي شود تا در خلوت شبهاي تار، تسلي بخش خاطرم باشد..

هنوز ستاره اي بي نورم كه در انتظار شعاعي از خورشيد لحظه شماري مي كنم..

كويري در انتظار آبم و حتي درياي اشكهايم، كوير تف زده ی وجودم را سيراب نمي كند..

از ستارگان آسمان سراغ مي گيرم و چون پرنده اي عاشق، گمگشته ام را در ميان فرشتگان آسمان مي جويم..

با من بگو! چگونه از رويش ياس ها بگويم؟ وقتي كه نرگسي هاي چشمم در انتظار آمدنت سوسو مي زنند..

هر شب با ياد تو به خواب مي روم و صبح در انتظار …

مي دانم كه مي آيي و غبار غم و اندوه هزاران ساله را از قلبهاي خسته مان مي زدايي و اشكهاي زلالمان را از گونه هايمان بر مي چيني..

مي آيي و ضريح گمشده ی ياسي كبود را نشانمان ميدهي و مسيح مريم را با خويش همراه مي سازي..

مي آيي و صندوقچه ی موسي را برايمان مي گشايي و آنگاه در كنار كعبه ی عشاق سر بر آستان بندگي خدايي مي سايي كه آمدنت را به منتظران و مستضعفان جهان وعده داده بود..

مي آيي و در فراسوي نگاه منتظرمان، قلبهاي كوچك و اميدوارمان را به هم پيوند ميدهي و آن روز، روز شادي چشمهاي منتظري است كه عاشقانه مي گريند و به سويت بال و پر مي گشايند..

 

 نظر دهید »

اعمال مشترک دهه اول ماه ذی الحجه

30 مهر 1391 توسط منتظر

 

امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: پدرم حضرت امام باقر(علیه السلام) به من فرمود: پسرم! در دهه نخست از ماه ذى الحجّه، هر شب میان نماز مغرب و عشا این دو رکعت نماز را ترک مکن:

در هر رکعت سوره حمد و سوره قل هو الله را مى خوانى، پس از آن این آیه (آیه 142 سوره اعراف) را مى خوانى:

 

وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثینَ لَیْلَةً، وَ أَتْمَمْناها بَعَشْر، فَتَمَّ میقاتُ رَبِّهِ

و ما با موسى سى شب وعده گذاشتیم سپس آن را با ده شب دیگر تکمیل نمودیم به این ترتیب میعاد پروردگارش (با او)

 

أَرْبَعینَ لَیْلَةً، وَ قالَ مُوسى لاَِخیهِ هارُونَ اخْلُفْنى فى قَوْمى، وَ أَصْلِـحْ

چهل شب تمام شد و موسى به برادرش هارون گفت: جانشین من در میان قومم باش و (آنها را) اصلاح کن

 

وَلا تَتَّبِعْ سَبیـلَ الْمُفْسِـدینَ.

و از روش مفسدان پیروى منما.

 

اگر چنین کنى، در ثواب حاجیان، و اعمال حجّ آنها شریک مى شوى.(1)

 

2ـ روزه گرفتن در نُه روز اوّل. در روایتى از امام موسى کاظم(علیه السلام) نقل شده است که هر کس نُه روز اوّل ذى الحجّه را روزه بدارد، خداوند ثواب روزه تمام عمر را براى او مى نویسد.(2)

 

3ـ ابوحمزه ثمالى از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده است که آن حضرت، از روز اوّل تا عصر روز عرفه، پس از نماز صبح و قبل از نماز مغرب این دعا را مى خواند:

 

اَللّـهُمَّ هذِهِ الاَْیّامُ الَّتى فَضَّلْتَها عَلَى الاَْیّامِ وَشَرَّفْتَها، وَ قَدْ بَلَّغْتَنیها بِمَنِّکَ

خدایا این روزهایى است که برترى و شرافتش دادى بر سایر روزها و به لطف و

 

وَرَحْمَتِکَ، فَاَنْزِلْ عَلَیْنا مِنْ بَرَکاتِکَ، وَاَوْسِعْ عَلَیْنا فیها مِنْ نَعْمآئِکَ،

رحمتت مرا بدانها رساندى پس برکات خودت را بر ما فرو بار و از نعمتهاى خود در این روزها بر ما وسعت ده

 

اَللّـهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، وَاَنْ تَهْدِیَنا فیها

خدایا من از تو خواهم که درود فرستى بر محمّد و آل محمّد و نیز خواهم که ما را دراین روزها به

 

لِسَبیلِ الْهُدى، وَالْعَفافِ وَالْغِنى، وَالْعَمَلِ فیها بِما تُحِبُّ وَتَرْضى، اَللّهُمَّ

راه هدایت و پاکدامنى و بى نیازى راهنمایى فرمایى و موفقمان دارى به انجام آنچه دوست دارى و موجب خشنودى تواست خدایا

 

اِنّى اَسْئَلُکَ یا مَوْضِعَ کُلِّ شَکْوى، وَیا سامِعَ کُلِّ نَجْوى، وَیا شاهِدَ کُلِّ

از تو خواهم اى جایگاه هر شکایت و اى شنواى هر سخن سِرّى و راز و اى حاضر در هر

 

مَلاَ، وَیا عالِمَ کُلِّ خَفِیَّة، اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، وَ اَنْ تَکْشِفَ

جمع و اى داناى هر نهان که درود فرستى بر محمّد و آل محمّد و بگشایى

 

عَنّا فیهَا الْبَلاءَ، وَ تَسْتَجیبَ لَنا فیهَا الدُّعآءَ، وَ تُقَوِّیَنا فیها وَ تُعینَنا،

در این روزها از ما بلا و گرفتارى را و مستجاب گردانى در آنها دعاى ما را و نیرو دهى به ما در این روزها و کمکمان دهى

 

وَتُوَفِّقَنا فیها لِما تُحِبُّ رَبَّنا وَتَرْضى، وَعَلى مَا افْتَرَضْتَ عَلَیْنا مِنْ

و موفقمان دارى پروردگارا بدانچه دوست دارى و خشنود گردى و بر آنچه واجب کرده اى بر ما از اطاعت خودت

 

طاعَتِکَ، وَطـاعَةِ رَسُولِکَ وَاَهْلِ وِلایَتِکَ، اَللّـهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ یا اَرْحَمَ

و اطاعت پیامبرت و اهل ولایتت خدایا از تو خواهم اى مهربانترین

 

الرّاحِمینَ، اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، وَاَنْ تَهَبَ لَنا فیهَا الرِّضا،

مهربانان که درود فرستى بر محمّد و آل محمّد و در این ایام خشنودى خویش را به من ببخش

 

اِنَّکَ سَمیعُ الدُّعآءِ، وَلا تَحْرِمْنا خَیْرَ ما تُنْزِلُ فیها مِنَ السَّمآءِ، وَطَهِّرْنا

که براستى تو شنواى دعایى و محروم مکن ما را از خیرى که در این روزها از آسمان فرو بارى و پاکمان کن

 

مِنَ الذُّنُوبِ یا عَلاّمَ الْغُیُوبِ، وَاَوْجِبْ لَنا فیها دارَ الْخُلُودِ، اَللّهُمَّ صَلِّ

از گناهان اى داناى بر نادیدنیها و واجب گردان در این ایّام براى ما خانه جاویدان را خدایا درود فرست

 

عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، وَلا تَتْرُکْ لَنا فیها ذَنْباً اِلاَّ غَفَرْتَهُ، وَلا هَمّاً اِلاَّ

بر محمّد و آل محمّد و هیچ گناهى براى ما باقى مگذار جز آن که بیامرزى و نه اندوهى جز

 

فَرَّجْتَهُ، وَلا دَیْناً اِلاَّ قَضَیْتَهُ، وَلا غائِباً اِلاَّ اَدَّیْتَهُ، وَلا حاجَةً مِنْ حَوائِجِ

آن که بگشایى و نه بِدهى جز آن که بپردازى و نه غایبى جز آن که به ما برسانى و نه حاجتى از حاجات

 

الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ اِلاَّ سَهَّلْتَها وَیَسَّرْتَها، اِنَّکَ عَلى کُلِّ شَىْء قَدیرٌ، اَللّـهُمَّ یا

دنیا و آخرت جز آن که آسان و هموارش گردانى که براستى تو بر هر چیز توانایى خدایا اى

 

عالِمَ الْخَفِیّاتِ، یا راحِمَ الْعَبَراتِ، یا مُجیبَ الدَّعَواتِ، یا رَبَّ الاَْرَضینَ

داناى اسرار پنهان اى رحم کننده بر اشک دیدگان اى اجابت کننده دعاها اى پروردگار زمینها

 

وَالسَّمواتِ، یا مَنْ لا تَتَشابَهُ عَلَیْهِ الاَْصْواتُ، صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ

و آسمانها اى که صداها(ى بیشمار) بر او اشتباه نشود درود فرست بر محمّد و آل

 

مُحَمَّد، وَاجْعَلْنا فیها مِنْ عُتَقآئِکَ وَطُلَقآئِکَ مِنَ النّارِ، وَالْفائِزینَ بِجَنَّتِکَ،

محمّد و قرار ده ما را در این روزها ازآزادشدگان و رهایى یافتگان از آتش و نائل شوندگان به بهشتت

 

وَالنّاجینَ بِرَحْمَتِکَ، یااَرْحَمَ الرّاحِمینَ، وَصَلَّى اللهُ عَلى سَیِّدِنا مُحَمَّد

و نجات یافتگان بوسیله رحمتت اى مهربانترین مهربانان و درود خدا بر آقاى ما محمّد و

 

وَآلِهِ اَجْمَعینَ، وَسَلَّمَ عَلَیْهِمْ تَسْلیماً.(3)

آلش همگى و سلام بر همه آنان باد.

 

4ـ آن پنج دعایى را بخواند که به فرموده امام باقر(علیه السلام) خداوند آن را بوسیله جبرئیل براى حضرت عیسى(علیه السلام) هدیه فرستاد، تا در ایّام این دهه، آنها را بخواند. آن پنج دعا چنین است:

 

(1) اَشْهَدُ اَنْ لااِلهَ اِلاَّ اللهُ، وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، لَهُ الْمُلْکُ وَلَهُ الْحَمْدُ، بِیَدِهِ

(1) گواهى دهم که معبودى جز خداى یگانه نیست که شریک ندارد از آن اوست فرمانروایى و خاص اوست ستایش هر چه خیر است

 

الْخَیْرُ، وَهُوَ عَلى کُلِّ شَىْء قَدیرٌ. (2) اَشْهَدُ اَنْ لا اِلـهَ اِلاَّ اللهُ، وَحْدَهُ لا

بدست اوست و او بر هر چیز تواناست (2) گواهى دهم که معبودى جز خداى یگانه نیست که

 

شَریکَ لَهُ، اَحَداً صَمَداً، لَمْ یَتَّخِذْ صاحِبَةً وَلا وَلَداً. (3) اَشْهَدُ اَنْ لا اِلـهَ

شریک ندارد یگانه بى نیازى که همسر و فرزندى براى خود نگیرد (3) گواهى دهم که معبودى

 

اِلاَّ اللهُ، وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، اَحَداً صَمَداً، لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ، وَلَمْ یَکُنْ لَهُ

جز خداى یگانه نیست که شریک ندارد یگانه بى نیازى که نزاید و نه زاییده شده و نیست برایش

 

کُفُواً اَحَدٌ. (4) اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ، وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، لَهُ الْمُلْکُ وَلَهُ

همتایى هیچ کس (4) گواهى دهم که معبودى جز خداى یگانه نیست که شریکى ندارد از آن اوست فرمانروایى و خاص اوست

 

الْحَمْدُ، یُحْیى وَیُمیتُ، وَهُوَ حَىٌّ لا یَمُوتُ، بِیَدِهِ الْخَیْرُ، وَهُوَ عَلى کُلِّ

ستایش زنده کند و بمیراند و اوست زنده اى که نمیرد خیر بدست اوست و او بر هر

 

شَىْء قَدیرٌ. (5) حَسْبِىَ اللهُ وَکَفى، سَمِعَ اللهُ لِمَنْ دَعا، لَیْسَ وَرآءَ اللهِ

 

چیز تواناست (5) بس است مرا خدا و کافى است بشنود خدا صداى هر کس که دعا کند وراى خدا

 

مُنْتَهى،اَشْهَدُللهِِ بِما دَعا،وَاَنَّهُ بَرىءٌ مِمَّنْ تَبَرَّءَ، وَاَنَّ لِلّهِ الاْخِرَةَ وَالاُْولى.(4)

انتهایى نیست گواهى دهم براى خدا بدانچه خوانده است و این که بیزار است از هر که از او بیزارى جسته و براى خداست آخرت و دنیا.

 

سپس حضرت عیسى(علیه السلام) پاداش فراوانى را براى صد مرتبه خواندنِ این پنج دعا ذکر فرمود.(5) مرحوم «علاّمه مجلسى» گفته است: اگر کسى هر روز هر یک از این پنج دعا را ده مرتبه بخواند (که در مدّت ده روز هر کدام را صد مرتبه خوانده است) به روایت عمل کرده است. البتّه اگر هر روز هر دعایى را صد مرتبه بخواند بهتر است.(6)

 


5ـ در هر روز از این دهه، این تهلیلات [لا اله إلاّ اللّه ها] را که از امیر مؤمنان(علیه السلام) نقل شده است بخواند و اگر روزى ده مرتبه بخواند بهتر است:

 

لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ عَدَدَ الّلَیالى وَالدُّهُورِ، لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ عَدَدَ اَمْواجِ الْبُحُورِ، لا

معبودى جز خدا نیست به شماره شبها و روزگاران معبودى جز خدا نیست به شماره موجهاى دریاها

 

اِلهَ اِلاَّ اللهُ وَرَحْمَتُهُ خَیْرٌ مِمّا یَجْمَعُونَ، لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ عَدَدَ الشَّوْکِ

معبودى جز خدا نیست و رحمت او بهتر است از آنچه مردم جمع کنند معبودى جز خدا نیست به شماره هر خار و

 

وَالشَّجَرِ، لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ عَدَدَ الشَّعْرِ وَالْوَبَرِ، لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ عَدَدَ الْحَجَرِ

هر درخت معبودى جز خدا نیست به شماره هر مُو و کُرک معبودى جز خدا نیست به شماره هر سنگ

 

وَالْمَدَرِ، لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ عَدَدَ لَمْحِ الْعُیُونِ، لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ فِى اللَّیْلِ اِذا

و کلوخ معبودى جز خدا نیست به شماره بهم خوردن چشمها معبودى جز خدا نیست در شب چون

 

عَسْعَسَ، وَالصُّبْحِ اِذا تَنَفَّسَ، لا اِلـهَ اِلاَّ اللهُ عَدَدَ الرِّیاحِ فِى الْبَرارى

تاریک شود و در صبح چون بدمد معبودى نیست جز خدا به شماره بادها در صحراها

 

وَالصُّخُـورِ، لا اِلـهَ اِلاَّ اللهُ مِـنَ الْیَـوْمِ اِلـى یَـوْمِ یُنْفَخُ فِى الصُّورِ.(7)

و کوهها معبودى جز خدا نیست از امروز تا روز نفخ

 

 1 نظر

اعمال شب و روز 25 ذي‌القعده

19 مهر 1391 توسط منتظر
 
«دحو الارض»روزي که جهان خاكي حيات گرفت
 به فرموده امیرالمؤمنین(ع) نخستین رحمتی که از آسمان به زمین نازل شد، در بیست وپنجم ذی القعده بود و برای آن اعمالی چون «روزه»، «نماز» و «شب‌زنده‌داری» توصیه شده است.
 

 «دحو الارض» مطابق با بیست و پنجم ماه ذی‌القعده، روزی است که خداوند با نظر به کره زمین، به جهان خاکی حیات بخشید، از این روز، بخش‌هایی از کره زمین ـ که سراسر از آب بود ـ شروع به خشک شدن کرد تا کم کم به شکل یک چهارم خشکی‌های امروزی درآمد.

مطابق روایات، اولین نقطه ای که از زیر آب سر برآورد، مکان کعبه شریف و بیت الله الحرام بود.
«دَحو» به معنای گسترش است و برخی نیز آن را به معنای تکان دادن چیزی از محلِ اصلی اش تفسیر کرده‌اند، منظور از «دحوالارض» (گسترده شدن زمین) است که در آغاز، تمام سطح زمین را آب‌های حاصل از باران های سیلابیِ نخستین فراگرفته بود، این آب‌ها، به تدریج در گودال‌های زمین جای گرفتند و خشکی‌ها از زیر آب سر برآوردند و روز به روز گسترده‌تر شدند.

از سوی دیگر، زمین در آغاز به صورت پستی‌ها و بلندی‌ها یا شیب‌های تند و غیرقابل سکونت بود، بعدها باران‌های سیلابی مداوم باریدند، ارتفاعات زمین را شستند و دره‌ها گستردند، اندک اندک زمین‌هایِ مسطح و قابل استفاده برای زندگی انسان، کشت و زرع پدید آمد، مجموع این گسترده شدن، «دحو الارض» نام‌گذاری می‌شود.

از امیرالمومنین علیه‌السلام روایت شده است که فرمودند: «نخستین رحمتی که از آسمان به زمین نازل شد، در بیست وپنج ذی القعده بود. کسی که در این روز روزه بگیرد و شبش را به عبادت بایستد، عبادت صد سال را که روزش را روزه و شبش را عبادت کرده است خواهد داشت.»

به نظر برخی از مفسران، آیه 30 سوره نازعات «وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذَلِكَ دَحَاهَا»، به همین واقعه اشاره دارد، گذشته از واقعه دحوالارض، رویدادهای دیگری نیز در این روز رخ داده‌اند که اهمیت آن را دو چندان کرده است؛ از جمله:

- میلاد حضرت ابراهیم علی نبینا وآله وعلیه‌السلام
- میلاد حضرت عیسی مسیح علیه‌السلام
- خروج رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم از مدینه به همراه هزاران حاجی به سوی مکه، به قصد حجة الوداع. در این سفر وجود مقدس حضرت زهرا سلام الله علیها و نیز تمامی همسران پیامبر(ص) نیز ایشان را همراهی می‌کردند.
- در روایتی نیز آمده است که حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه‌الشریف در همین روز قیام خواهد کرد.
 
اعمال شب و روز دحو الارض
 
*روزه: یکی از آن چهار روز است که در تمام سال به فضیلت روزه ممتاز است، در روایتی روزه‏اش مثل روزه هفتاد سال است و در روایت دیگر کفاره هفتاد سال است، هر که این روز را روزه بدارد و شبش را به عبادت به سر آورد از برای او عبادت صد سال نوشته شود، از برای روزه‏دار این روز هر چه در میان آسمان و زمین است استغفار کند، این روزی است که رحمت خدا در آن منتشر شده، از برای عبادت و اجتماع به ذکر خدا در این روز اجر بسیاری است. 

* نماز: نمازی که در کتب شیعه قمیین روایت شده است، آن دو رکعت است، در وقت چاشت در هر رکعت بعد از «حمد»، پنج مرتبه «توحید» و «الشمس» بخواند و بعد از سلام نماز بخواند «لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»، پس دعا کند و بخواند «یَا مُقِیلَ الْعَثَرَاتِ أَقِلْنِی عَثْرَتِی یَا مُجِیبَ الدَّعَوَاتِ أَجِبْ دَعْوَتِی یَا سَامِعَ الْأَصْوَاتِ اسْمَعْ صَوْتِی وَ ارْحَمْنِی وَ تَجَاوَزْ عَنْ سَیِّئَاتِی وَ مَا عِنْدِی یَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِکْرَامِ» .

*دعا: خواندن این دعا است که شیخ در «مصباح» فرموده، خواندن آن مستحب است:
«اللَّهُمَّ دَاحِیَ الْکَعْبَةِ وَ فَالِقَ الْحَبَّةِ وَ صَارِفَ اللَّزْبَةِ وَ کَاشِفَ کُلِّ کُرْبَةٍ أَسْأَلُکَ فِی هَذَا الْیَوْمِ مِنْ أَیَّامِکَ الَّتِی أَعْظَمْتَ حَقَّهَا وَ أَقْدَمْتَ سَبْقَهَا وَ جَعَلْتَهَا عِنْدَ الْمُؤْمِنِینَ وَدِیعَةً وَ إِلَیْکَ ذَرِیعَةً وَ بِرَحْمَتِکَ الْوَسِیعَةِ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ الْمُنْتَجَبِ فِی الْمِیثَاقِ الْقَرِیبِ یَوْمَ التَّلاقِ فَاتِقِ کُلِّ رَتْقٍ وَ دَاعٍ إِلَی کُلِّ حَقٍّ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ الْأَطْهَارِ الْهُدَاةِ الْمَنَارِ دَعَائِمِ الْجَبَّارِ وَ وُلاةِ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ أَعْطِنَا فِی یَوْمِنَا هَذَا مِنْ عَطَائِکَ الْمَخْزُونِ غَیْرَ مَقْطُوعٍ وَ لا مَمْنُوعٍ [مَمْنُونٍ‏] تَجْمَعُ لَنَا بِهِ التَّوْبَةَ وَ حُسْنَ الْأَوْبَةِ یَا خَیْرَ مَدْعُوٍّ وَ أَکْرَمَ مَرْجُوٍّ یَا کَفِیُّ یَا وَفِیُّ یَا مَنْ لُطْفُهُ خَفِیٌّ الْطُفْ لِی بِلُطْفِکَ وَ أَسْعِدْنِی بِعَفْوِکَ وَ أَیِّدْنِی بِنَصْرِکَ وَ لا تُنْسِنِی کَرِیمَ ذِکْرِکَ بِوُلاةِ أَمْرِکَ وَ حَفَظَةِ سِرِّکَ وَ احْفَظْنِی مِنْ شَوَائِبِ الدَّهْرِ إِلَی یَوْمِ الْحَشْرِ وَ النَّشْرِ وَ أَشْهِدْنِی أَوْلِیَاءَکَ عِنْدَ خُرُوجِ نَفْسِی وَ حُلُولِ رَمْسِی وَ انْقِطَاعِ عَمَلِی وَ انْقِضَاءِ أَجَلِی اللَّهُمَّ وَ اذْکُرْنِی عَلَی طُولِ الْبِلَی إِذَا حَلَلْتُ بَیْنَ أَطْبَاقِ الثَّرَی وَ نَسِیَنِیَ النَّاسُونَ مِنَ الْوَرَی وَ أَحْلِلْنِی دَارَ الْمُقَامَةِ وَ بَوِّئْنِی مَنْزِلَ الْکَرَامَةِ وَ اجْعَلْنِی مِنْ مُرَافِقِی أَوْلِیَائِکَ وَ أَهْلِ اجْتِبَائِکَ وَ اصْطِفَائِکَ وَ بَارِکْ لِی فِی لِقَائِکَ وَ ارْزُقْنِی حُسْنَ الْعَمَلِ قَبْلَ حُلُولِ الْأَجَلِ بَرِیئا مِنَ الزَّلَلِ وَ سُوءِ الْخَطَلِ اللَّهُمَّ وَ أَوْرِدْنِی حَوْضَ نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ اسْقِنِی مِنْهُ مَشْرَبا رَوِیّا سَائِغا هَنِیئا لا أَظْمَأُ بَعْدَهُ وَ لا أُحَلَّأُ وِرْدَهُ وَ لا عَنْهُ أُذَادُ وَ اجْعَلْهُ لِی خَیْرَ زَادٍ وَ أَوْفَی مِیعَادٍ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهَادُ اللَّهُمَّ وَ الْعَنْ جَبَابِرَةَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ وَ بِحُقُوقِ [لِحُقُوقِ‏] أَوْلِیَائِکَ الْمُسْتَأْثِرِینَ اللَّهُمَّ وَ اقْصِمْ دَعَائِمَهُمْ وَ أَهْلِکْ أَشْیَاعَهُمْ وَ عَامِلَهُمْ وَ عَجِّلْ مَهَالِکَهُمْ وَ اسْلُبْهُمْ مَمَالِکَهُمْ وَ ضَیِّقْ عَلَیْهِمْ مَسَالِکَهُمْ وَ الْعَنْ مُسَاهِمَهُمْ وَ مُشَارِکَهُمْ اللَّهُمَّ وَ عَجِّلْ فَرَجَ أَوْلِیَائِکَ وَ ارْدُدْ عَلَیْهِمْ مَظَالِمَهُمْ وَ أَظْهِرْ بِالْحَقِّ قَائِمَهُمْ وَ اجْعَلْهُ لِدِینِکَ مُنْتَصِرا وَ بِأَمْرِکَ فِی أَعْدَائِکَ مُؤْتَمِرا اللَّهُمَّ احْفُفْهُ بِمَلائِکَةِ النَّصْرِ وَ بِمَا أَلْقَیْتَ إِلَیْهِ مِنَ الْأَمْرِ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ مُنْتَقِما لَکَ حَتَّی تَرْضَی وَ یَعُودَ دِینُکَ بِهِ وَ عَلَی یَدَیْهِ جَدِیدا غَضّا وَ یَمْحَضَ الْحَقَّ مَحْضا وَ یَرْفِضَ الْبَاطِلَ رَفْضا اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَیْهِ وَ عَلَی جَمِیعِ آبَائِهِ وَ اجْعَلْنَا مِنْ صَحْبِهِ وَ أُسْرَتِهِ وَ ابْعَثْنَا فِی کَرَّتِهِ حَتَّی نَکُونَ فِی زَمَانِهِ مِنْ أَعْوَانِهِ اللَّهُمَّ أَدْرِکْ بِنَا قِیَامَهُ وَ أَشْهِدْنَا أَیَّامَهُ وَ صَلِّ عَلَیْهِ [عَلَی مُحَمَّدٍ] وَ ارْدُدْ إِلَیْنَا سَلامَهُ وَ السَّلامُ عَلَیْهِ [عَلَیْهِمْ‏] وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ». 

 1 نظر
19 مهر 1391 توسط منتظر
بسم الله الرحمن الرحیم

سلام عليکم
دوستان روز جمعه25 ذي القعدة روز دحو الارض است که جزو روزهايي است که روزه گرفتن در ان از ويژگي مخصوصي برخوردار مي باشد. در روايت روزه گرفتن در ان را معادل هفتاد سال و در برخي روايت صد سال عبادت ذکر کرده اند که هم به نيت روزه قضا و هم مستحبي ميتوان در ان روز روزه گرفت.حتما به همه خانواده و دوستان ياداوري کنيد تا همه از ثواب اين روز عظيم بهره ببريم انشاء الله

التماس دعا



 نظر دهید »

« روز دحوالارض »

19 مهر 1391 توسط منتظر
25 ذي القعدة « روز دحوالارض »

بيست و پنجم ماه ذي القعده روز دحوالارض است. دحوالارض را چنين معرفي مي کنند “روزي كه زمين از زير کعبه كشيده و گسترانيده شد.
گر چه اين مطلب يعني کشيده شدن و گسترانده شدن زمين در وحله اول عجيب به نظر ميرسد اما تعريف واضح تر اين موضوع اين است که گفته شود :
پس از آنکه تمام سطح کره زمين به مدت طولاني در زير آب فرو رفته و خداوند خواست تا آن را از زير آب بيرون آورد که صحنه زندگي موجودات مهيا گردد ، اولين نقطه اي که از زير آب سر بيرون آورد همان مکان مقدس کعبه و بيت الحرام بود . اين واقعه نشان دهنده اهميت اين نقطه و مرکزيت آن براي همه عالميان است .
در واقع دحوالارض روز شروع حيات بخشي خداوند به جهان خاکي است كه توجه به آن در روايات و تعيين اعمال خاص همچون روزه ، عبادت ، دعا و غسل واهتمام به آن از سوي معصومين (ع) نشانگر عنايت حضرت حق به اين روز با برکت است .
تعبير به اينکه “در روز دحو الارض رحمت خدا منتشر گرديده و از براى عبادت و اجتماع به ذكر خدا در اين روز، اجر بسيار است” و امثال آن ، مومنين را بر انجام مستحبات مخصوص اين روز ترغيب مي نمايد . درباره روزه اين روز آمده است :
روزه اين روز همانند روزه هفتاد سال است .
روزه اين روز کفاره گناهان هفتاد سال است .

براي روزه دار اين روز هرکه و هرچه در ميان آسمان و زمين است استغفار مي کند و …
از ديگر اعمال اين روز شريف دو رکعت نماز است که در آن حمد و پنج مرتبه سوره “والشمس” خوانده مي شود و پس از نماز نيز دعايي است که در مفاتيح آمده است . و همچنين دعاي “اللهم داحي الکعبه …” از دعاهاي مخصوص اين روز است .
روايت است که « امام رضا » عليه السلام فرموده اند: درشب بيست و پنجم ماه ذى القعده حضرت ابراهيم (ع) و حضرت عيسى (ع)متولد شده اند. و نيز در اين روز رسول خدا صلى الله عليه و آله ، به قصد حجة الوداع از مدينه به همراه يكصد و چهار هزار يا يكصد و بيست و چهار هزار نفر از راه شجره به مکه عزيمت نمودند که حضرت فاطمه (ع ) و تمامى زوجات آن حضرت نيز ايشان را همراهي مي کردند .
و نيز در روايتي است که در اين روز قائم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) قيام خواهد نمود .

 

« خروج پيامبر اکرم(ص) از مدينه به قصد حجه الوداع ( 10ق) »

ازطرف پيامبر اکرم(ص) در ماه ذيقعده ي سال دهم هجري قمري به اهالي مدينه و قبيله هاي اطراف اعلام شد که امسال آن حضرت قصد زيارت خانه ي خدا و برپايي مراسم حج را دارد. به همين جهت، تعداد زيادي از مسلمانان به همراه آن حضرت عازم مکه شدند. پيامبر اکرم (ص) در روز 25 ذيقعده¬ي سال دهم هجري قمري از مدينه حرکت نموده و در مکاني به نام ذوالحليفه احرام بست. تمام همسران آن حضرت و يگانه دختر گراميش حضرت فاطمه(س) در اين سفر هماره پيامبر(ص) بودند. حضرت علي(ع) نيز پس از ماموريت جهادي و تبليغي در منطقه ي يمن، به دستور پيامبر اکرم(ص) در مراسم بزرگ حجله¬الوداع حضور يافت. چون حج اين سال آخرين حج پيامبر اکرم(ص) بود به حجه الوداع مشهور گرديد. پس از پايان مراسم حجه الوداع هنگام بازگشت به مدينه در مکاني به نام غدير خم پيامبر اکرم(ص) در اجتماع يکصد هزار نفري، حضرت علي(ع) را به فرمان خداوند متعال به جانشيني خود منصوب فرمود و همگان با اميرالمومنين علي(ع) بيعت کردند

 نظر دهید »

عمل ٰ معیار ایمان

17 مهر 1391 توسط منتظر

بحث از «عمل» جدا از مبحث «ایمان» نیست. در آیات قرآن نیز «ایمان و عمل صالح» به صورت گسترده با هم آمده  است. با توجه به اینکه واژۀ عمل با همۀ مشتقّاتش حدود 356 بار در قرآن به کار رفته است و از این تعداد، حدود100 مورد، «عمل صالح» همراه با «ایمان» ذکر شده است، می‌سزد که دربارۀ آن از نگاه قرآن و حدیث بیشتر بیندیشیم.

عمل صالح

عمل صالح، که  این همه در قرآن روی آن تأکید شده است و مکرراً همراه با ایمان آمده، عملی است که شایسته، بجا و متناسب با شرایط باشد.

ایمان، درختی است که ثمرش عمل است و عمل، ریشه‌ای است که از ایمان تغذیه می‌کند و ایمان بدون عمل، دروغ است و عمل، تبلور ایمان است.

ایمان بدون عمل، ادعایی پوچ است و عمل  بدون ایمان، همچون کالبدی بی‌روح می‌باشد.

چه بسا عملی نیک، خودبه‌خود پسندیده باشد ولی این در «صالح» بودنِ آن کافی نیست.

ایمان حقیقی، با شناخت نیازها، امکانات، وسائل کار، جهت و ارزیابی موقعیت، عمل صالحی را نتیجه می‌دهد که سودمند و بجا و با در نظر گرفتنِ اولویّت‌ها باشد.

مواد زیر را از خصوصیات و ویژگی‌های عمل صالح می‌توان به حساب آورد:

1. جدا نبودن از ایمان.

2. همراه بودن با آگاهی و از روی شعور و ادراک.

3. جهت خدایی داشتن و به قصد تقرّب انجام دادن.

4. متناسب، بجا، به موقع بودن و در رابطه با نیازها و شرائط خاص زمانی و مکانی عمل کردن.

5. اثر بخش بودن.

6. در حد قدرت و امکانات عمل کننده بودن.

اگر اعمال، از ویژگی‌های فوق برخوردار باشند، آنگاه «صالحات» هستند. عمل صالح، به هر کار خوبی گفته نمی‌شود، بلکه عملی است که از ایدئولوژی نشأت گرفته باشد و فرد و جامعه را از «هست» به آنچه باید باشد، سوق دهد و آنها را در مسیر اهداف ایدئولوژی پیش ببرد.

«عمل صالح» است که پاداش دارد و خداوند در سایۀ آن، مؤمن را به بهشت می‌برد.[1] و اگر پاداش «اعمال صالح»در دنیا هم داده نشود، در آخرت که روز جزا است، داده خواهد شد.

امام علی(ع) فرموده است:

«امروز، عمل است و حساب نیست و فردا (در قیامت) حساب  است، نه عمل».[2]

کیفیت یا کمیّت عمل؟

گر چه در منطق قرآنی روی عمل تأکید فراوان شده است. امّا آنچه که به کار بها و  ارزش می‌دهد، «چگونگی» و کیفیت عمل است، نه مقدار و کمیّت آن.

آنچه در «عمل» اسلامی، ارزش آفرین است، زمینۀ عمل، انگیزۀ عمل، چارچوب و نیّت آن است، نه تنها منافع و سودهای حاصله از آن. «عمل زدگی» بدون تصفیۀ نیت،  آفت بزرگی است که گاهی در مزرعۀ اعمال افتاده و خرمن عمر را به آتش می‌کشد.

باید دید چه عملی، چگونه انجام یافته است، نه اینکه چه مقدار انجام گرفته است. عمل، همیشه، رنگ و خاصیّتِ نیت و انگیزه را می‌پذیرد.

پس، مطلق عمل، ارزش آفرین نیست. آنچه که به عمل، جوهر می‌دهد و آن را مایه‌دار  می‌کند، عبارت است از: تقوا، ایمان، نیت پاک، اخلاص، یقین و …

و … بی‌مایه، فطیر است، و کار بی‌‌یقین، تباه است، و عمل ریائی، پوک و پوچ است و پوسته‌ای است بی‌مغز.

قرآن می‌گوید: خدا، مرگ و حیات را آفرید تا بیازماید که چه کسی «بهتر» عمل می‌کند، نه بیشتر.[3]

امام صادق(ع) فرموده است:

«عملی که «دائمی» و از روی «یقین» باشد، هر چند اندک، نزد خداوند برتر است از عمل زیادی که از روی یقین نباشد».[4]

و نیز فرموده: «عمل کنندۀ بدون «بصیرت»، مثل کسی است که در «بیراهه» می‌رود که هر چه بیشتر برود، از مقصد دورتر می‌شود».[5]

آفات عمل

عمل هم مانند هر چیز دیگر، آفت‌هایی دارد که وقتی دچار آنها شد، از درون می‌پوسد و میوه نمی‌دهد و درخت عمل، به برگ و بار نمی‌نشیند، و خدواند در دنیا و آخرت، پاداشی نمی‌دهد.

آنچه که آفات اعمال است و چون خوره، اعمال را تباه می‌سازد، عبارت است از:

ـ عمل کردن برای دنیا.

ـ ریا و خود نمائی (شرک خفی و پنهان).

ـ شهرت طلبی و ستایش دوستی.

ـ عجب و خودپسندی.

ـ تفاخر و بالیدن به عمل نیک.

ـ نفاق و دوروئی میان قلب و زبان و عمل.

ـ زیاد انگاری عمل صالح.

ـ کار امروز را به فردا افکندن.

ـ شک و ناباوری.

در این میان، نقش شیطان و نفس امّاره در انحراف مسیر عمل از «خدایی» به «خودی» و از «الهی» به «ابلیسی» مهم، ظریف و حساس است. با کوچکترین غفلت ،ممکن است که عمل، تغییر جهت دهد و انگیزه‌های هواپرستی و نیّت‌های شیطانی در آن رخنه کند و به جای آنکه «عمل صالح» برای انسان، بهشت را فراهم سازد، عملِ مقرون به ریا و سُمعه و عُجب و غرور، شعلۀ آتش شده، در جان انسان می‌افتد و عوض آنکه قاتق نان گردد، قاتل جان می‌شود و به جای آنکه بسازد، می‌سوزاند. و عوض بالابردن، پائین می‌کشد، و از «معراج اخلاص» به «هبوط ریا» ساقط می‌کند.

پاکسازی عمل

برای انسان‌هایی که در حدّ اعلای اخلاص و ایمان نباشند، گاهی اختلاط عمل صالح و عمل فاسد، پیش می‌آید و پروندۀ زندگی‌شان، محتوی هر دو گونه کار خوب و بد است.

همچنان که صالحات ،سیّئات را از بین می‌برد، گاهی هم فساد عمل، بر صلاح آن غلبه کرده و آن را «حبط» می‌کند.

اینجاست که باید کنترل شدیدی روی اعمال خود داشت و نقاط قوّت و ضعف را دقیقاً شناسایی کرد و از نفوذ شیطان از طریق منافذ غیر صالح جلوگیری به عمل آورد. اعمالی که آمیخته به ریا و خودخواهی و غرور باشد، زمینۀ مناسبی برای رخنۀ شیطان است تا از این طریق، کل عمل را تباه سازد.

امام علی(ع) فرموده است:

«تصفیۀ عمل، بهتر از عمل است».[6]

برای آفت‌زدایی و پاک‌سازی عمل، باید به پروندۀ یکایک اعمال روزمره خود رسیدگی کرد و انگیزه و نیات عمل را «محاسبه» نمود، و به خود، نمره داد.

این کار، نیاز به «خودپائی» دارد؛ یعنی هر کس مراقب و جاسوس خود، نسبت به خودش باشد و خود را «نقد» کند. آنچه که در اخلاق و عرفان، به نام «مراقبت» و «محاسبه» مطرح است، به معنای رسیدگی دقیق به اعمال روزانه، به خصوص در آخر شب و هنگام خوابیدن است.

مروری بر کارهای انجام شده از اول صبح تا پایان روز، بسیار آموزنده و سازنده است.

البته باید کوشید تا کارهای خود را «توجیه» ننمود.

وقتی نسبت به «عمل» شناخت پیدا کردیم و «صالحات» و «سیئات» را در لیست جداگانه مشخص نمودیم، نوبت آن می‌رسد که کارهای خوب را تقویت و تکثیر کنیم و زشت‌ها را کم کرده و از بین ببریم.

یکی دیگر از روش‌های پاکسازی عمل، پاکسازی قلب است که مرکز نیّت و تصمیم‌گیری ماست.

همچنان که اگر ظرفی آلوده و ناپاک باشد، پاک‌ترین غذا و شربت را هم که در آن بریزی، آلوده‌اش می‌کند، قلبی هم که آلودگی شرک، نفاق، ریا، خودپسندی و … داشته باشد، یا عمل صالح از انسان سر نمی‌زند و یا اگر هم سرزد، آلوده می‌گردد.

در اینجا سخن زیبا و عمیق استاد شهید مطهری را می‌آوریم تا مرز عمل‌های خالص و آلوده مشخص گردد:

«کار برای خود کردن، نفس ‌پرستی است؛ کار برای خلق کردن، بت‌پرستی است؛ کار برای خدا و خلق کردن، شرک و دوگانه‌پرستی است؛ کار خود و کار خلق را برای خدا کردن، توحید و خدا پرستی است…».[7]

تداوم عمل

مهم‌تر از خود  عمل، تداوم بخشیدن به آن است؛ چرا که شروع یک کار، اگر چه جرأت و شهامت و اراده می‌خواهد، ولی ادامه و استمرار آن ، از آنجا که با موانع و سختی‌ها و کارشکنی‌ها و یأس آفرینی‌ها و وسوسه‌های شیطانی همراه است، اهمیّت بیشتری دارد.

هر عمل، در صورتی نتیجه مطلوب را خواهد داشت که استمرار یابد. کاری که انسان گاهی انجام دهد و گاهی ترک کند، ضعف و سستی‌آور است ولی عمل صالح مستمر و پیگیر، نشاط آور است.

در پاداش و اثر داشتن عمل هم، باید خط نهائی و مرحلۀ پایانی را در نظر گرفت نه نقطه شروع را. به گفتۀ مشهور، «حساب محصول را سرِ خرمن می‌رسند» و «جوجه را باید آخر پاییز شمرد».

«عمل صالح» انجام دادن، اگر مهم است، ادامۀ آن از اهمیّت بیشتری برخوردار است.

«انقلابی بودن» مهم نیست، انقلابی ماندن مهم است.

بیشترین بها و ارزش، برای تداوم است نه شروع.

در دعای کمیل می‌خوانیم: «خدایا! از تو «دوام» در خدمت تو بودن را می‌خواهیم».[8]

علی(ع) فرموده است:

«کارِ کم ولی مستمر، امیدوارکننده تر است  از کار زیادِ خستگی‌آور».[9]

امام باقر(ع) فرموده است:

«کاری که بنده دائماً به آن بپردازد، گر چه اندک، نزد خدا از بهترین اعمال است».[10]

تاریخ  اسلام، شخصیت‌های فراوانی را معرفی می‌کند که روزی و روزگاری در جبهۀ حق‌پرستان و پیشتازان اسلام بودند ولی دچار «ارتداد» و «رجعت» و «انحراف» شدند و حتی گاهی با 180 درجه تغییر جهت، به ضد انقلاب تبدیل شدند. از نمونه‌های مشهورش طلحه و زبیر را می‌توان نام برد که از مسلمانان باسابقه بودند ولی تا جنگ با علی(ع) هم پیش رفتند!…

وقتی ما ارزش عمر را در تداوم آن و در کیفیت آن دانستیم، دیگر با چند عمل صالح، دچار غرور و خود بزرگ‌بینی  و «تورّم شخصیت» نخواهیم شد.

اگر ادعای ایمان داریم، باید آن‌ را با عمل مستمر و استقامت و پایداری بر سر عقیده و عمل خیر و خلوص ثابت کنیم. خداوند می‌فرماید:

«کسانی که  گفتند: «الله»، آنگاه پایداری کردند، برای آنان ترس و اندوهی نیست».[11]

قبول عمل

دنیا، تجارتخانۀ اولیای خداست. در بازار عمل، هر چه عرضه شود، خریدار ندارد. وقتی مشتری اعمال ما خداست، در صورتی از ما عمل می‌خرد و بهشت را پاداش می‌دهد که اعمال ما، دارای جوهر اخلاص و مایۀ ایمان و شرایط کمال و انگیزه و نیت سالم و خدایی باشد.

آن کس که کالا تولید می‌کند، باید تقاضای مردم و زمینۀ عرضه را هم به حساب آورد و الاّ کالاهای تولید شده، روی دستش مانده و باد می‌کند.

اعمال ما در چه صورت، مقبول خدا قرار می‌گیرد و به آن پاداش می‌دهد؟

این نکته ایست که عقل حسابگر انسان مؤمن باید درباره‌اش بیندیشد.

امام علی(ع) می‌گوید:

«عنایت و توجّه شما بر پذیرفته شدن عمل، بیش از خود عمل باشد».[12]

گر چه عمل، به خاطر پاداش و مزد، کار کاسبکارانه است و عبادت برای بهشت، شیوۀ تجّار است، نه روش عاشقان و آزادگان؛ لیکن حتی عاشق هم باید به گونه‌ای رفتار و عمل کند  که معشوق، بپسندد و بپذیرد.

زمینۀ اخلاقی عمل

عملی که انجام می‌دهیم، همراه با یک سلسله سوخت و سوزهایی در فکر و  ایمان و وجود و حیات و آیندۀ ماست. در عمل که وقت و انرژی و امکانات و عمر و ایمان می‌دهیم، باید به آنچه هم به دست می‌آوریم، بیندیشیم.

آیا در این داد و ستد، سود می‌بریم یا زیان می‌کنیم؟

آیا رنج می‌بریم تا به گنج برسیم، یا که لذت نقد را بر بهشت جاودان و ابدی ترجیح می‌دهیم و آن سوی دیوارۀ مرگ را به حساب نمی‌آوریم و برای خانۀ آخرت، سور و سات و وسائل نمی‌اندوزیم؟!

امام علی(ع) می‌فرماید:

«در میان دو عمل، تفاوت بسیار است: یکی، عملی که لذّت آنیِ آن می‌رود و پیامدهای ناگوارش باقی است؛ دیگری، عملی که زحمت و رنج آن می‌رود ولی پاداشش جاودانه است».[13]

هر کس آن گونه رفتار می‌کند که می‌اندیشد و باور دارد (به استثنای منافق) و عمل، تجسّم و تبلور ایمان است،  و شکل وجودی  ماهیت  انسانی هر کس، ساختۀ عمل اوست. و انسان، جز ایمان و عملش چیزی نیست. آتش دوزخ، بازتاب زشتکاری‌های  انسان در دنیاست و بهشت، نتیجه عمل صالح بشر است.

به قول «آندره ژید»:

«اعمال ما به ما وابسته است، همچنان که درخشندگی به فسفر. درست است که  اعمال ما، ما را می‌سوزانند ،ولی تابندگی ما از همین است».[14]

شاید مناسب‌تر باشد اعمال را «سازندۀ» انسان بدانیم، نه سوزندۀ او.

خدا، حسابگری سریع است که به همۀ عمل‌ها آگاه است؛ چه پنهان و چه آشکار، چه کوچک و چه بزرگ. حتی به ضمائر و نیّات ما آگاه است. خداوند به کوچکترین عمل انسان، چه خوب و چه بد ،پاداش و یا کیفر می‌دهد.

انسان، در این جهان رها شده و یله نیست و تمام کارهایش دقیقاً ثبت و ضبط می‌شود و روزی پروندۀ انسان و نامۀ عملش گشوده شده و به جریان می‌افتد و انسان باید پای میز محاکمه‌ الهی، حساب پس بدهد؛ که چه کرده، چرا کرده، از کجا آورده، کجا صرف کرده و … .

آیا چنین باور و اعتقادی نسبت به خدا و هستی و انسان و حیات و آخرت و حساب و اعمال و سرانجام بشر، تعهّدآور و مسئولیت بخش و جهت دهنده نیست؟!….

در اخلاق عملی، همۀ مسائل بر محور «عمل» دور می‌زند و موضوع این علم، عمل انسان است.

مسابقه در عمل

در کارهای خیر باید پیشتاز و پیشاهنگ بود و گوی سبقت را از دیگران ربود. تبلیغ عملی، مؤثر‌ترین شیوۀ تبلیغات است؛ یعنی حرف‌هایمان را مردم باید در آیینۀ اعمال‌مان ببینند و «کار»مان باید شاهد صدقی برای «شعار»مان باشد.

از خود شروع کردن و در اعمال صالح پیشقدم شدن، آموزش اسلام و پیامبر و امامان است.

امیرمؤمنان(ع) می‌فرماید:

«به خدا سوگند! هرگز شما را بر طاعتی تشویق نمی‌کنم مگر آنکه  خودم قبل از شما، به آن عمل می‌کنم، و از هیچ معصیتی شما را برحذر نمی‌دارم مگر آنکه پیش از شما، خودم آن را ترک می‌کنم».[15]

پیامبر اسلام(ص) به علی(ع) سفارش می‌کند:

«ای علی! در سخن و حرف، هیچ خیری نیست مگر آنکه همراه عمل باشد».[16]

امام کاظم(ص) عمل را نشانه ایمان دانسته، می‌فرماید:

«ای هشام! مؤمن، کم حرف و پرکار است، ولی منافق، پر حرف و کم‌کار».[17]

ما خودمان شاهدیم که کسانی زیاد شعار می‌دهند و فریاد می‌کشند ولی پای عملشان می‌لنگد و هنگام ضرورت «عمل»، به کارهای فکری و ذهنی پناهنده می‌شوند و هنگام لزوم کار فکری، برای فرار، دم از کار و پروسۀ حرکت و عمل می‌زنند.

پس به فکر و آرمان باید در عمل خارجی تحقق بخشید، آن هم از طریق عمل مخلصانه و  ایثارگرانه و مستمر و صالح، نه فقط حرف و شعار… .

دعوت را باید پشتوانه‌ای از عمل، تقویت کند و گر نه، باد هواست.

قرآن، شدیداً کسانی را که به گفته‌‌های خود عمل نمی‌کنند، نکوهش می‌کند. راستی که «دو صد گفته، چون نیم‌کردار نیست»!

بیاید هماره این سخن زیبای پیامبر را آویزۀ گوش قرار دهیم که فرموده است:

«… مَثَل کسی که بدون عمل، دعوت می‌کند، مانند کسی است که بدون کمان، تیر می‌اندازد».[18]

و طبیعی است که تیر بدون زه و کمان، مسافتی را طی نمی‌کند و همانجا بر زمین می‌افتد و شلیک کردن با تفنگ بدون فشنگ و با خشاب خالی، اثری ندارد.

«چون سخن از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند». مگر نه اینکه زبان عمل، گویاتر و صادق‌تر از زبانِ حرف است؟!

عمل، راهی برای معرفت

گز مرد رهی، میان خون باید رفت

از پای فتاده، واژگون باید رفت

تو پای به راه در نه و هیچ مپرس

خود، راه بگویدت که چون باید رفت

در راه زندگی، وقتی که با عصای عمل پیش رویم، «تجربه» کسب می‌کنیم و تجربه، از علم بالاتر است. در دشتی پر از تپه‌ و ماهور، و در جاده‌ای پر پیچ و خم، در ابتدا نمی‌توان فهمید که پشت این تپه یا پیچ چیست و راه به کدام سو می‌باشد؛ ولی وقتی قدم جلو گذاشتیم، مرحلۀ بعدی برایمان کشف می‌گردد.

همچنان که علم، انسان را به عمل رهنمون می‌شود، عمل هم انسان را به علم و بینش جدیدی می‌کشاند، دانشی که دیگر صرفاً ذهنی نیست، بلکه عینی و دستاورد عمل است و از اطمینان بیشتری برخوردار است.

در معارف قرآنی و فرهنگ اهل بیت: این نکته که قدم گذاشتن در میدان عمل، علم و معرفت و بصیرت انسان را می‌افزاید، مورد قبول و تأکید است با این ویژگی که خداوند، معرفت و شناخت جدید را در سایۀ عمل و تقوا به انسان مؤمن می‌بخشد.

این آیات را مورد دقت قرار دهیم:

«آنان که در راه ما جهاد و تلاش کنند، ما آنها را به راه‌های خویش رهنمون می‌شویم».[19]

«تقوا داشته باشید و خدا، شما را تعلیم می‌دهد».[20]

«خدا را عبادت کن تا آنکه یقین برای تو بیاید».[21]

«ای مؤمنان! اگر تقوای الهی داشته و پروا پیشه باشید، خداوند به شما فرقان[22] می‌دهد».[23]

و به قول سعدی:

علم، هر چند بیشتر خوانی

چون عمل در تو نیست، نادانی

آیات یاد شده، می‌رساند که عمل و تقوا و جهاد و عبادت، دریچه‌هایی از بصیرت و شناخت و علم و فرقان را به روی انسان باز می‌کند.

به دو حدیث نیز در این زمینه، توجه کنید:

امام باقر(ع) می‌فرماید:

«هیچ عمل جز با شناخت، پذیرفته نمی‌شود و شناخت و معرفتی هم نیست، مگر با عمل».[24]

پیامبر اسلام(ص) می‌فرماید:

«هر کس به آنچه می‌داند عمل کند، خداوند، دانش و علم  آنچه را که نمی‌داند، به او می‌دهد».

نکته پایانی

فرصت‌ها به سرعت ابرهای آسمان می‌گذرند، دو موش سیاه و سفید (شب و روز) ریسمان عمرمان را می‌جوند و ما به پایان خط نزدیک می‌شویم. سن ما هر چه بالاتر می‌رود، عمر ما کوتاهتر می‌شود و نوارِ خالی زندگیمان به آخر می‌رسد.

این نوار را از چه پر می‌کنیم؟!…

عمل، ارزش دهندۀ انسان است، و  تقوا و خلوص، ارزش‌ دهندۀ عمل، و غرور و شهرت‌طلبی و ریا و خودخواهی، آفت عمل.

«عمل صالح»، اگر تداوم یابد، قبول گردد، خوب انجام گیرد و به عمل کننده بصیرت دهد، مایۀ نجات و فلاح است.

عمل را جزئی از ایمان دانستن، کار را استوار و محکم کردن، به دانسته‌ها عمل نمودن، از کسالت و سستی و تهاون به دور بودن، کارها را جدی گرفتن و به فکر روز حساب و رسیدگی به اعمال بودن، همه و همه، رشد دهندۀ انسان در جهت خدایی است.

تا چشم می‌بیند و گوش می‌شنود، تا بدن سالم است و دست و پا حرکت می‌کند، تا جانی در تن و نفسی در سینه و خونی در رگ است، باید تلاش و عمل صالح کرد. چرا که:

در روز حساب، بدکاران حسرت می‌خورند که: چرا عمل صالح نکردیم؟ و نیکوکاران حسرت می‌خورند که: چرا بیشتر نیکی نکردیم!؟

پی‌نوشت‌ها



[1] .  مؤمن/40.

 

[2] . الیوم عملٌ و لا حسابٌ و غداً حسابٌ ولا عمل. (نهج البلاغه، خطبه 42).

 

[3] . ملک/2.

 

[4] . انّ العمل الدائم القلیل افضل عند الله من العمل الکثیر علی غیر یقین. (اصول کافی، ج، 2، ص57، ح3).

 

[5] . العامل علی غیر بصیرة کالسائر غیر الطریق و لایزیده سرعة السیر من الطریق الاّ بعداً. (قصار الجمل، ج2، ص73).

 

[6] . تصفیة العمل خیرٌ من العمل. (بحارالانوار، ج87، ص90).

 

[7] . جهان‌بینی توحیدی، ص108.

 

[8] . و الدّوام فی الإتصال بخدمتک… .

 

[9] . قلیل تدوم علیه ارجی من کثیرٍ مملولٍ منه. (نهج البلاغه، فیض، حکمت270).

 

[10] . احبّ الأعمال الی الله ما داوم العبد علیه و إن قلّ. (وسائل الشیعه، ج1، ص70).

 

[11].(إِنّ الّذينَ قالُوا رَبّنَا اللّهُ ثُمّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ(. (احقاف/13).

 

[12] . کونوا علی قبول العمل اشدّ عنایة منکم علی العمل. (قصار الجمل2، ص73).

 

[13] . شتانَ بین عملین: عملٌ تذهب لذّته و تبقی تَبِعَتُهُ و عملٌ تذهبُ مَؤنَتُهُ و یبقی اجره. (وسائل الشیعه، ج11، ص188).

 

[14] . مائده‌های زمینی، ص24.

 

[15] . نهج‌البلاغه ، خطبه 173، (آخر خطبه).

 

[16] . یا علی! لاخیر فی قولٍ الاّ مع العمل. (مکارم الاخلاق، ص517).

 

[17] . یا هشام! المؤمن قلیل الکلام، کثیر العمل، و المنافق کثیر الکلام، قلیل العمل. (الحیاة، ج1، ص295).

 

[18] . یا اباذر! مثل الذی یدعو بغیر عمل کمثل الذی یرمی بغیر وَتَرْ. (ره‌ توشه، مصباح یزدی، ج2، ص121، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی.

 

[19].(وَ اتّقُوا اللّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللّهُ). (بقره/282).

 

[20].(وَ الّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنّهُمْ سُبُلَنا). (عنکبوت/29).

 

[21].(وَ اعْبُدْ رَبّكَ حَتّى يَأْتِيَكَ الْيَقينُ). (حجر/99). این آیه، تفسیر دیگری هم دارد.

 

[22] . فرقان: آنچه که به انسان نیروی شناخت حق و باطل را بدهد.

 

[23].( يا أَيّهَا الّذينَ آمَنُوا إِنْ تَتّقُوا اللّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقانًا). (انفال/29).

 

[24] . لا یُقْبَلُ عَمَلٌ الا بمعرفةٍ و لا معرفةَ الا بعملٍ. (تحف العقول، ص294).

 

 1 نظر

شوخي هاي پيامبر

12 مهر 1391 توسط منتظر

پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) شوخي مي كرد ولي به جز سخن حق چيزي نمي گفت.(1)

*

زيد بن اسلم مي گويد: زني با پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) در مورد شوهرش سخن گفت، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمودند: هماني كه در چشمش سفيدي است گفت نه در چشمش سفيدي نيست، پس از آن براي شوهرش گفته پيامبر را نقل كرد شوهرش گفت مگر نمي بيني سفيدي چشم من بيشتر از سياهي آن است.(2)

*

پيرزني از انصار به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) عرض مي كند از خداوند براي من بهشت را طلب كن. حضرت فرمودند: پيرزن داخل بهشت نمي شود. پيرزن اندوهگين شد. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) خنديدند و فرمودند: مگر نشنيده اي قول خداوند را در مورد بهشتيان كه ما آنان را به ابداع آفريده ايم  و دوشيزگان داشته ايم.[يعني زنان بهشتي به صورت جوان و دوشيزه وارد بهشت مي شوند](3)

*

پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به پيرزني از قبيله اشجع فرمود: اي اشجعيه! پيرزن داخل بهشت نمي شود. بلال او را ديد كه گريه مي كند به پيامبر مطلب را عرض كرد پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود سياه نيز داخل نمي شود هر دو نشستند و مشغول گريه شدند عباس آنان را ديد و به پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) مطلب را عرض كرد. حضرت فرمود: پيرمرد نيز داخل نمي شود، سپس حضرت آنان را فراخواند و آنان را دلداري داد و فرمود: خداوند آنان را به بهترين شكل در روز قيامت مي آورد و داخل بهشت مي شوند به صورت جوان نوراني و فرمود اهل بهشت جوانان بدون مو و سرمه كشيده اند.(4)

*

جد خالد قسري زني را بوسيد، زن به پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) شكايت كرد، حضرت او را احضار كردند، او به كار خود اعتراف كرد و گفت اگر او هم مي خواهد قصاص كند و مرا ببوسد من آماده ام، پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) و اصحاب آن حضرت تبسم نمودند و فرمودند ديگر اين كار را نكن. گفت نه، به خدا قسم ديگر نمي كنم. پيامبر از او گذشتند.(5)

*

امام صادق عليه السلام از اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) پيرزن بي دنداني را ديدند و به او فرمودند پيرزن بي دندان داخل بهشت نمي شود. پيرزن گريه كرد. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمودند چرا گريه مي كني؟ گفت من دندان ندارم پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) خنديدند و فرمودند با اين حالت داخل بهشت نمي شوي.(6)

 

پي نوشت ها:

1- بحار الانوار 16 / 294

مناقب: كان صلّي الله عليه و آله يمزح و لا يقول إلا حقّا.

2- بحار الانوار 16 / 294

مناقب: زيد بن أسلم: قال [صلّي الله عليه و آله و سلّم] لأمرة وذكرت زوجها: أهذا الذي في عينييه بياض؟

فقالت لا ما بعينيه بياض، و حكت لزوجها فقال أما ترين بياض عيني أكثر من سوادها.

3- بحار الانوار 16/295

مناقب: و قالت عجوز من الأنصار للنبي (صلي الله عليه و آله و سلم) ادع الله لي بالجنة فقال (صلي الله عليه و آله و سلم) إن الجنة لايدخلها العجوز، فبكت المرأة فضحك النبي (صلي الله عليه و آله و سلم) و قال أما سمعت قول الله تعالي: «إنا أنشأناهن إنشاءا فجعلناهن أبكارا»(واقعه/35-36)

4- بحار الانوار 16/295

مناقب: و قال للعجوز الأشجعية، يا أشجعية لاتدخل العجوز الجنة فرآها بلال باكية فوصفها للنبي (صلي الله عليه و آله و سلم) فقال و الأسود كذلك مجلسا بيكيان فرآهما العباس فذكرهما له فقال و الشيخ كذلك ثم دعاهم و طيب قلوبهم و قال ينشئهم الله كأحسن ما كانوا و ذكر أنهم يدخلون الجنة شباب منورين و قال إن اهل الجنة جرد مرد ملحلون.

5- بحار الانوار 16/295

قبّل جد خالد القسري امرأة فشكت إلي النبي (صلي الله عليه و آله و سلم) فأرسل إليها فأعترف و قال إن شائت إن تقتص فلتقتص فتبسم رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) و أصحابه و قال أولا تعود فقال: لا والله يا رسول الله فتجاوز عنه.

6- بحار الانوار 16/298

 3 نظر

چه كنم گناه نكنم؟!

12 مهر 1391 توسط منتظر

سوال: چرا بعضى اوقات دچار اشتباه و گناه مى شوم؟

علماى اخلاق مى گويند: منشا و انگيزه ى گناهان ، سه قوه است : قوه شهويّه، قوه غضبيّه، قوه وهميّه .

قوه شهويّه ، انسان را به افراط در لذت خواهى نفسانى ، مى كشاند، كه سرانجامش ، غرق شدن در فحشا و زشتى ها است .

قوهّ غضبيّه ، انسان را به ظلم، طغيان، آزار رسانى و تجاوز، وادار مى كند.

قوهّ وهميّه ، برترى طلبى، انحصار جويى، تكبر و روح خودخواهى را در انسان زنده مى كند و او را به گناهان بزرگى وارد مى نمايد.

به اين مثال توجه كنيد: آب ، در عين حال كه مايه ى حيات تمامي جانداران از انسان، حيوان و گياه مى باشد، اگر مهار نشود به صورت سيلابي جريان مي يابد و باعث نابودي حيات بشر مي شود ؛ بنابراين حتي اين پديده حيات بخش نيز نياز به سد سازي و مهار دارد و در صورتي براي بشد مفيد خواهد بود كه به هنگام نياز در كانال كنترل شده خاصي قرار گيرد و از دريچه مخصوصي، به مقدار نياز، جريان يابد، در غير اين صورت طغيان مي كند و ديوانه وار به باغ ها و كشتزارها و خانه ها سرازير شده و همه را ويران خواهد ساخت.

در مورد انسان نيز، نيروى غضب براى دفاع و شهوت براى بقاى نسل لازم است ، ولى اگر اين دو غريزه بر اثر افسار گسيختگى طغيان كنند، موجب بروز جنايات ويرانگر و انحرافات جنسى و بى عفتى خواهند شد.

در نتيجه اگر بخواهيم جامعه را از لوث گناه پاك سازيم ، و يا وجود خويش را از آلودگى گناه ، حفظ كنيم ، راهي جز كنترل و تعديل غرايز و تمايلات نفسانى نداريم .

 

حل مشكل:

1- گناه شناسي: مبارزه مستقيم با گناه از طريق شناخت گناهان و تفكر در آثار و عواقب دنيوي و اخروي آنها.

2- گناه زدايي: مبارزه اساسي وغير مستقيم با گناه از طريق مبارزه با زمينه هاي گناه و تقويت زمينه هاي صلاح.

در يك نگرش كلي و كلان مي توان به اين نتيجه رسيد كه زمينه گناه در انسان چيزي جز ضعف شناخت و اراده نيست.

اينك با طرح سوال هاي كوتاه و پاسخ آنها به گشودن راه كمك مي نماييم.

1. چرا بايد خودمان را بشناسيم؟ چون اگر استعداد بي نهايت و ارزش هاي وجودي خود را نشناسيم، هرگز حركتي نخواهيم كرد، تمام حركت تكاملي انسان بسته به نوع و عمق شناخت انسان نسبت به ارزشهاي وجودي خود است.

2. چرا بايد هستي را شناسايي نماييم؟ چون انسان خلاصه هستي است و با هماهنگ و همراه شدن با هستي و قرب به خداي هستي و رنگ خدايي گرفتن به كمال مي رسد ، اگر هستي را نشناسد نمي داند چه بايد كند به عبارت ديگر انسان قانون كمال را از هستي فرا مي گيرد.

3.  نقش دين در زندگي انسان چيست؟ آدمي با زبان هستي آشنا نيست و نياز به مترجم دارد. دين ترجمان هستي است و به نحو بسيار ظريفي انسان را به رنگ هستي در مي آورد. تمام دين در جهت به خدا رسيدن و قرب الهي برنامه ريزي شده است.

4. در نهايت دانستن سرنوشت انسان در حيات اخروي و معاد چه كمكي به انسان مي كند؟ معاد و قيامت فرداي زندگي انسان است ، فردايي كه بايد آن را بسازد و تا ابديت در آن بماند، بايد بداند ره سپار كدام وادي و مسافر كدام اقليم وجود است ، بايد براي فرداي خود چه توشه اي فراهم كند و چه مقدار به كار و كوشش بپردازد. ببيند با چه كسي مي خواهد همراه و همنشين شود از همين نشئه با او آشنا و همراه شود تا در قيامت با مشكل روبرو نگردد.  

يكي از مهمترين مراحل خود سازي، رفع زمينه هاي گرايش به گناه است.

 

نقش ذكر و ياد خدا:

ذکر خدا آثار مثبت فراواني دارد. «ذکر» از آن جهت که با ذاکر اتحاد وجودي مي يابد و باعث حضور خداوند در دل و جان مومن است، موجب مي شود كه ذاکر خود را در محضر خدا حاضر ببيند، و از کمال قرب او بهره مند شود. در نتيجه بر محور حيا از بسياري از افکار پليد و اخلاق زشت و اعمال نکوهيده احتراز مي کند.

 

دستور العمل:

1- ترك زمينه گناه:

1-1.  كنترل چشم: امام صادق(ع) فرمود: نظر دوختن تيرى مسموم از تيرهاى ابليس است و چه بسا نگاهى كه حسرت درازمدتى را (در دل) به ارث بگذارد» (سفينة البحار، شيخ عباسى قمى، ماده نظر) تا حد امكان انسان از حضور در مجالس مختلط يا برخورد با نامحرم پرهيز نمايد.

2-1. كنترل گوش: بايد از شنيدنى هايى كه ممكن است به حرام منجر شوند و زمينه ساز حرام هستند پرهيز شود. مانند موسيقى حرام، صداى شهوت انگيز نامحرم و… .

3-1. ترك هم نشيني با دوستان ناباب: دوستانى كه باعث مى شوند انسان گناه را مزمزه كند، در واقع دشمن هستند و بايد از آنها پرهيز كرد.

از امام سجاد(ع) نقل شده: حضرت از همراهى و سخن گفتن و رفيق بودن با پنج كس را نهى فرموده: كذاب، گناهكار، بخيل، احمق و كسى كه قطع رحم كرده است. (سفينة البحار، شيخ عباسى قمى، ماده صحب)

 

2- ترك فكر گناه: ترك زمينه گناه سهم به سزايى در ترك فكر گناه دارد. سعي نماييد فكر گناه را به ياد خداي تبديل نماييد.

3- اشتغال به برنامه شبانه روزى: حتما بايد شبانه روز خود را با برنامه ريزى صحيح و متناسب وضع روحى و جسمى خود پر كنيد و هيچ ساعت بيكارى نداشته باشيد تا نفس شما را مشغول كند. در اوقات بيكارى وسوسه هاى نفس و شيطان به سراغ انسان مى آيد و او را به فكر گناه و سپس به خود گناه مى كشاند اميرالمؤمنين على(ع) فرمود: براستى و حقيقت كه اين نفس (انسانى) پيوسته و مرتب به بدى امر مى كند در نتيجه هر كس آن را به خود واگذارد (و به كارى نگمارد) نفس او را به سمت گناهان مى كشاند». (الغرر والدرر، باب النفس به نقل از سرالاسراء، استاد على سعادت پرور، ج 1، ص 544، ح 4).

4- روزه گرفتن: روزه گرفتن قواى حيوانى و شهوانى انسان را تضعيف مى كند اگر قواى شهوانى ضعيف گشت قهرا فكر گناه هم كم رنگ مى شود. امام جعفر صادق (ع) فرمودند: هرگاه شكم پر شود طغيان مى كند. (المحجة البيضاء، ملا محسن فيض كاشانى، ج 5، ص 150). مفهومش اين است اگر شكم بر نشود طغيان نمى كند و بهترين قسم جوع و گرسنگى همان روزه گرفتن است.

تذكر اين نكته بسيار ضرورى است كه اولاً: روزه نبايد براى بدن ضررى داشته باشد وگرنه شرعا حرام است. ثانيا: براى كارهاى روزمره مخل نباشد. ثالثا: اگر نه مضر بود ونه مخل فقط روزهاى دوشنبه و پنج شنبه باشد نه بيشتر، ولى در هر صورت اگر براى روزه گرفتن عذرى است مورد بعدى يعنى ورزش دو برابر شود.

5- ورزش: هر روز ورزش لازم است البته آن ورزش هايى باشد كه براى بدن ضررى ندارد مثل نرم دويدن و نرم طناب زدن و انجام حركت هاى كششى و اگر براى روزه گرفتن عذرى هست زمان ورزشى دوبرابر شود مثلاً از بيست دقيقه به چهل دقيقه افزايش يابد.

 

چند توصيه:

يك) هيچ گناهي را كوچك نشماريد.

دو) در ابتداي روز با خداي متعال شرط كنيد كه گناه نكنيد و در طول روز مراقب اعمال و رفتار خود باشيد و در پايان روز از خويش حساب بكشيد. اگر از عملكرد خويش راضي بوديد، خداي را شكر گوييد و در صورتي كه راضي نبوديد، بر خويش سخت بگيريد.

سه). بدانيد كه همواره در محضر خداي بزرگ هستيد ، او بر شراشر وجود شما اشراف دارد و از ظاهر و باطن شما آگاه است.

چهار) از خداوند با دعا و نيايش استعانت و استمداد بجوييد، زيرا كه خود فرمود: اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود هيچ كدام به فضيلت و تزكيه روي نمي آورديد. (نور، آيه 21)

پنج) اعمال و عادات نيكو را جايگزين رفتار ناپسند نماييد; مانند شركت دائمي در نماز جماعت، نماز شب و دعا.

قرآن كريم مي فرمايد: خوبي ها سرانجام ميدان را بر بدي ها تنگ خواهد كرد و آنها را از بين خواهد برد. (هود، آيه 114)

 شش) مطالعه پيرامون زندگي پارسايان و زاهدان و مطالعه كتب اخلاقي ر فراموش نكنيد.

 

در اين زمينه ر.ک:

1-گناه شناسي/ محسن قرائتي.

2-گناهان كبيره/ شهيد دستغيب.

3- شهيد دستغيب، قيامت و قرآن (تفسير سوره طور).

 نظر دهید »

چگونه با تقوي شوم

12 مهر 1391 توسط منتظر

به طور کلي براي حرکت درهر مسيري شناختن مقدم بر حرکت و عمل است. تحصيل تقوي هم از اين قاعده مستثني نيست. براي تحصيل تقوي و آشنايي با روش آن ابتدا لازم است با خود تقوي و حقيقت آن آشنا شويم. اين آشنايي خود کمک شاياني به ما در جهت پيدا نمودن راه و روش تحصيل آن خواهد نمود. بنابراين ابتدا حقيقت تقوي را تعريف خواهيم نمود و سپس به راه کسب آن اشاره خواهيم کرد.

 

تعريف تقوي:

براي تعريف تقوي و آشنايي با حقيقت آن توجه به نکات زير لازم است.

1. تقوي از ماده «وقي - يقي» به معني نگهداشت و حفظ است. در مفردات قرآن آمده «الوقايه حفظ الشيء مما يؤذيه و يضره» و قايه به معني حفظ چيزي است از آن چه كه باعث آزار او مي شود و به او زيان مي رساند(1)

2. به لحاظ اخلاقي تقوي يک صفت نهادينه شده نفساني و به تعبير علماي اخلاق يک ملکه راسخه دروني و به تعبيري امروزي يک مهارت است. ملکه و مهارت حالت دروني و رواني اي است که باعث مي شود عمل خارجي به راحتي، روان و بدون زحمت از انسان صادر گردد.

3. کاربرد اين مهارت در صراط مستقيم اطلاعت و بندگي حق تعالي آشکار مي شود و کارکرد مثبت آن در مسير قرب الهي نمود پيدا خواهد کرد. به تعبير برخي از عالمان اخلاقي اين صفت باعث مي شود که انسان تحاش کند يعني خود را از منطقه گناه به حاشيه ببرد و حفظ نمايد.(2)

4. نوعي ترس و خدا پروايي نيز در معناي تقوي لحاظ شده است و آن ترس از خروج از مسير بندگي و اطاعت حق است. انسان متقي پيوسته از اين که از مسير خدا خارج شود هراس دارد زيرا او که عاشق کمال و قرب الهي است در اين صورت خود را خسارت زده و زيان ديده خواهد يافت.

با توجه به نکات فوق الذکر اکنون قادر خواهيم بود که با حقيقت تقوي، در يک تعريف نسبتا دقيق آشنا شويم. تقوي مهارت و ملکه دروني اي است که به انسان کمک مي کند تا همواره در جاده مستقيم اطاعت و قرب الهي ثابت قدم بماند, به وظايف ديني خود عمل کند و خويش را از خطر انحراف و ترس از گمراهي برهاند.

 

روش تحصيل تقوا:

عوامل حصول ملکه تقوي و تحکيم آن عبارت است از:

1. تقويت باور ديني (ايمان): بر طالب تقوي و قرب الهي فرض است که باور ديني و ايمان خويش را به خداي متعال و حقانيت بعثت انبياء و دين الهي و کتاب آسماني از طريق مطالعه و تفکر در حوزه هاي معرفتي و بينش ديني تقويت نمايد. رعايت تقوا عملي است که برخاسته از ايمان انسان است و آدمي تا ايمان قوي و شناخت شفافي نسبت به حقايق هستي و اعتقادات ديني نداشته باشد ضامن اجرايي نخواهد داشت حوزه هاي معرفت ديني عبارتند از خداشناسي، خودشناسي، معادشناسي، فلسفه دين و جهان شناسي.

2. دين آشنايي: ديگر از لوازم اين راه آشنايي با حلال و حرام الهي است. بر طالب تقوي لازم است که با احکام اخلاقي و عملي دين از طريق مطالعه و تحصيل کتب اخلاقي و رساله هاي عمليه آشنا باشد و راه عملي اطاعت خداي متعال را بداند و از بايدها و نبايدهاي اين مسير اطلاع کافي داشته باشد. به خصوص شناختن گناهان و پي آمدهاي سوء دنيوي و اخروي آن، نقش و تأثير بسيار سازنده اي در حصول تقوي و تحکيم آن در انسان مؤمن دارد.

3. تمرين و ممارست: حصول هر مهارتي نياز به تمرين، ممارست، مداومت و ايستادگي دارد. براي طالب تقوي نيز لازم است که در اين مسير از هر طريقي که ممکن است به تدريج عادت هاي بد خود را ترک و آنها را تبديل به عادت هاي مثبت نمايد. تمرين عملي و عادت نمودن به ترک گناهان و انجام واجبات الهي به تدريج زمينه حصول ملکه تقوي را در نفس آدمي فراهم خواهد آورد.

4. تلاوت قرآن کريم: از مداومت در تلاوت قرآن کريم همراه با تدبر در آيات الهي و فهم هدايت هاي قرآني نبايد غفلت نمود. قرائت و تلاوت پيوسته اين کتاب مقدس همراه با فهم معاني آن به تدريج تأثير بسيار سازنده اي در تقويت و تحکيم ايمان و عمل خواهد داشت.

5. شرکت در مجالس و محافل مذهبي، همراهي مؤمنان، همنشيني با عالمان رباني، مطالعه سيره عملي رهبران معصوم(ع), امامان هدايت و اسوه هاي تقوا و همچنين مطالعه زندگي و سيره عملي عالمان وارسته, اهل تقوي و سلوک، همچنين سرگذشت گناهکاران و سرانجام منحرفان از راه خدا و تقوي همگي راه هايي هستند که به تقويت بعد معنوي انسان خواهد انجاميد.

6. شيطان شناسي: شناختن شيطان، حيله ها و وسوسه هايي که براي اهل تقوي دارد و دام هايي که در راه خدا گسترده است، ضرورتي است که نبايد از آن غافل ماند.

 

براي مطالعه بيشتر ر.ک:

 - اخلاق در قرآن، ج 11

 - کيفر گناه، رسول محلاتي

 - گناه شناسي، محسن قرائتي

 - گناهان کبيره، شهيد دستغيب.

—————————–

پي نوشت ها:

1. مفردات راغب، ماده وقي، ص 881.

2. مراحل اخلاق در قرآن، جوادي آملي، ج 11، ص 206.

 

 نظر دهید »

چرا برای سلامتی امام زمان (عج) صلوات می‌فرستیم؟ مگر ایشان معصوم نیستند و از طرف خدا محافظت نمی‌شوند و مگر غایب نیستند؟

12 مهر 1391 توسط منتظر

 

 

در خصوص چرایی صلوات، دقت شود که اولاً «صلوات» یک دعای مستجاب است. ثانیاً دعا کردن برای معصوم، امام، عزیزان دیگر و …، معرفت و محبت خود ما را می‌رساند. لذا قبل از آن که برکاتش شامل طرف مقابل شود، شامل دعا کننده می‌گردد. و البته دعا شونده نیز از آن برکات الهی بهره‌مند می‌گردد. و گرنه خود «صلوات» حتی بر حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله نیز لزومی نداشت. چرا که در این صلوات برای ایشان سلام، درود و دعا می‌فرستیم.

 

– دعا در هر حال و برای هر کس مفید است و هیچ کس بی‌نیاز از دعا نیست. حتی اگر هیچ انسانی نیز وجود نداشته باشد، خداوند متعال خود و ملائکش بر رسول اکرم (ص) و هم چنین بر مؤمنین صلوات می‌فرستد. و البته منظور از صلوات، فقط لفظ «اللهم صل علی محمد و آل محمد» نیست.

 

– از برکات دیگر صلوات برای اهل عصمت و به ویژه امام زمان (عج) این است که معصوم هیچ گاه از دیگران عقب نمی‌افتد و امام هیچ‌گاه مدیون دیگران نمی‌ماند، حتی به اندازه‌ی یک سبقت در سلام و یا یک دعا. لذا وقتی شیعه‌ای برای سلامتی امام زمان (عج) دعا می‌کند و یا ذکر صلواتی می‌گوید: نشان می‌دهد که نه تنها امامش را می‌شناسد، بلکه همیشه ذهن و فکر و قلبش متوجه اوست. با خوشی او خوش است و با غم و اندوه و ناراحتی او نیز مغموم و ناراحت است و چون او را نمی‌بیند و از حالش با خبر نیست، دعا می‌کند که همیشه سلامت باشد و آفات محیطی بر او اثری نگذارد. بدیهی است که امام (ع) متقابلاً و حتی پیش از او، چنین شیعه را دعا می‌نماید. و بدین وسیله یک ارتباط معنوی مستقیم، با معرفت و محبت بین شیعه و امامش برقرار می‌گیرد، اگر چه ظاهر او را نبیند.

 

پس، دعا هیچ منافاتی با عصمت، محافظت الهی و غیبت ندارد. چنان چه برای تعجیل در ظهور ایشان نیز مأمور و مکلف به دعا شده‌ایم.

خداوند متعال برای تحقق هر امری وسایلی گذاشته است و یکی از این وسایل، دعا است. به همین دلیل حتی ملائک بسیاری فقط مأمور به دعا هستند.

 

 

آثار و برکات دعا برای امام زمان (عج)

 

دعا برای سلامتی امام زمان(عج) آثار و برکات فراوانی دارد از جمله:

 

1. نشانگر علاقه و محبت مسلمانان به ایشان است. اگر چه دوستی تمام ائمه معصومین علیهم السلام بخشی از ایمان و شرط قبولی اعمال است، در عین حال دعا کردن در حق امام زمان(عج) موجب ازدیاد محبت آن حضرت در دل و در نتیجه موجب تقویت ایمان می‌گردد.

 

2. اظهار تجدید عهد و پیمان با آن حضرت است و محتوای پیمان با آن حضرت را دین داری و شریعت محوری و تصمیم قلبی بر اطاعت امر امام‌علیه السلام و یاری رساندن او با نثار جان و مال تشکیل می‌دهد.

 

تجدید بیعت با آن حضرت‌علیه السلام کاری است که بعد از هر نماز از فرایض پنج‌گانه، یا در هر روز و یا در هر جمعه مستحب است.(دعای عهد مفاتیح الجنان، ص 891 و 892. شاهدی برای این سخن است.)

 

3. سبب زنده نگه داشتن یاد امام غایب در دل منتظران می‌گردد. یاد امام زمان(عج) توجه به ارزش‌های دین و اصول اخلاقی را در دل‌ها جوانه می‌زند و برعکس غفلت از یاد و خاطره امام یکی از دلایل عمده پژمردگی و سستی ارزش‌های الهی و انسانی در جامعه اسلامی است.

 

4. کسی که سلامتی امام زمان به رایش مهم است، به طور مسلّم آزردن آن حضرت به رایش سخت است، در نتیجه دعا برای سلامتی آن حضرت، انسان را بر انجام کارهایی وادار می‌کند که موجب خشنودی آن حضرت و در نتیجه سبب رسیدن به مقام رضوان الهی می‌گردد.

 

5. دعا بسیار مؤثر است و موجب فرج آن حضرت و نیز فرج و گشایش در زندگی مؤمنان می‌شود.

 

6. دعا موجب قرب الهی است. امام مهدی(عج) در خصوص زیارت آل یس می‌فرمایند: «هرگاه خواستید به وسیله ما به خداوند و به ما توجه کنید این زیارت را که از جانب خداوند انشا شده است بخوانید» (مفاتیح الجنان، ص 863.)

 

این زیارت که از جهات مختلف، محتوایی عمیق دارد بسیار مورد تأکید و سفارش قرار گرفته است. از جمله سلام‌هایی که در این زیارت ادا می‌شود، از ابتدا تا انتها، دعا برای سلامتی و تندرستی و بهروزی امام زمان(عج) است. «السلام علیک یا خلیفه الله و ناصر حقه… السلام علیک حین تصبح و تمسی، السلام علیک فی الیل اذا یغشی و النهار اذا تجلی … السلام علیک به جوامع السلام…»؛ سلام بر توی جانشین خدا و یاری کننده حق… درود و سلام بر تو هنگامی که بامداد و شام کنی، درود و تهیت الهی بر تو در شب که همه جا را فراگیرد و در روز، در وقتی که نور دهد (یعنی سلام بر تو در هر صبح و شام)…، درود بر تو درودی همه جانبه… .

در دعای بعد از این زیارت نیز معانی بلندی نهفته است. از جمله عرض می‌کنیم: خدایا! او (امام زمان) را از شر هر متجاوز و سرکشی و از شر همه خلق خود پناه ده و او را از حوادث روزانه، از پیش رو، و از پشت سر و از طرف چپ، حفظ و نگهداری کن و از این که آسیب و گزندی به او برسد جلوگیری کن و در خصوص او، رسولت و خاندان رسولت را حفظ نما و به دست مبارکش عدل و داد را پدیدار نما! «اللهم اعذه من شر کل باغ و طاغ و من شر جمیع خلقک و احفظه من بین یدیه و من خلقه و عن یمینه و عن شماله و احرسه و امنعه منان یوصل الیه به سوء واحفظ فیه رسولک و آل رسولک واظهر به العدل…».

 

در پایان سخن لازم است یادآور شویم که دعا کردن برای سلامتی و فرج آن حضرت، اطاعت از امر خداوند و نیز اهل بیت پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله است.

 

«وَ مَنْ یطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یخْشَ اللَّهَ وَ یتَّقْهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ»؛ «و هر که خدا و رسولش را اطاعت کند و خداترس و پرهیزکار باشد چنین کسی به فوز و سعادت خواهد رسید».)سوره نور: آیه52

 

اللهم عجل لولیک الفرج

 

 

 

 

 نظر دهید »

طنین فریاد "لبيک يا رسول الله" درسوریه

09 مهر 1391 توسط منتظر

طنین فریاد “لبيک يا رسول الله” درسوریه

فرياد لبيک يا رسول الله در حرم حضرت زينب (س) در سوريه طنين انداز شد.
به گزارش مشرق به نقل از باشگاه خبرنگاران ، جمع زیادی از مسلمانان ساکن منطقه زینبیه (س) در مراسمی پس از برپائی مراسم نماز جمعه در مصلای امام خمینی (ره) شعار لیبک یا رسول الله سردادند و هتک حرمت مقدسات اسلامی را محکوم کردند.
شرکت کنندگان در این مراسم، با ابراز خشم از فیلم ضد اسلامی که در آن به ساحت مقدس پیامبر اکرم(ص) توهین شده، شعارهای مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل سردادند و آنها را عامل این فتنه دانستند.
نمازگزاران در مجاروت مرقد حضرت زینب (س) همچنین شعارهای ما همه سربازان حضرت محمد (ص) هستیم و جانم فدای پیامیر اکرم سردادند و سیاستهای تجاوزکارانه رژیم صهیونیستی و آمریکا را محکوم کردند.
آنان تکبیرگویان علیه حامیان آمریکائی و صهیونیستی تهیه فیلم موهن شعار دادند و خواستار مجازات عاملان تهیه کننده و نمایش دهنده این فیلم شرم آور شدند.
 نظر دهید »
06 مهر 1391 توسط منتظر

 

 

 

 1 نظر

هشت درس و پيام از هشتمين امام رضا(ع)

06 مهر 1391 توسط منتظر

   اصولا رسول اكرم(ص) و ائمه(عليهم السلام) طبق رواياتى كه داريم قبل ‏از اين عالم انوارى بوده‏اند در ظل عرش و در انعقاد نطفه و طينت از بقيه مردم‏امتياز داشته‏اند.�

 حضرت امام خمينى ضمن بيان مطلب فوق افزوده‏اند:

 �ومقاماتى دارند الى ماشاء الله چنانكه در روايات معراج جبرئيل عرض مى‏كند:

 … هرگاه كمى نزديكتر مى‏شدم، سوخته بودم.

 با اين فرمايش كه … ما با خداحالاتى داريم كه نه فرشته مقرب آن را مى‏تواند داشته باشد و نه پيامبر مرسل.اين‏جزء اصول مذهب ماست كه ائمه(عليهم السلام) چنين مقاماتى دارند.

 چنانكه به حسب روايات اين مقامات معنوى براى حضرت زهرا(ع) هم هست.�

 پيشوايان شيعه تمام عمر خويش را صرف بسط احكام و اخلاق و عقايد نمودند و تنهاهدف و مقصدشان نشر احكام خدا و اصلاح و تهذيب بشر بوده، نورشان از بسيط خاك تاآن سوى افلاك و از عالم ملك تا آن سوى ملكوت اعلى پرتوافشانى كرده و مى‏كند.

 در اين مختصر با استفاده از رهنمودهاى معصومين(عليهم السلام) و علماى بزرگواردر محضر درخشان‏ترين سيماى نورانى از تبار امام كاظم(ع) و آفتاب خطه خراسان‏مى‏نشينيم و از اخلاق امام هشتم، هشت درس فرا مى‏گيريم.

 دستت نمى‏رسد كه بچينى گلى ز شاخ                                                          بارى به پاى گلبن ايشان گياه باش

1- عبادت و نيايش

 امام خمينى مى‏نويسد:

 فرموده ائمه(عليهم السلام) كه: �عبادت ما عبادت احرار است كه فقط براى حب خداست، نه طمع به بهشت‏ يا ترس ‏از جهنم است‏�

از مقامات معمولى و اول درجه ولايت است. از براى آنها در عبادات حالاتى است كه‏ به فهم ما و شما نمى‏گنجد.

و در جاى ديگر مى‏فرمايد: شما خيال مى‏كنيد گريه‏ هاى ‏ائمه طاهرين(عليهم السلام) و … براى تعليم بوده و مى‏خواسته ‏اند به ديگران‏ بياموزند؟ 

آنان با تمام آن معنويات و مقام شامخى كه داشتند از خوف خدامى‏گريستند و مى‏دانستند راهى كه در پيش دارند پيمودنش چه قدر مشكل و خطرناك‏است. 

از مشكلات، سختيها ناهمواريهاى عبور از صراط كه يك طرف آن دنيا و طرف‏ديگرش آخرت مى‏باشد و از ميان جهنم مى‏گذرد خبر داشتند.

 از عوالم قبر، برزخ،قيامت و عقبات هولناك آن آگاه بودند از اين روى هيچگاه آرام نداشته و همواره ‏از عقوبات شديد آخرت به خدا پناه مى‏بردند.

 شيخ صدوق (متوفا به سال 381) از ابراهيم بن عباس نقل مى‏كند كه: حضرت رضا(ع) در شب كم مى‏خوابيد و بيشتر بيدارمى‏ماند، اكثر شبهايش را از اول شب تا صبح احيا مى‏داشت (و به عبادت و نيايش‏مى‏پرداخت).

 و حتى اهل منزل خود را به نماز شب وادار مى‏ساخت.

 شيخ صدوق در جاى ديگر از رجاء بن ابى‏ضحاك نقل مى‏كند كه وى گفت:

 مامون به من ماموريت داد تا حضرت رضا(ع) را (به اجبار) از مدينه به مروبياورم (تا تحت نظر باشد) و دستور داشتم از راه مخصوصى امام را بياورم و وى رااز قم عبور ندهم (چون مركز شيعيان بود و احتمال شورش مى‏رفت) و شب و روزمى‏بايست‏به نگهبانى از آن حضرت مشغول باشم. از مدينه تا مرو با حضرت بودم، به‏خدا سوگند كسى را مانند او در تقوا و كثرت ذكر خدا و خوف از او در تمام اوقات‏نديدم. و سپس به تفصيل، كيفيت اداى نمازها و ذكرها و راز و نيازهاى‏حضرت‏راشرح‏مى‏دهد.

 آن حضرت درباره وحشت و هراس شيطان از نماز و نمازگزارمى‏فرمايد:

 شيطان همواره از مومنى كه مراقب وقت نمازهاى پنجگانه ‏اش باشد در هراس ‏است و در صورتى كه وى نمازهاى خود را ضايع كند بر او جرات پيدا مى‏كند و كم كم ‏او را در گناهان بزرگ مى‏اندازد.

 برخيز و شست و شو كن         با اشك خود وضو كن تحصيل آبرو كن       در پيشگاه يزدان دور افكن اين ريا را          وين كبر و اين هوى را يك دم بخوان خدا را      

2- انس به قرآن و تامل در آن

 اصولا پيوند ميان قرآن و عترت پيوندى عميق،جاودانه و پايدار است كه حديث‏شريف ثقلين بدان شهادت داده است.

 شيخ صدوق از يكى از معاصران حضرت چنين نقل كرده است: همه كلام حضرت و جوابها ومثالهايش برگرفته از قرآن بود، هر سه روز يك بار قرآن را ختم مى‏كرد و مى‏فرمود:

 اگر بخواهم در كمتر از سه روز هم مى‏توانم آن را ختم نمايم اما هرگز به آيه‏اى‏نمى‏رسم مگر اينكه در معناى آن و اينكه درباره چه چيزى و در چه وقتى نازل گشته،مى‏انديشم.

 آن حضرت در مورد پيروى از قرآن مى‏فرمايد: قرآن كلام و سخن خداست ازآن نگذريد و هدايت را در غير آن نجوييد كه گمراه مى‏شويد. (12)

3- اطاعت از ولى امر

 اساسا تمامى ائمه اطهار(عليهم السلام) تا قبل از رسيدن به‏مقام امامت مطيع‏ترين فرد نسبت‏به ولى امر خويش بوده‏اند. 

امام كاظم(ع) فرموده‏اند:

 �على، پسرم، بزرگترين فرزندم است و سخنانم راشنواتر و دستوراتم را مطيع‏تر است‏�.

 و اينك ما كه در زمان غيبت‏حضرت صاحب‏العصر(ع) بسر مى‏بريم نيز بايستى با تمام توان خويش از ولايت فقيه كه منصب‏نمايندگى از جانب حضرت حجت(ع) است، حمايت و پاسدارى نماييم. و چه بسيار دور ازحقيقت‏اند آنان كه با طرح شبهات كودكانه مى‏خواهند اصل ولايت فقيه را زير سؤال‏برند، در صورتى كه اطاعت از ولى فقيه در زمان غيبت، مورد تصريح حضرات‏معصومين(عليهم السلام) قرار گرفته است و حضرت امام خمينى نيز به تفصيل در كتاب‏ولايت فقيه به شرح آن پرداخته‏اند. 

در قسمتى از كتاب فوق مى‏خوانيم:

 الفقهاء امناء الرسل .. همانطور كه پيغمبر اكرم مامور اجراى احكام و برقرارى‏نظامات اسلام بود و خداوند او را رئيس و حاكم مسلمين قرار داده و اطاعتش راواجب شمرده است فقهاى عادل هم بايستى رئيس و حاكم باشند و اجراى احكام كنند ونظام اجتماعى اسلام را مستقر گردانند.

4- علم و دانش 

شيخ طبرسى (از علما و دانشمندان قرن ششم) نقل مى‏كند كه:

 امام كاظم(ع) همواره به فرزندان خويش مى‏فرمود: اين برادر شما، على بن موسى،عالم آل محمد است، پس از وى در مورد اديان خود بپرسيد و آنچه به شما تعليم‏مى‏دهند را حفظ كنيد، چرا كه از پدرم (امام صادق(ع‏� چندين بار شنيدم كه‏مى‏فرمود:

 عالم آل محمد در صلب توست و اى كاش او را درك مى‏كردم. يك بار خودآن حضرت فرمودند:

 من در روضه (مسجد النبى ص) مى‏نشستم، در مدينه دانشمندان زيادى بودند، هرگاه‏يكى از آنها در پاسخ دادن به مطلبى عاجز مى‏گشت، همگى به من اشاره مى‏كردند ومسائلى را پيش من مى‏فرستادند و من به آنها پاسخ مى‏دادم. 

آرى! از سربلندى‏نديده قافش صداى سيمرغ.

 شيخ طبرسى از هروى نقل كرده است كه: هيچ كس را دانشمندتر از على بن موسى‏الرضا(ع) نديدم و هيچ دانشمندى نيز وى را نديد مگر اينكه همانند من به فضل ودانش او شهادت داد.

 شيخ صدوق مى‏نويسد: مامون افرادى را از فرقه‏ها و گروههاى‏مختلف و گمراه دعوت مى‏كرد و قصد آن داشت تا بر امام در بحث و مناظره پيروزشوند و اين به جهت‏حقد و حسدى بود كه نسبت‏به آن حضرت در دل داشت، اما امام باكسى به بحث ننشست جز آنكه در پايان به فضيلت آن حضرت اعتراف كرد و در برابراستدلال امام سر فرود آورد.

 آرى �چراغى را كه ايزد برفروزد� هيچكس را توان‏خاموشى آن نخواهد بود.

 خود حضرت امام رضا(ع) مى‏فرمايد:

 … آنگاه كه من بر اهل تورات با توراتشان و بر اهل انجيل با انجيلشان و براهل زبور با زبورشان و بر صائبين با زبان عبرى خودشان و بر هربذان با زبان‏فارسى‏شان و بر روميان با زبان خودشان و بر اصحاب مقالات با لغت‏خودشان استدلال‏كنم. و آنگاه كه هر دسته‏اى را محكوم كردم و دليلشان را باطل ساختم و دست ازعقيده و گفتار خود كشيدند و به گفتار من گراييدند مامون در مى‏يابد مسندى كه‏بر آن تكيه كرده است‏حق او نيست و در اين هنگام پشيمان مى‏گردد. سپس فرمود:

 �ولا حول ولا قوه الا بالله العلى العظيم‏�.

5-امر به معروف و نهى از منكر

 طبق تصريح آيات قرآن و روايات‏اهل بيت(عليهم السلام) امر به معروف و نهى از منكر از اهميت ويژه‏اى برخورداراست و اصولا ساير واجبات به واسطه آن دو برپا مى‏گردند.

اميرالمؤمنين(ع) فرموده است: 

امر به معروف و نهى از منكر را ترك مكنيد كه در غير اين صورت ستمگران برشما مسلط مى‏گردند و آنگاه هر قدر هم كه دعا كنيد اجابت‏نمى‏شود.

 در جاى ديگر نيز فرموده‏اند:

 قوام دين در سه چيز خلاصه مى‏شود:

 امر به معروف، نهى از منكر و اقامه حدود.

 با توجه به فرمايش حضرت رسول اكرم(ص) كه بالاترين جهاد سخن‏عدلى است كه نزد فرمانرواى ظالمى ايراد گردد حضرت رضا(ع) در مقاطع مختلف‏زندگى خويش با جلوه‏هاى گوناگون توانست‏با بالاترين جهاد سياستهاى باطل‏زمامداران ستمگر زمان خويش را نقش بر آب نمايد و چهره حق و حقيقت رابنماياند.

 نقش امر به معروف و نهى از منكر به حدى در زندگى آن حضرت بارز بود كه يكى ازمهمترين علل شهادت حضرت رضا(ع) محسوب مى‏گردد.

 مرحوم شيخ صدوق در كتاب عيون اخبار الرضا(ع) در باب اسباب شهادت آن حضرت، سه‏خبر نقل كرده است كه مويد ادعاى مزبور مى‏باشد.

 و جالب اينجاست كه در ضمن خبراول حضرت به پرونده ثروتهاى بادآورده مامون و غيرقانونى بودن آنها نيز اشارت‏كرده است.

 مرحوم شيخ كلينى (متوفا به سال‏329) درباره عذاب تاركان امر به معروف و نهى‏از منكر حديثى از امام رضا(ع) نقل كرده كه آن حضرت از قول رسول خدا(ص) فرموده:

 زمانى كه امت من نسبت‏به امر به معروف و نهى از منكر سهل انگارى كنند ومسووليت را به گردن يكديگر اندازند (و هر كس منتظر اين باشد كه ديگرى آن راانجام دهد) در اين صورت بايستى منتظر عذاب الهى باشند و اين كار آنها به منزله‏اعلان جنگ با خداست.

 يكى از كنيزان مامون چنين گفته است:

 �هنگامى كه در منزل مامون بوديم در بهشتى از خوردنى‏هاى و نوشيدنى‏ها و بوى خوش و پول فراوان بسرمى‏برديم اما همين كه مامون مرا به امام رضا(ع) بخشيد ديگر از آن همه ناز ونعمت‏خبرى نبود، زنى كه سرپرست ما بود، شب ما را بيدار مى‏كرد و به نماز وادارمى‏ساخت كه بر ما سخت و گران مى‏آمد و آرزو مى‏كردم از آنجا رهايى يابم ..�

 كه‏البته به زودى توسط حضرت به ديگرى بخشيده شد زيرا لياقت‏خدمت در منزل امام رانداشت.

 همانطور كه ملاحظه مى‏شود، امام نسبت‏به نماز شب خواندن اهل منزل عنايت‏داشتند و لذا به سرپرست زنان دستور داده بودند كه آنها را در آن موقع بيدارنمايند.

 در اينجا يادآورى اين نكته بجاست كه ميان �تحميل عقيده‏� و �تحميل‏عمل در برخى امور� تفاوت وجود دارد. در قرآن كريم مى‏خوانيم:

 �لا اكراه فى الدين‏�[در دين تحميل عقيده راه ندارد.] در صورتى كه تحميل عمل در برخى ازموارد كه مصلحت‏بالاترى وجود دارد نه تنها جايز بلكه ضرورى مى‏باشد. به عنوان‏مثال وقتى معلمى دلسوز، دانش‏آموز خود را به انجام پاره‏اى از تكاليف وادارمى‏سازد، هيچگاه نمى‏خواهد تحميل عقيده نمايد بلكه به خاطر در نظر گرفتن صلاح ومصلحت دانش‏آموزش به وى نوعى عمل را اجبار مى‏كند و چه بسا همان دانش‏آموز پس ازرسيدن به مدارج عالى علمى از كار معلم بسيار خشنود و دلشاد گردد.

 تذكرات دلسوزانه خمينى كبير را مرورى دوباره كنيم: بايد همه بدانيم كه آزادى‏به شكل غربى آن كه موجب تباهى جوانان و دختران و پسران مى‏شود از نظر اسلام وعقل محكوم است و تبليغات و مقالات و سخنرانى‏ها و كتب و مجلات بر خلاف اسلام و عفت‏عمومى و مصالح كشور حرام است و بر همه ما و همه مسلمانان جلوگيرى از آنها واجب‏است و از آزادى‏هاى مخرب بايد جلوگيرى شود و از آنچه در نظر شرع حرام و آنچه‏برخلاف مسير ملت و كشور اسلامى و مخالف با حيثيت جمهورى اسلامى است‏ بطورقاطع اگرجلوگيرى نشود همه مسوول مى‏باشند و مردم و جوانان حزب‏اللهى اگر برخورد به يكى‏از امور مذكور نمودند به دستگاههاى مربوطه رجوع كنند و اگر آنان كوتاهى نمودندخودشان مكلف به جلوگيرى هستند خداوند تعالى مددكار همه باشد.

6- هشيارى سياسى و سازش ناپذيرى 

ائمه(عليهم السلام) نه فقط خود با دستگاههاى‏ظالم و دولتهاى جائر و دربارهاى فاسد مبارزه كرده‏اند بلكه مسلمانان را به جهادبر ضد آنها دعوت نموده‏اند، بيش از پنجاه روايت در وسائل الشيعه و مستدرك‏و ديگر كتب هست كه �از سلاطين و دستگاه ظلمه كناره‏گيرى كنيد و به دهان مداح‏آنها خاك بريزيد، هر كس يك مداد به آنها بدهد يا آب در دواتشان بريزد چنين وچنان مى‏شود ..� خلاصه دستور داده‏اند كه با آنها به هيچ وجه همكارى نشود وقطع رابطه بشود.

 امام خمينى در جاى ديگر اينطور مى‏فرمايند:

 ائمه ما(عليهم السلام) همه شان كشته شدند براى اينكه همه اينها مخالف با دستگاه ظلم‏بودند اگر چنانچه امامهاى ما تو خانه‏هايشان مى‏نشستند .. محترم بودند،روى سرشان مى‏گذاشتند ائمه ما را، لكن مى‏ديدند هر يك از اينها حالا كه‏نمى‏تواند لشركشى كند از باب اينكه مقتضياتش فراهم نيست، دارد زيرزمينى اينهارا از بين مى‏برد، اينها را مى‏گرفتند حبس مى‏كردند ..

 مرحوم شيخ كلينى از قول‏يكى از ياران امام رضا(ع) مى‏نويسد:

 پس از آنكه حضرت رضا(ع) به امامت رسيد سخنانى ايراد فرمود كه بر جان وى‏ترسيديم و لذا به آن حضرت عرض شد: مطلبى آشكار كردى كه بيم داريم اين طاغوت(هارون) بر عليه شما اقدامى كند، و حضرت در جواب فرمود:

 هر كارى مى‏تواند انجام دهد …

 يكى ديگر از ياران حضرت مى‏گويد:

 به امام عرض كردم: شما خود را به اين امر (يعنى امامت) شهره ساخته و جاى پدرنشسته‏ايد، در حالى كه از شمشير هارون خون مى‏چكد (و دوران اختناق عجيبى‏حكمفرماست، شما با چه جراتى چنين مى‏كنيد؟!) كه آن حضرت با پاسخ خود به وى‏فهماند كه اين مسائل و ماموريتهاى ائمه(عليهم السلام) قبلا از جانب الهى تعيين‏شده و هارون قدرت مقابله با حضرت را ندارد.

 امام هشتم با هشيارى سياسى خويش‏توانست پس از مرگ هارون (كه در سال دهم از امامت‏حضرت اتفاق افتاد) در دوران‏نزاع و كشمكش‏هاى ميان دو برادر (يعنى امين و مامون) به ارشاد و تعليم و تربيت‏شيعه ادامه دهد.

 و بالاخره پس از به قدرت رسيدن مامون، با حركتها و موضعگيريهاى دقيق وحكيمانه نقش عظيم خويش را به خوبى ايفا نمود.

 همانطور كه معروف است مامون در ميان خلفاى بنى‏عباس از همه داناتر و زيرك‏تربود، از علوم مختلف آگاهى داشت و تمام اينها را وسيله‏اى براى پيشبرد قدرت‏شيطانى خويش قرار داده بود و از همه مهمتر جنبه عوام فريبى وى بود.

 وى با طرح‏يك نقشه حساب شده، ولايت عهدى حضرت را پيشنهاد كرد كه اهداف مختلفى را دنبال‏مى‏نمود از جمله: در هم شكستن قداست و مظلوميت امامان شيعه و پيروانشان،مشروعيت‏بخشيدن به حكومت‏خويش و خلفاى جور قبلى و كسب وجهه و حيثيت‏براى خويش،تخطئه شيعيان مبنى بر عدم اعتنا به دنيا و رياست، كنترل مركز و كانون مبارزات، دور كردن امام از مردم و تبديل امام به يك عنصر دربارى و توجيه‏گر دستگاه.

 مقام معظم رهبرى حضرت آيه‏الله خامنه‏اى (مدظله العالى) ضمن برشمردن و توضيح‏اهداف فوق فرموده‏اند:

 در اين حادثه، امام هشتم على بن موسى الرضا(ع) در برابر يك تجربه تاريخى عظيم‏قرار گرفت و در معرض يك نبرد پنهان سياسى كه پيروزى يا ناكامى آن مى‏توانست‏سرنوشت تشيع را رقم بزند، واقع شد. در اين نبرد رقيب كه ابتكار عمل را بدست‏داشت و با همه امكانات به ميدان آمده بود مامون بود.

 مامون با هوشى سرشار و تدبيرى قوى و فهم و درايتى بى‏سابقه قدم در ميدانى‏نهاد كه اگر پيروز مى‏شد و اگر مى‏توانست آنچنانكه برنامه‏ريزى كرده بود كار رابه انجام برساند يقينا به هدفى دست مى‏يافت كه از سال چهل هجرى يعنى از شهادت‏على بن ابيطالب(ع) هيچيك از خلفاى اموى و عباسى با وجود تلاش خود نتوانسته‏بودند به آن دست‏يابند يعنى مى‏توانست درخت تشيع را ريشه‏كن كند و جريان معارضى‏را كه همواره همچون خارى در چشم سردمداران خلافتهاى طاغوتى فرو رفته بود بكلى‏نابود سازد.

 اما امام هشتم با تدبيرى الهى بر مامون فائق آمد و او را درميدان نبرد سياسى كه خود به وجود آورده بود بطور كامل شكست داد و نه فقط تشيع‏ضعيف يا ريشه‏كن نشد بلكه حتى سال دويست و يك هجرى يعنى سال ولايتعهدى آن حضرت‏يكى از پر بركت‏ترين سالهاى تاريخ تشيع شد و نفس تازه‏اى در مبارزات علويان‏دميده شد و اين همه به بركت تدبير الهى امام هشتم و شيوه حكيمانه‏اى بود كه آن‏امام معصوم در اين آزمايش بزرگ از خويشتن نشان داد. 

آرى نمونه‏هاى هشيارى وتيزبينى آن حضرت در قضاياى متعددى جلوه‏گر است مانند ماجراى نماز عيد كه هر چندبا پيشنهاد مامون بود اما حركت و شيوه حضرت به گونه‏اى بود كه مامون دستورجلوگيرى از اقامه نماز را صادر كرد و به قول رهبر عزيزمان �مامون را درميدان نبردى كه خود به وجود آورده بود بطور كامل شكست داد.�

7- تواضع و فروتنى

 مرحوم شيخ صدوق به نقل از يكى از معاصران حضرت رضا(ع)مى‏نويسد: چون سفره انداخته مى‏شد، غلامانش حتى دربان و نگهبان نيز با اوسر يك سفره مى‏نشستند. 

مرحوم ابن شهر آشوب (متوفا به سال 588) نيز مى‏نويسد:

 روزى امام وارد حمام شد، مردى (كه حضرت را نمى‏شناخت) از وى درخواست كرد تا اورا كيسه كشد، امام نيز پذيرفت و مشغول شد. حاضران به آن مرد، حضرت را معرفى‏كردند و او با كمال شرمندگى و سرافكندگى از حضرت پوزش خواست اما حضرت رضا(ع)او را آرام نمود و به كار خود همچنان ادامه داد.

 مرحوم كلينى طبق حديثى فرموده:

 شبى امام مهمان داشت، در ميان صحبت، چراغ دچار نقص گشت، مهمان خواست‏آن را اصلاح نمايد ولى حضرت اجازه نداد و خود به اصلاح آن پرداخت.

 مرحوم علامه مجلسى (متوفا به سال 1111) چنين نقل كرده است:

 مردى از اهالى بلخ گويد:

 در سفر خراسان با حضرت همراه بودم، به دستور وى سفره‏انداخته شد و خدمتكاران و غلامان، چه سياهان و چه غير ايشان، همگى را بر سر يك‏سفره نشاند، به امام عرض كردم:

 فدايت‏شوم خوب بود براى اينها سفره جداگانه‏اى‏مى‏انداختيد. حضرت فرمود:

 ساكت‏باش.

 پروردگار همه يكى است، پدر و مادر همه يكى است و پاداش و جزا (فقط) به عمل‏بستگى دارد (نه بر حسب و نسب و جاه و مقام).

8- احترام و محبت‏ به ديگران

 مرحوم اربلى (از دانشمندان قرن هفتم) در خبرى‏كه نقل نموده است از قول يكى از معاصران امام رضا(ع) مى‏نويسد:

 هرگز نديدم كه‏امام در سخن خويش نسبت‏به كسى بى‏احترامى كند و هرگز نديدم كه كلام ديگرى‏را قطع كند، و مى‏گذاشت تا سخنانش به پايان رسد .. هيچگاه در برابر كسى كه‏مقابلش نشسته بود پاهايش را دراز نمى‏كرد و تكيه نمى‏زد. هرگز نديدم به هيچيك‏از خدمتكاران و غلامانش ناسزا گويد ..

 آن حضرت فرموده است:

 محبت‏به ديگران‏نيمى از عقلانيت و خرد ورزى است.

 و از آنجا كه درصد قابل توجهى از كينه‏ها ودلخورى‏ها به سبب سخنان بى‏مورد و بعضا نيش‏دارى است كه نسبت‏به يكديگر اظهارمى‏گردد و شايد در اكثر موارد نيز بى‏قصد و غرض باشد آن حضرت فرموده‏اند:

 سكوت موجب جلب محبت مى‏گردد.

 در پايان، از محضر نورانى امام رئوف و مهربان‏حضرت رضا(ع) پوزش مى‏طلبيم; چرا كه بيان يك ويژگى از ويژگيهاى خدايى ايشان ازعهده كسى ساخته نيست.

 كتاب فضل ترا آب بحر كافى نيست كه تر كنم سرانگشت و صفحه بشمارم 

ماهنامه كوثر شماره 15

 نظر دهید »

سخنان مقام معظم رهبری در مورد امام رضا(ع)

06 مهر 1391 توسط منتظر

یاران خراسانی

 سرخوش زسبوی غم پنهانی خویشم

 چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم

 ***

در بزم وصال تو نگویم زکم و بیش

چون آینه خو کرده به ویرانی خویشم

 ***

لب باز نکردم به خروشی و فغانی

من محرم راز دل طوفانی خویشم 

***

یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی

عمریست پشیمان زپشیمانی خویشم

***

 از شوق شکرخند لبش جان نسپردم

شرمنده جانان زگران جانی خویشم

***

 بشکسته تر از خویش ندیدم به همه عمر

افسرده دل از خویشم و زندانی خویشم

***

هر چند امین، بسته دنیا نیم اما

دلبسته یاران خراسانی خویشم

 

حضرت آیه الله خامنه ای

 بايد اعتراف كنيم كه زندگى ائمه ، عليهم‏السلام، بدرستى شناخته‏نشده و ارج و منزلت جهاد مرارت‏بار آنان حتى بر شيعيانشان نيز پوشيده مانده است. على‏رغم هزاران كتاب كوچك و بزرگ و قديم و جديد درباره زندگى ائمه ، عليهم‏السلام، امروز همچنان غبارى از ابهام و اجمال، بخش عظيمى از زندگى اين بزرگواران را فرا گرفته وحيات سياسى برجسته‏ترين چهره‏هاى خاندان نبوت كه دو قرن و نيم از حساسترين دورانهاى تاريخ اسلام را دربرمى‏گيرد با غرض‏ورزى يا بى‏اعتنايى و يا كج‏فهمى بسيارى از پژوهندگان و نويسندگان روبرو شده است. اين است كه ما از يك تاريخچه مدون و مضبوط درباره زندگى پرحادثه و پرماجراى آن پيشوايان، تهيدستيم .

 زندگى امام هشتم ،عليه‏السلام، كه قريب بيست‏سال از اين دوره تعيين كننده و مهم را فراگرفته از جمله برجسته‏ترين بخشهاى آن است كه بجاست درباره آن تامل و تحقيق لازم به كار رود .

 مهمترين چيزى كه در زندگى ائمه ، عليهم‏السلام، به‏طور شايسته مورد توجه قرار نگرفته، عنصر �مبارزه حاد سياسى� است. از آغاز نيمه دوم قرن اول هجرى كه خلافت اسلامى به‏طور آشكار با پيرايه‏هاى سلطنت آميخته شد و امامت اسلامى به حكومت جابرانه پادشاهى بدل گشت، ائمه اهل بيت ،عليهم‏السلام، مبارزه سياسى خود را به‏شيوه‏اى متناسب با اوضاع و شرايط، شدت بخشيدند.

 اين‏مبارزه‏بزرگترين‏هدفش تشكيل نظام اسلامى و تاسيس حكومتى بر پايه امامت‏بود. بى‏شك تبيين و تفسير دين با ديدگاه مخصوص اهل بيت وحى، و رفع تحريف‏ها و كج‏فهمى‏ها از معارف اسلامى‏و احكام‏دينى نيز هدف مهمى براى جهاد اهل بيت‏به حساب مى‏آمد. اما طبق قرائن حتمى، جهاد اهل بيت‏به اين هدفها محدود نمى‏شد و بزرگترين هدف آن، چيزى جز تشكيل حكومت علوى و تاسيس نظام عادلانه اسلامى نبود. بيشترين‏دشواريهاى‏زندگى‏مرارت‏بار و پر از ايثار ائمه و ياران آنان به خاطر داشتن اين هدف بود و ائمه ، عليهم‏السلام، از دوران امام سجاد ، عليه‏السلام، وبعدازحادثه عاشورا به زمينه‏سازى دراز مدت براى اين مقصود پرداختند.

 در تمام دوران صدو چهل ساله ميان حادثه عاشورا و ولايتعهدى‏امام هشتم ،عليه‏السلام، جريان وابسته به امامان اهل بيت‏يعنى شيعيان هميشه بزرگترين و خطرناكترين دشمن دستگاههاى خلافت‏به حساب مى‏آمد. در اين مدت بارها زمينه‏هاى آماده‏اى پيش آمد و مبارزات تشيع كه بايد آن را نهضت علوى نام داد به پيروزيهاى بزرگى نزديك گرديد.

 اما، در هر بار موانعى برسر راه پيروزى نهايى پديد مى‏آمد و غالبا بزرگترين ضربه از ناحيه تهاجم بر محور و مركز اصلى اين نهضت، يعنى‏شخص‏امام‏در هر زمان و به زندان افكندن يا به شهادت رساندن آن حضرت وارد مى‏گشت و هنگامى‏كه‏نوبت‏به امام بعد مى‏رسيد اختناق و فشار و سختگيرى به حدى بود كه براى آماده كردن زمينه به زمان طولانى ديگرى نياز بود .

 ائمه ،عليهم‏السلام، در ميان طوفان سخت اين حوادث هوشمندانه و شجاعانه تشيع را همچون جريانى كوچك اما عميق و تند و پايدار از لابه‏لاى گذرگاههاى دشوار و خطرناك گذراندند . و خلفاى اموى و عباسى در هيچ زمان نتوانستند با نابود كردن امام، جريان امامت را نابود كنند و اين خنجر برنده همواره در پهلوى دستگاه خلافت، فرو رفته ماند و به صورت تهديدى هميشگى آسايش‏راازآنان‏سلب‏كرد.هنگامى‏كه حضرت‏موسى‏بن‏جعفر،عليه‏السلام، پس از سالها حبس در زندان هارونى مسموم و شهيد شد در قلمرو وسيع سلطنت عباسى اختناقى كامل حكمفرمابود .در آن فضاى گرفته كه به گفته يكى از ياران‏امام‏على‏بن موسى، عليه‏السلام، �از شمشير هارون خون مى‏چكيد�.

 بزرگترين هنر امام معصوم و بزرگوار ما آن بود كه توانست درخت تشيع را از گزند طوفان حادثه سلامت‏بدارد و از پراكندگى و دلسردى ياران پدر بزرگوارش مانع شود و با شيوه تقيه‏آميز و شگفت‏آورى جان خود را كه محور و روح جمعيت‏شيعيان بود حفظ كرد و در دوران قدرت مقتدرترين خلفاى بنى‏عباس و در دوران استقرار و ثبات كامل آن رژيم مبارزات عميق امامت را ادامه داد. تاريخ نتوانسته است ترسيم روشنى از دوران ده‏ساله زندگى امام هشتم در زمان هارون و بعد از او در دوران پنج‏ساله‏جنگهاى‏داخلى‏ميان‏خراسان و بغداد به ما ارائه كند. اما به تدبر مى‏توان فهميد كه امام هشتم در اين دوران همان مبارزه دراز مدت اهل بيت ،عليهم‏السلام، را كه در همه اعصار بعد از عاشورا استمرار داشته با همان جهت‏گيرى و همان اهداف ادامه مى‏داده است. هنگامى كه مأمون در سال صد و نود و هشت از جنگ قدرت با امين فراغت‏يافت و لافت‏بى‏منازع را به چنگ آورد يكى از اولين تدابير او حل مشكل علويان و مبارزات تشيع بود، او براى اين منظور، تجربه همه خلفاى سلف خود را پيش چشم داشت. 

تجربه‏اى كه نمايشگر قدرت ، وسعت و عمق روزافزون آن نهضت و ناتوانى دستگاههاى قدرت از ريشه‏كن كردن و حتى متوقف و محدود كردن آن بود. او مى‏ديد كه سطوت و حشمت هارونى حتى با به‏بندكشيدن طولانى و بالاخره مسموم كردن امام هفتم در زندان هم نتوانست از شورشها و مبارزات سياسى، نظامى، تبليغاتى و فكرى شيعيان مانع شود. او اينك در حالى كه از اقتدار پدر و پيشينيان خود نيز برخوردار نبود و بعلاوه بر اثر جنگهاى داخلى ميان بنى عباس، سلطنت عباسى را در تهديد مشكلات بزرگى مشاهده مى‏كرد بى‏شك لازم بود به خطر نهضت علويان به چشم جدى‏ترى بنگرد. شايد مأمون در ارزيابى خطر شيعيان براى دستگاه خود واقع‏بينانه فكر مى‏كرد. گمان زياد بر اين است كه فاصله پانزده ساله بعد از شهادت امام هفتم تا آن روز و بويژه فرصت پنج‏ساله جنگهاى داخلى، جريان تشيع را از آمادگى‏بيشترى‏براى‏برافراشتن‏پرچم حكومت‏علوى‏برخوردار ساخته بود.

 مأمون اين خطر را زيركانه حدس زد و درصدد مقابله با آن برآمد و به دنبال همين ارزيابى و تشخيص بود كه ماجراى دعوت امام هشتم از مدينه به خراسان و پيشنهاد الزامى وليعهدى به آن حضرت پيش آمد و اين حادثه كه در همه دوران طولانى امامت كم‏نظير و يا در نوع خود بى‏نظير بود تحقق يافت.

 اكنون جاى آن است كه باختصار، حادثه وليعهدى را مورد مطالعه قرار دهيم.

 در اين حادثه امام هشتم على‏بن موسى‏الرضا ،عليه‏السلام، در برابر يك تجربه تاريخى عظيم قرار گرفت و در معرض يك نبرد پنهان سياسى كه پيروزى يا ناكامى آن مى‏توانست‏سرنوشت تشيع را رقم بزند، واقع شد.

 دراين نبرد رقيب كه ابتكار عمل را به دست داشت و با همه امكانات به ميدان آمده بود مأمون بود. مأمون با هوشى سرشار و تدبيرى قوى و فهم ودرايتى‏بى‏سابقه‏قدم در ميدانى نهاد كه اگر پيروز مى‏شد و مى‏توانست آنچنان كه برنامه‏ريزى كرده بود كار را به انجام برساند، يقينا به هدفى دست مى‏يافت كه از سال چهل هجرى يعنى از شهادت على‏بن ابى‏طالب ،عليه‏السلام، هيچ يك از خلفاى‏اموى و عباسى با وجود تلاش خود نتوانسته بودند به آن دست‏يابند، يعنى مى‏توانست درخت تشيع را ريشه‏كن كند و جريان معارضى راكه همواره همچون خارى در چشم سردمداران خلافتهاى طاغوتى فرو رفته بود به كلى نابود سازد.

 اما امام هشتم با تدبيرى الهى بر مامون‏فائق آمد و او را در ميدان نبرد سياسى كه خود به وجود آورده بود به‏طور كامل شكست داد و نه فقط تشيع، ضعيف يا ريشه‏كن نشد بلكه حتى‏سال‏دويست و يك هجرى، يعنى سال ولايتعهدى آن حضرت، يكى از پربركت‏ترين‏سالهاى‏تاريخ‏تشيع شد و نفس تازه‏اى در مبارزات علويان دميده شد؛ و اين همه به بركت تدبير الهى امام هشتم و شيوه حكيمانه‏اى بودكه‏آن‏امام‏معصوم‏دراين آزمايش بزرگ از خويشتن نشان داد.

 براى اينكه پرتوى بر سيماى اين حادثه عجيب افكنده شود به تشريح كوتاهى‏ازتدبيرمامون‏وتدبيرامام در اين حادثه مى‏پردازيم.

 مامون‏ازدعوت‏امام‏هشتم‏به‏خراسان چند مقصود عمده را تعقيب مى‏كرد: اولين و مهمترين آنها، تبديل صحنه مبارزات حاد انقلابى شيعيان به عرصه‏فعاليت‏سياسى‏آرام‏و بى‏خطر بود . همان‏طور كه گفتم شيعيان در پوشش‏تقيه،مبارزاتى خستگى‏ناپذير و تمام نشدنى داشتند، اين مبارزات كه با دو ويژگى همراه بود، تاثير توصيف‏ناپذيرى‏در برهم زدن بساط خلافت داشت، آن دو ويژگى، يكى مظلوميت‏بود و ديگرى قداست.

 شيعيان با اتكاء به اين دو عامل نفوذ، انديشه شيعى را كه همان تفسير و تبيين اسلام از ديدگاه ائمه اهل‏بيت است، به زواياى دل و ذهن مخاطبان‏خودمى‏رساندندوهركسى‏را كه از اندك آمادگى برخوردار بود، به آن طرز فكر متمايل و يا مؤمن مى‏ساختند و چنين بود كه دائره تشيع، روز به روز در دنياى اسلام گسترش‏مى‏يافت و همان مظلوميت و قداست‏بودكه با پشتوانه تفكر شيعى اينجاو آنجا در همه دورانها قيامهاى مسلحانه وحركات‏شورشگرانه‏را بر ضددستگاههاى‏خلافت‏سازماندهى مى‏كرد.

 مأمون مى‏خواست‏يكباره آن خفا و استتار را از اين جمع مبارز بگيرد و امام را از ميدان مبارزه انقلابى به ميدان‏سياست‏بكشاندو به اين وسيله كارايى‏نهضت‏تشيع‏راكه بر اثر همان استتار و اختفا روز به روز افزايش يافته بود به صفر برساند. با اين كار مأمون آن دو ويژگى مؤثر و نافذ را نيز از گروه علويان مى‏گرفت زيرا جمعى‏كه‏رهبرشان‏فردممتازدستگاه خلافت و وليعهد پادشاه مطلق‏العنان وقت‏و متصرف در امور كشور است نه مظلوم است و نه آن چنان مقدس.

 اين تدبير مى‏توانست فكر شيعى را هم در رديف بقيه عقايد و افكارى كه درجامعه طرفدارانى داشت قرار دهد و آن‏را از حد يك تفكر مخالف دستگاه كه اگرچه از نظر دستگاهها ممنوع و مبغوض‏است‏ازنظر مردم بخصوص ضعفا پرجاذبه و استفهام برانگيز است‏خارج سازد.

 دوم، تخطئه مدعاى تشيع مبنى بر غاصبانه بودن خلافتهاى اموى و عباسى و مشروعيت دادن به اين خلافتهابود، مأمون با اين كار به همه شيعيان‏مزورانه‏ثابت‏مى‏كردكه‏ادعاى غاصبانه‏و نامشروع بودن خلافتهاى مسلطكه‏همواره‏جزء اصول اعتقادى شيعه به حساب مى‏آمده است‏يك حرف بى‏پايه و ناشى از ضعف و عقده‏هاى حقارت بوده است، چه اگر خلافتهاى ديگران نامشروع و جابرانه بود خلافت مامون‏هم‏كه جانشين‏آنهاست‏مى‏بايد نامشروع و غاصبانه باشد و چون على‏بن‏موسى الرضا، عليه‏السلام، با ورود در اين دستگاه و قبول جانشينى مأمون او را قانونى و مشروع دانسته پس بايد بقيه‏خلفا هم از مشروعيت‏برخوردار بوده‏باشند و اين، نقض همه ادعاهاى شيعيان است، با اين كار نه فقط مأمون از على‏بن موسى‏الرضا ، عليه‏السلام، بر مشروعيت‏حكومت‏خود و گذشتگان اعتراف مى‏گرفت‏بلكه يكى از اركان اعتقادى تشيع يعنى ظالمانه بودن پايه حكومتهاى قبلى را نيز درهم مى‏كوبيد.

 علاوه بر اين ادعاى ديگر شيعيان مبنى بر زهد و پارسايى و بى‏اعتنايى ائمه به‏دنيانيزبا اين كار نقض مى‏شد كه‏آن‏حضرات‏فقط در شرايطى كه به دنيا دسترسى نداشته‏اند نسبت‏به آن زهد مى‏ورزيدند و اكنون كه درهاى بهشت دنيا به روى آنان باز شدبه‏سوى آن شتافتند ومثل ديگران خود را از آن متنعم كردند.

 سوم، اينكه‏مامون‏با اين كار، امام را كه‏همواره‏يك‏كانون‏معارضه‏ومبارزه بود دركنترل دستگاههاى خود قرار مى‏داد. به جز خود آن حضرت، همه سران و گردنكشان و سلحشوران علوى را نيز در سيطره خود درمى‏آورد و اين موفقيتى بود كه هرگز هيچ يك از اسلاف مأمون چه بنى‏اميه و چه بنى‏عباس بر آن دست نيافته بودند.

 چهارم، اينكه امام را كه يك عنصر مردمى و قبله اميدها و مرجع سؤالها و شكوه‏ها بود در محاصره ماموران حكومت‏قرار مى‏داد و رفته رفته رنگ مردمى بودن را از او مى‏زدود و ميان او و مردم و سپس ميان او و عواطف و محبتهاى مردم فاصله مى‏افكند.

 پنجم، اين بود كه با اين‏كار براى خود وجهه و حيثيتى معنوى كسب مى‏كرد. طبيعى بود كه در دنياى آن روز همه او را بر اينكه فرزندى از پيغمبر و شخصيتى مقدس و معنوى را به وليعهدى خود برگزيده و برادران و فرزندان خود را از اين امتياز محروم ساخته است، ستايش كنند و هميشه چنين است كه نزديكى دينداران به دنياطلبان از آبروى دينداران مى‏كاهد و بر آبروى دنياطلبان مى‏افزايد.

 ششم، آنكه در پندار مأمون، امام با اين‏كار به يك توجيه‏گر دستگاه خلافت‏بدل مى‏گشت، بديهى است‏شخصى در حد علمى و تقوايى امام باآن‏حيثيت‏وحرمت‏بى‏نظيرى كه وى به عنوان فرزند پيامبر در چشم همگان داشت اگر نقش توجيه حوادث را در دستگاه حكومت‏بر عهده مى‏گرفت هيچ نغمه مخالفى نمى‏توانست‏خدشه‏اى بر حيثيت آن دستگاه وارد سازد، اين خود در حكم حصار منيعى بود كه مى‏توانست همه خطاها و زشتى‏هاى دستگاه خلافت را از چشمها پوشيده بدارد .

 به جز اينها هدفهاى ديگرى نيز براى مأمون متصور بود.

 چنانكه مشاهده مى‏شود اين تدبير به‏قدرى پيچيده و عميق است كه يقيناهيچ‏كس‏جز مأمون نمى‏توانست آن را بخوبى هدايت كند و بدين جهت‏بود كه دوستان و نزديكان مأمون از ابعاد و جوانب آن بى‏خبر بودند. از برخى گزارشهاى تاريخى چنين برمى‏آيد كه حتى �فضل‏بن سهل� وزير و فرمانده كل و مقربترين فرد دستگاه خلافت نيز از حقيقت و محتواى اين سياست، بى‏خبر بوده است.مامون‏حتى‏براى‏اينكه هيچ‏گونه ضربه‏اى‏برهدفهاى وى از اين حركت پيچيده وارد نيايد داستانهاى جعلى براى‏علت‏وانگيزه‏اين اقدام مى‏ساخت و به اين و آن مى‏گفت. 

حقا بايد گفت‏سياست مأمون از پختگى و عمق بى‏نظيرى برخوردار بود. اما آن سوى ديگر اين صحنه نبرد، امام على‏ابن موسى‏الرضا ، عليه‏السلام،است و همين است كه على‏رغم زيركى شيطنت‏آميز مأمون تدبير پخته و همه جانبه او را به حركتى بى‏اثر و بازيچه‏اى كودكانه بدل مى‏كند، مأمون با قبول آن همه زحمت و با وجود سرمايه‏گذارى عظيمى كه در اين راه كرد از اين عمل نه تنها طرفى بر نبست‏بلكه سياست او به سياستى بر ضد او بدل شد. تيرى كه با آن، اعتبار و حيثيت و مدعاهاى امام على‏بن موسى‏الرضا ، عليه‏السلام، را هدف گرفته شده بود خود او را آماج قرار داد، به طورى‏كه بعد از گذشت مدتى كوتاه ناگزير شد همه تدابير گذشته خود را كان‏لم‏يكن شمرده، بالاخره همان شيوه‏اى را در برابر امام در پيش بگيرد كه همه گذشتگانش درپيش‏گرفته‏بودنديعنى �قتل� و مأمون كه در آرزوى چهره قداست مآب خليفه‏اى موجه و مقدس و خردمند، اين همه تلاش كرده بود سرانجام در همان مزبله‏اى كه همه خلفاى پيش از او در آن سقوط كرده بودند، يعنى فساد و فحشا و عيش و عشرت توام با ظلم و كبر فرو غلطيد. دريده شدن پرده ريا مأمون را در زندگى پانزده ساله او پس از حادثه وليعهدى در دهها نمونه مى‏توان مشاهده كرد كه از جمله آن به خدمت گرفتن قاضى القضاتى فاسق و فاجر و عياش همچون يحيى‏بن اكثم و همنشينى و مجالست با عموى خواننده و خنياگرش ابراهيم‏بن‏مهدى‏وآراستن بساط عيش و نوش و پرده‏درى در دارالخلافه او در بغداد است.

 اكنون به تشريح سياستها و تدابير امام على بن موسى الرضا، عليه السلام، در اين حادثه مى‏پردازيم:

 1. هنگامى كه امام را از مدينه به خراسان دعوت كردند آن حضرت فضاى مدينه را از كراهت و نارضايى خود پر كرد، به طورى كه همه كس در پيرامون امام يقين كردند كه مأمون با نيت‏سوء حضرت‏را از وطن خود دور مى‏كند، امام بد بينى خود به مأمون را با هر زبان ممكن به همه گوشها رساند، در وداع با حرم پيغمبر، در وداع با خانواده‏اش، در هنگام خروج از مدينه، در طواف كعبه كه براى وداع انجام مى‏داد، با گفتار و رفتار با زبان دعا و زبان اشك، بر همه ثابت كرد كه اين سفر، سفر مرگ اوست، همه كسانى‏كه بايد طبق انتظار مأمون نسبت‏به اوخوش‏بين و نسبت‏به امام به خاطر پذيرش پيشنهاد او بدبين مى‏شدند در اولين لحظات اين سفر دلشان از كينه مأمون كه امام عزيزشان را اين‏طور ظالمانه از آنان جدا مى‏كرد و به قتلگاه مى‏برد لبريز شد.

 2. هنگامى كه در مرو پيشنهاد ولايتعهدى آن حضرت مطرح شد حضرت بشدت استنكاف كردند و تا وقتى مأمون صريحا آن حضرت را تهديد به قتل نكرد، آن را نپذيرفتند. اين مطلب همه‏جا پيچيد كه على‏بن موسى‏الرضا ،عليه‏السلام، وليعهدى و پيش از آن خلافت را كه مأمون به او با اصرار پيشنهاد كرده بود نپذيرفته است، دست‏اندركاران امور كه به ظرافت تدبير مأمون واقف نبودند ناشيانه عدم قبول امام را همه‏جا منتشر كردند حتى فضل‏بن سهل در جمعى از كارگزاران و ماموران حكومت گفت من هرگز خلافت را چنين خوار نديده‏ام اميرالمؤمنين آن را به على‏بن موسى‏الرضا ، عليه‏السلام، تقديم مى‏كند و على‏بن موسى دست رد به سينه او مى‏زند.

 خود امام در هر فرصتى، اجبارى بودن اين منصب را به گوش اين و آن مى‏رساندوهمواره مى‏گفت من تهديد به قتل شدم تا وليعهدى را قبول كردم. طبيعى بود كه اين سخن همچون عجيب‏ترين پديده سياسى، دهان به دهان و شهر به شهر پراكنده شود و همه آفاق اسلام در آن روز يا بعدها بفهمند كه در همان زمان كه كسى مثل مأمون فقط به دليل آنكه از وليعهدى برادرش امين عزل شده است‏ به جنگى چند ساله دست مى‏زند و هزاران نفر از جمله برادرش امين را به خاطر آن به قتل مى‏رساند و سر برادرش را از روى خشم شهر به شهر مى‏گرداند كسى مثل‏على‏بن‏موسى‏الرضا،عليه‏السلام، پيدا مى‏شودكه به وليعهدى با بى‏اعتنايى نگاه مى‏كند و آن را جز با كراهت و در صورت تهديد به قتل نمى‏پذيرد.

 مقايسه ‏اى كه از اين رهگذر ميان امام‏على‏بن‏موسى‏الرضا،عليه‏السلام، و مأمون عباسى در ذهنها نقش مى‏بست درست عكس آن چيزى را نتيجه مى‏داد كه مأمون به خاطر آن سرمايه‏گذارى كرده بود.

 3. با اينهمه على‏بن موسى‏الرضا، عليه‏السلام،فقط بدين‏شرط وليعهدى را پذيرفت كه در هيچ يك از شؤون حكومت دخالت نكند و به جنگ و صلح و عزل و نصب و تدبير امور نپردازد و مأمون كه فكر مى‏كرد فعلا در شروع كار اين شرط قابل تحمل است و بعدا بتدريج مى‏توان امام را به صحنه فعاليتهاى خلافتى كشانيد، اين شرط را از آن حضرت قبول كرد، روشن است كه با تحقق اين شرط، نقشه مأمون نقش برآب مى‏شد و بيشتر هدفهاى او برآورده نمى‏گشت.

 امام در همان حال كه نام وليعهد داشت و قهرا از امكانات دستگاه خلافت‏ نيز برخوردار بود چهره‏اى به خود مى‏گرفت كه گويى با دستگاه خلافت، مخالف و به آن معترض است، نه امرى نه نهى نه تصدى مسؤوليتى، نه قبول شغلى، نه دفاعى از حكومت و طبعا نه هيچ‏گونه توجيهى براى كارهاى آن دستگاه.

 روشن است كه عضوى در دستگاه حكومت كه چنين با اختيار و اراده خود، از همه مسؤوليتها كناره مى‏گيرد، نمى‏تواند نسبت‏به آن دستگاه صميمى و طرفدار باشد، مأمون بخوبى اين نقيصه را حس مى‏كرد و لذا پس از آنكه كار وليعهدى انجام گرفت‏بارها درصدد برآمد امام را بر خلاف تعهد قبلى با لطائف‏الحيل به مشاغل خلافتى بكشاند و سياست مبارزه منفى امام را نقض كند، اما هر دفعه امام هوشيارانه نقشه او را خنثى مى‏كرد.

 يك نمونه همان است كه معمربن خلاد از خود امام هشتم نقل مى‏كند كه مأمون به امام مى‏گويد : اگر ممكن است‏به كسانى كه از او حرف شنوى دارند در باب مناطقى كه اوضاع آن پريشان است، چيزى بنويس و امام استنكاف مى‏كند و قرار قبلى كه همان عدم دخالت مطلق است را به يادش مى‏آورد و نمونه بسيار مهم و جالب ديگر ماجراى نماز عيد است كه مأمون به اين بهانه�كه مردم قدر تو را بشناسند و دلهاى آنان آرام گيرد�، امام را به امامت نماز عيد دعوت مى‏كند، امام استنكاف مى‏كند و پس از اينكه مأمون اصرار را به نهايت مى‏رساند امام به اين شرط قبول مى‏كند كه نماز را به شيوه پيغمبر و على‏بن ابى‏طالب به جا آورد و آنگاه امام از اين فرصت چنان بهره‏اى مى‏گيرد كه مأمون را از اصرار خود پشيمان مى‏سازد و امام را از نيمه‏راه نماز برمى‏گرداند، يعنى بناچار ضربه‏اى ديگر بر ظاهر رياكارانه خود وارد مى‏سازد .

 4. اما بهره ‏بردارى اصلى امام از اين ماجرا بسى از اينها مهمتر است: امام با قبول وليعهدى، دست‏به حركتى مى‏زند كه در تاريخ زندگى ائمه پس از پايان خلافت اهل بيت در سال چهلم هجرى تا آن‏روز و تا آخر دوران خلافت‏بى‏نظير بوده است و آن برملا كردن داعيه امامت‏شيعى در سطح عظيم اسلام و دريدن پرده غليظ تقيه و رساندن پيام تشيع به گوش همه مسلمانهاست .

 تريبون عظيم خلافت در اختيار امام قرار گرفت و امام در آن سخنانى را كه در طول يكصد و پنجاه سال جز در خفا و با تقيه جز به خاصان و ياران نزديك گفته نشده بود به صداى بلند فرياد كرد و با استفاده از امكانات معمولى آن زمان كه جز در اختيار خلفا و نزديكان درجه يك آنها قرار نمى‏گرفت آن را به گوش همه رساند، مناظرات امام در مجمع علما و در محضر مأمون كه در آن قويترين استدلالهاى امامت را بيان فرموده است؛ نامه جوامع‏الشريعه كه در آن همه رئوس مطالب عقيدتى و فقهى شيعى را براى فضل‏بن سهل نوشته است، حديث معروف امامت كه در مرو براى عبدالعزيزبن مسلم بيان كرده است؛ قصائد فراوانى كه در مدح آن حضرت به مناسبت ولايتعهدى سروده شده وبرخى از آن مانند قصيده دعبل و ابونواس هميشه در شمار قصائد برجسته عربى به شمار رفته است نمايشگر اين موفقيت عظيم امام ،عليه‏السلام، است. 

در آن سال در مدينه و شايد دربسيارى‏ازآفاق اسلامى ‏هنگامى ‏كه خبر ولايتعهدى‏على‏بن‏موسى‏الرضا، عليه‏السلام، رسيد در خطبه فضائل اهل بيت‏بر زبان رانده شده بود و اهل بيت پيغمبر كه نود سال علنا بر منبرها دشنام داده شده بودند و سالهاى متمادى ديگر كسى جرات بر زبان آوردن فضائل آنها را نداشت، اكنون همه جا به عظمت و نيكى ياد مى‏شدند، دوستان آنان از اين حادثه روحيه و قوت‏قلب گرفتند، بى‏خبرها و بى‏تفاوتها با آنان آشنا شدند و به آن، گرايش يافتند و دشمنان سوگند خورده احساس ضعف و شكست كردند، محدثان و متذكران شيعه معارفى را كه تاآن روز جز در خلوت نمى‏شد به زبان آورد، در جلسات درسى بزرگ و مجامع عمومى بر زبان راندند.

 5. در حالى‏كه مأمون امام را جدا از مردم مى‏پسنديد و اين جدايى را در نهايت وسيله‏اى براى قطع رابطه معنوى و عاطفى ميان امام و مردم مى‏خواست، امام در هر فرصتى خود را در معرض ارتباط با مردم قرار مى‏داد.

با اينكه مأمون آگاهانه مسير حركت امام از مدينه تا مرو را طورى انتخاب كرده بود كه شهرهاى معروف به محبت اهل بيت مانند كوفه و قم در سر راه قرار نگيرند، امام در همان مسير تعيين‏شده، از هر فرصتى براى ايجاد رابطه جديدى ميان خود و مردم استفاده كرد، در اهواز آيات امامت را نشان داد، در بصره خود را در معرض محبت دلهايى كه با او نامهربان بودند قرار داد، در نيشابور حديث‏سلسلةالذهب را براى هميشه به يادگار گذاشت و علاوه بر آن نشانه‏ها و معجزه‏هاى ديگرى نيز آشكار ساخت و در جاى‏جاى اين سفر طولانى فرصت ارشاد مردم را مغتنم شمرد. در مرو هم كه سرمنزل اصلى و اقامتگاه دستگاه خلافت‏بود هرگاه فرصتى دست‏داد حصارهاى‏دستگاه حكومت را براى حضوردرانبوه‏جمعيت‏مردم‏شكافت . 

6. نه‏ تنها سرجنبانان تشيع از سوى امام‏ به سكوت‏ وسازش ‏تشويق نشدند بلكه قرائن حاكى ‏از آن است كه وضع جديد امام موجب دلگرمى آنان شد و شورشگرانى كه بيشترين دورانهاى عمرخودرا در كوههاى صعب‏العبور و آباديهاى دور دست و با سختى و دشوارى مى‏گذراندند با حمايت امام على بن موسى الرضا،عليه‏السلام، حتى مورداحترام ‏و تجليل كارگزاران حكومت ‏در شهرهاى‏مختلف ‏نيز قرار گرفتند. هر ناسازگار و تند زبانى چون دعبل كه هرگز به هيچ خليفه و وزيرواميرى روى‏خوش نشان‏نداده ودر دستگاه‏آنان رحل اقامت نيفكنده بوده‏و هيچ‏كس‏از سرجنبانان خلافت از تيزى زبان او مصون نمانده بود و به همين دليل هميشه مورد تعقيب و تفتيش دستگاههاى دولتى به‏سر مى‏برد و ساليان دراز، دار خود را بر دوش‏خودحمل‏مى‏كردوميان‏شهرهاو آباديهاسرگردان‏وفرارى‏مى‏گذرانيد، توانست‏به حضور امام و مقتداى محبوب خود برسد و معروفترين و شيواترين‏قصيده‏خود را كه ادعانامه نهضت‏نبوى ضددستگاههاى‏خلافت اموى‏وعباسى‏است‏براى آن حضرت بسرايد و شعر او در زمانى كوتاه به همه اقطار عالم اسلام برسد، به طورى كه در بازگشت از محضر امام آن را از زبان رئيس راهزنان ميان راه مى‏شنود.

 اكنون‏ بار ديگر نگاهى بر وضع كلى صحنه اين نبرد پنهانى كه مأمون آن را به ابتكار خود آراسته و امام‏على بن موسى‏الرضا، عليه‏السلام، را با انگيزه‏هايى كه اشاره شد به آن ميدان كشانده بود مى‏افكنيم:

 يك‏سال پس از اعلام وليعهدى وضعيت چنين است:

 مامون‏ چه ‏درمتن ‏فرمان‏ ولايتعهدى ‏و چه در گفته‏ ها و اظهارات ديگر او را به فضل و تقوى و نسب رفيع و مقام علمى ‏منيع ستوده‏است و او اكنون در چشم آن مردمى كه برخى از او فقط نامى شنيده و حتى به همين اندازه هم او را نشناخته و شايد گروهى بغض او را همواره در دل پرورانده بودند به عنوان يك چهره در خور تعظيم و تجليل و يك انسان شايسته خلافت كه از خليفه به سال علم و تقوى و خويشى با پيغمبر، بزرگتر و شايسته‏تر است‏ شناخته ‏اند.

مأمون نه تنها با حضور او نتوانسته معارضان شيعى خود را به خود خوشبين و دست و زبان تند آنان را ازخود و خلافت‏خود منصرف سازد بلكه حتى على‏بن موسى،عليه‏السلام، مايه ايمان و اطمينان و تقويت روحيه آنان نيز شده است.

 در مدينه ، مكه و ديگر اقطار مهم اسلامى نه فقط نام على‏بن موسى ،عليه‏السلام، به تهمت‏ حرص ‏به‏ دنيا و عشق‏ به ‏مقام ‏و منصب از رونق نيفتاده بلكه حشمت ظاهرى بر عزت معنوى او افزوده شده و زبان ستايشگران پس از دهها سال به فضل و رتبه معنوى پدران مظلوم و معصوم او گشوده شده است.

 كوتاه سخن آنكه مأمون در اين قمار بزرگ نه تنها چيزى به دست نياورده كه بسيارى چيزها را از دست داده و در انتظار است كه بقيه را نيز از دست ‏بدهد.

 اينجابود كه ‏مامون ‏احساس شكست و خسران كرد و درصدد برآمد كه خطاى فاحش خود را جبران كند و خود را محتاج آن ديد كه پس از اين همه سرمايه‏ گذارى سرانجام براى مقابله با دشمنان آشتى ‏ناپذير دستگاههاى خلافت‏ يعنى ائمه اهل بيت ،عليهم‏السلام، به همان شيوه ‏اى متوسل شود كه هميشه گذشتگان ظالم و فاجر او متوسل شده بودند يعنى قتل.

 بديهى است قتل امام هشتم پس از چنان موقعيت ممتاز به ‏آسانى ميسر نبود. قرائن نشان مى‏دهد كه مأمون پيش از اقدام قطعى خود براى به شهادت رساندن امام به كارهاى ديگرى دست ‏زده ‏است‏ كه شايد بتواند اين آخرين علاج را آسانتر به‏ كار برد، به گمان زياد اينكه ناگهان در مرو شايع شد كه على ‏بن موسى ، عليه ‏السلام، همه مردم را بردگان خود مى ‏دانند، جز با دست ‏اندركارى عمال مأمون ممكن نبود.

 هنگامى كه اباصلت اين خبر را براى امام آورد حضرت فرمود: �بارالها اى پديدآورنده آسمانها و زمين تو شاهدى كه نه من و نه هيچ‏يك از پدرانم هرگز چنين سخنى نگفته ‏ايم و اين يكى از همان ستمهايى است كه از سوى اينان به ما مى‏شود.�

 تشكيل مجالس مناظره با هر آن كسى كه كمتر اميدى به غلبه او بر امام مى‏رفت نيز از جمله همين تدابير است. هنگامى ‏كه ‏امام مناظره ‏كنندگان اديان و مذاهب مختلف را در بحث عمومى خود منكوب كرد و آوازه دانش و حجت قاطعش در همه ‏جا پيچيد مأمون درصدد برآمد كه هر متكلم و اهل مجادله ‏اى را به مجلس مناظره با امام بكشاند، شايد يك نفر دراين بين بتواند امام را مجاب كند.

 البته چنانكه مى ‏دانيم هرچه تشكيل مناظرات ادامه مى‏يافت قدرت علمى امام‏ آشكارترمى‏شد و مأمون از تاثير اين وسيله نوميدتر.

 بنابر روايات يك يا دو بار توطئه قتل امام را به وسيله نوكران و ايادى خود ريخت و يكبار هم حضرت را در سرخس‏به زندان‏افكندامااين شيوه‏ها هم نتيجه‏اى جز جلب اعتقاد همان دست‏اندركاران به رتبه معنوى امام، به بار نياورد، و مأمون درمانده‏تر و خشمگين‏تر شد، در آخر چاره‏اى جز آن نيافت كه به دست‏خود و بدون هيچ واسطه‏اى امام را مسموم كند و همين كار را كرد و در ماه صفر دويست و سه هجرى يعنى قريب دو سال پس از آوردن آن حضرت از مدينه به خراسان و يك سال و اندى پس از صدور فرمان وليعهدى به نام آن حضرت، دست‏خود را به جنايت‏بزرگ و فراموش نشدنى قتل امام آلود.

 مهمترين ‏چيزى‏ كه‏ در زندگى ائمه ، عليهم‏السلام، به ‏طور شايسته مورد توجه قرار نگرفته، عنصر �مبارزه حاد سياسى� است.

 در تمام دوران صدو چهل ساله ميان حادثه عاشورا و ولايتعهدى ‏امام هشتم ، عليه‏السلام،جريان‏ وابسته به امامان اهل بيت‏ يعنى شيعيان‏ هميشه بزرگترين و خطرناكترين دشمن دستگاههاى خلافت ‏به حساب مى‏آمد.

 حضرت آيت الله خامنه ‏ای

 نظر دهید »

بقیه الله!

31 شهریور 1391 توسط منتظر

بقیه الله!
خورشید جمعه ای دیگر دارد به غروب ماتم می نشیند و انگار ، داغ هجران تو همچنان بر دل ما می ماند.

یا بقیه الله!
چشمان اشکبارم را ببین که به راه آمدنت سفید شد و تو باز هم نیامدی.

یا بقیه الله!
شاید خدایت نیامدنت را فرصتی دیگر برای من قرار داده است تا وقتی که تو می آیی خروش، پاک پاک باشد.

یا بقیه الله!
تو که خود فرموده ای که به احوال شیعیانت آگاهی. پس لابد خوب می دانی که میان ما و اذان ظهر و آسمان ، چه رابطه ای است!!!

یا بقیه الله!
تو که خود خوب می دانی برخروش چه دارد می گذرد! پس جان مادرت فاطمه، هق هق غروب جمعه ما را در دفتر عشقبازی های عشاقت ثبت کن.

یا بقیه الله!
خروش را کمک تا از نگاه پنهانش ، غریبی سیراب شود.

یا بقیه الله!
در این غروب جمعه ای دیگر، ضجه غریبانه خروش و نگاه خیسش را که به پیشگاه با شکوهت تقدیم می کند بپذیر.

یا بقیه الله!
وقتی که تو می آیی ، خروش در چه حال است … خروش در چه حال است…

یا بقیه الله…یا بقیه الله… یا بقیه الله… یا بقیه الله

 1 نظر

السلام علیک یا اباصالح المهدی ( عج )

31 شهریور 1391 توسط منتظر

در وبلاگی چه زیبا نوشته شده بود که :

” امام زمان آمدنی نیست ، بلکه آوردنی است. “

و این جمعه هم گذشت … در تلاطم زمان

بر دل سیاه خویش ،

با مرکّب سفید می نویسمت …

 

السلام علیک یا اباصالح المهدی ( عج )

 نظر دهید »

اولین‏های دفاع مقدس

31 شهریور 1391 توسط منتظر

اولین کاربرد واژه دفاع مقدس

اولین بار که امام خمینی (رحمت الله علیه) واژه دفاع مقدس را به کار بردند، در 22 بهمن سال 1360، مصادف با شانزدهم ربیع الثانی 1402 ق، به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی بود که در بخشی از سخنان خود فرمودند:

دفاع مقدس

چنانچه این جانب و مسؤولین جمهوری اسلامی مکرراً اعلام نموده‏ایم، ملت و دولت جمهوری اسلامی ایران تسلیم احکام مقدس قرآن و اسلام اند؛ و به حکم قرآن مجید خود را برادر ایمانی تمام ملت‏های اسلامی و کشورهای مختلف از حیث فرهنگ و جغرافیا می‏ دانند؛ و صلح جویی و زندگانی مسالمت‏آمیز را با تمام دولت‏ها و ملت‏ها طالب می‏باشند و تا دولتی به حریم کشور آنان تجاوز نکند و متعهد به احکام اسلام باشد، آن را برادر خود می‏دانند؛ و از همه کشورها و ملت‏ها می‏خواهند که با هم متعهد و یک صدا در مقابل تجاوزگران، هر کس باشد، قیام کنند و خود را از چنگ جهان خواران نجات دهند؛ و نیز به حکم اسلام از تجاوز به حقوق و حدود خود دفاع کرده و تجاوزگر را تأدیب نمایند و در این صورت است که هیچ قدرتی به فضل خداوند متعال نمی‏تواند آنان را از این دفاع مقدس باز دارد و به دولت‏ها نصیحت می‏کنم که دست از کینه توزی و زورآزمایی بردارند و با دولت و ملت ایران دست برادری دهند تا اسرائیل غاصب را از کشورهای اسلامی و زمین‏ های مغصوب بیرون رانند و نژاد پرستی و زبان سالاری را، که در اسلام محکوم و مردود است، کنار زنند، تا سعادت دین را در آغوش گیرند و هیچ قدرتی نتواند با آنان مقابله کند.

اولین شهر قربانی سلاح‏های شیمیایی 

پس از جنگ جهانی اول، وسیع ‏ترین حملات شیمیایی در طول جنگ هشت ساله عراق علیه ایران روی داد. عوامل شیمیایی که با وسایل و اشکال گوناگون از جمله بمب، موشک، راکت، توپخانه، مین و… مورد استفاده قرار می‏گیرند، جهت ناتوان کردن یا از پای درآوردن نیروهای نظامی در جنگ‏ها به کار می‏رود. اما رژیم بعثی عراق از این سلاح‏ها به طور گسترده در مناطق مسکونی کشورمان استفاده کرد.

عراق که در پی تهاجم خود به سرزمین مقدس جمهوری اسلامی ایران شکست ‏هایی را در برخی مناطق کشورمان متحمل شده بود، از رویارویی با رزمندگان اسلام در مناطق نبرد ناتوان بود، برای جبران ناکامی خود اقدام به استفاده از سلاح‏های شیمیایی نمود، به طوری که اولین استفاده ثبت شده 23 دی ماه 1359، در منطقه بین «هلاله» و «نی خزر» در پنجاه کیلومتری غرب ایلام، اعلام گردیده است. حملات شیمیایی عراق به مناطق نبرد محدود نشد، و مناطق مسکونی کشورمان به طور پراکنده مورد تهاجم دشمن قرار می‏ گرفت. گسترده ‏ترین حمله ناجوانمردانه عراق به مناطق مسکونی در حدود ساعت شانزده روز هفتم تیرماه سال 1366، در شهر سردشت (در استان آذربایجان غربی)، انجام شد که در این حمله بیش از هشت هزار نفر از جمعیت غیر نظامی دوازده هزار نفری سردشت شامل کودک، زن، مرد، پیر و جوان مجروح شدند، حدود 1500 نفر از این مصدومین برای معالجه در بیمارستان‏ها بستری شدند و 110 نفر به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.

در طول هشت سال دفاع مقدس، بنا بر آمار موجود، رژیم عراق 242 حمله شیمیایی به مناطق کشورمان داشته است و در حال حاضر، بیش از یک صد هزار مجروح شیمیایی وجود دارد. این ارقام کم و بیش به تأیید مقامات و سازمان‏های بین‏المللی رسیده است. به گفته رئیس سازمان بین المللی استکهلم (معروف به یسپری) جنگ عراق علیه ایران چهل و پنج هزار مصدوم و پنج هزار شهید شیمیایی بر جای گذاشته است. همچنین به تأیید دبیر کل سازمان منع سلاح‏های شیمیایی، هنوز سی هزار نفر از سلاح شیمیایی در ایران رنج می ‏برند.

بنابر آنچه بیان شد، جمهوری اسلامی ایران بزرگ‏ ترین قربانی تروریسم و سلاح‏های شیمیایی در جهان است و این در حالی است که توسط مسؤولان آمریکایی و رژیم صهیونیستی که خود بزرگ‏ ترین تولید کننده مواد و صادر کننده تجهیزات پیشرفته استفاده از این سلاح‏ها هستند و در طول جنگ هشت ساله، بیش‏ ترین حمایت مادی و معنوی از عراق را در کاربرد این جنگ افزارهای مخرب نموده‏اند و با نفوذ خود در سازمان ملل و شورای امنیت از محکوم نمودن عراق در استفاده از این سلاح‏ ها خودداری کرده‏اند و به جمهوری اسلامی ایران اتهام تلاش برای دستیابی به سلاح کشتار جمعی وارد می‏سازند. در حالی که ایران عضو تمام معاهدات بین المللی سلاح‏های شیمیایی است.

اولین عملیات با نام یکی از آیات قرآنی

عملیات «والفجر» اولین عملیات رزمندگان اسلام بود که با نام اولین آیه سوره والفجر «وَالفَجر وَ لَیالٍ عَشرٍ وَ الشَّفَعِ وَ الوَتْر»، در منطقه فکه، به مرحله اجرا درآمد. منطقه عملیاتی والفجر مقدماتی، از شمال به «میشداق» و «برقازه» و از جنوب به «هور الهویزه»، از شرق به «چزابه» و شهر «بستان» و از غرب به شهر «العماره» عراق و رودخانه دجله منتهی می‏شد.

عملیات والفجر مقدماتی، در هیجدهم بهمن ماه سال 1361، با رمز مقدس یا «اللّه‏، یا اللّه‏، یا اللّه‏»، در منطقه فکه، آغاز شد.

اولین شلیک در جنگ

ملک حسین، پادشاه وقت اردن، شلیک کننده اولین گلوله‏ای بود که از یک دستگاه تانک در جنگ ایران و عراق شلیک شد.

حامد الجبوری، بعثی کهنه کار که در چهار سال اول جنگ، وزیر خارجه عراق بود، در گفت و گو با روزنامه الحیات گفت: 22 سپتامبر 1980 (31 شهریور ماه 1359) بود که صدام و ملک حسین در نزدیکی خطوط آتش، روی یک دستگاه تانک رفتند و پادشاه اردن با شلیک اولین گلوله، آغاز جنگ را تبریک گفت.

این خبر به قدری مهم و باور نکردنی است که خبرنگار الحیات با حیرت دوباره پرسید: شما مطمئن هستید!؟ و پاسخ حامد الجبوری مثبت بود.

اولین زن اسیر

بیستم مهرماه سال 1359، ساعت نه صبح، در هنگامه آتش و خون، از میان رگبار گلوله‏ها و انفجار خمپاره‏ها، یک آمبولانس وارد خط مقدم، جبهه خرمشهر، شد تا به یاری رزمندگان مجروحی که در عرصه کارزار دفاع مقدس بر خاک و خون افتاده بودند، بروند. دختر پرستاری که سرنشین آمبولانس بود، همراه با چند رزمنده جوان، خود را در محاصره سربازان عراقی دید، ساعتی بعد به اسارت درآمد. او که فارغ التحصیل رشته مامایی بود، آن روز، اولین زن مسلمان ایرانی بود که اسیر عراقی‏ها شد.

بعد از هشت سال دفاع مقدس و گذشت سال‏ها، او امروز عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی تهران است.

فاطمه ناهیدی، بعد از پیروزی انقلاب، نخست در اکیپ درمانی جهاد سازندگی و سپس در کمیته امداد امام خمینی فعالیت داشت که به مناطق محروم می‏رفت.

با آغاز جنگ به جبهه روی آورد و با دریافت حکم مأموریت از سپاه پاسداران، در کرمانشاه، رهسپار خرمشهر شد. خانم ناهیدی پیرامون رویداد اسارت خود می‏گوید:

شب نوزده مهرماه 1359، با شهید صادقی (معاونت درمانی استان هرمزگان) قرار گذاشتیم، دو گروه شویم و به نوبت، هر گروه 24 ساعت، به زخمیان خط مقدم جبهه خرمشهر برسیم. روز بیستم مهرماه، نوبت من بود. عراقی‏ها به شدت، تمام جبهه‏ ها را می‏ کوبیدند. یک آمبولانس برداشتیم و راهی خط مقدم شدیم.

هیچ کدام به منطقه آشنا نبودیم و نمی ‏دانستیم که تمام شهدا و مجروحان به دست عراقی ‏ها افتاده‏اند. در ساعت 9 صبح بیستم مهرماه بود که من همراه چهار سرباز دیگر در خط مقدم، اسیر عراقی ‏ها شدیم. اولین زن اسیر دست عراقی‏ها بودم. همه عراقی‏ها برای این پیروزی با هلهله و شادی تیرهای هوایی شلیک می‏ کردند. عراقی ‏ها تصور می‏کردند، یک مهره مهم از ارتش ایران را دستگیر کرده‏اند.

بازجویی‏های مداوم، چه در پشت خط مقدم و چه در پادگان «تنومه»، ادامه داشت. بعد از چند روز، سه خواهر دیگر را نیز در جاده‏های آبادان ـ ماهشهر اسیر کردند.

چند شب قبل از این که به بغداد منتقل شویم، برای بازجویی به سازمان امنیت عراق اعزام شدم. هر چهار نفر ما را در سلول سرخ سازمان امنیت و زندان «الرشید» بغداد زندانی کردند.

در اردوگاه سر همه ما را تراشیده بودند، فشار و شکنجه بر چهره اسرا دیده می‏شد. دورانی که در آن اردوگاه داشتیم، سراسر تجربه بود و آزمایش.

خانم فاطمه ناهیدی امروز مادر سه فرزند دختر است.

اولین حمله چریکی

بعد از حمله ناجوانمرادنه ارتش صدام به مرزهای ایران و یورش سریع آن‏ ها به شهرها، روستاها و مردم بی دفاع، شهید چمران نتوانست آرام بگیرد و به خدمت امام امت رسید و با اجازه ایشان به همراه آیت الله خامنه‏ای، نماینده دیگر امام در شورای عالی دفاع و نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی، به اهواز رفت. از آنجایی که او همیشه خود را در گرداب خطر می‏افکند و هراسی از مرگ نداشت، از همان بدو ورود دست به کار شد و در آن شب، اولین حمله چریکی را علیه تانک‏های دشمن که تا چند کیلومتری شهر در حال سقوط اهواز پیشروی کرده بودند، آغاز کرد.

اولین استفاده از سلاح شیمیایی توسط دشمن بعثی

به کارگیری سلاح شیمیایی برای اولین بار در عملیات خیبر توسط دشمن صورت گرفت عراق به دلیل نگرانی از نتایج عملیات برای نخستین بار نوعی از سلاحهای شیمیایی محصول کارخانه سامره به نام گاز خردل را با استفاده از هلی‌کوپترهای ساخت شوروی و فرانسه،‌ به کار گرفت .

پیش از این عراق در عملیات والفجر 2 در منطقه حاج عمران به صورت محدود از سلاحهای شیمیایی استفاده کرده بود، شورای امنیت سازمان ملل در واکنش به این اقدام در دهم فروردین ماه سال 1363 با صدور بیانیه‌ای استفاده از گازهای سمی را محکوم کرد. اما عراق بی‌توجه به بیانیه سازمان ملل در عملیات بدر در طول پنج روز از تاریخ 22/12/1363 تا 27/12/1363 بیش از سی مورد انواع سلاح شیمیایی را مورد استفاده قرار داد.

 

 نظر دهید »

پیام رهبر معظم انقلاب در پی اهانت نفرت انگیز دشمنان اسلام به ساحت نورانی پیامبر اعظم (ص)

23 شهریور 1391 توسط منتظر

پیام رهبر معظم انقلاب در پی اهانت نفرت انگیز دشمنان اسلام به ساحت نورانی پیامبر اعظم (ص)

ایران > رهبری- همشهری‌آنلاین:
در پی اهانت نفرت انگیز دشمنان اسلام به ساحت نورانی پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله و سلم حضرت آیت الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی به ملت ایران و امت بزرگ اسلام، پشت صحنه‌ی این حرکت شرارتبار را سیاست‌های خصمانه ی صهیونیسم، امریکا و دیگر سران استکبار جهانی خواندند و با تشریح دلایل کینه ورزی صهیونیستها نسبت به اسلام و قرآن، تاکید کردند:

سیاستمداران آمریکا اگر در ادعای دخالت نداشتن خود صادقند باید عاملان این جنایت شنیع و پشتیبانان مالی آن را که دل ملت‌های مسلمان را به درد آورده‌اند، به مجازات متناسب با این جرم بزرگ برسانند.

متن پیام رهبر معظم انقلاب اسلامی به این شرح است:

بسم الله الرحمن الرحیم
قال الله العزیز الحکیم: یُریدونَ لِیُطفِئوا نورَاللهِ بِاَفواهِهِم واللهُ مُتِمُّ نورِه وَلوکَرِهَ الکافِرون

ملت عزیز ایران؛ امت بزرگ اسلام

دست پلید دشمنان اسلام بار دیگر با اهانت به پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم کینه ی عمیق خود را آشکار ساخت و با اقدامی جنون آمیز و نفرت انگیز، خشم مجموعه‌های خبیث صهیونیستی را از تلألؤ روزافزون اسلام و قرآن در جهان کنونی نشان داد. در روسیاهی عاملان این جنایت و گناه بزرگ همین بس که مقدس‌ترین و نورانی‌ترین چهره میان مقدسات عالم را آماج یاوه‌های مشمئز کننده ی خویش ساخته‌اند.

پشت صحنه ی این حرکت شرارتبار، سیاست‌های خصمانه ی صهیونیسم و امریکا و دیگر سران استکبار جهانی است که به خیال باطل خود می‌خواهند مقدسات اسلامی را در چشم نسل‌های جوان در دنیای اسلام از جایگاه رفیع خود فروافکنده و احساسات دینی آنان را خاموش کنند. اگر از حلقه‌های قبلی این زنجیره ی پلید یعنی سلمان رشدی و کاریکاتوریست دانمارکی و کشیش‌های امریکایی آتش زننده قرآن حمایت نمی‌کردند و ده‌ها فیلم ضد اسلام را در بنگاههای وابسته به سرمایه داران صهیونیست سفارش نمی‌دادند، امروز کار به این گناه عظیم و غیرقابل بخشش نمی‌رسید. متهم اول در این جنایت، صهیونیسم و دولت امریکا است. سیاستمداران امریکا اگر در ادعای دخالت نداشتن خود صادقند باید عاملان این جنایت شنیع و پشتیبانان مالی آن را که دل ملت‌های مسلمان را به درد آورده‌اند، به مجازات متناسب با این جرم بزرگ برسانند.

برادران و خواهران مسلمان در سراسر جهان نیز بدانند که این حرکات مذبوحانه ی دشمنان در برابر بیداری اسلامی، نشانه ی عظمت و اهمیت این خیزش و مبشّر رشد روزافزون آن است، والله غالبٌ علی امره

سیدعلی خامنه‌ای
23/شهریور/1391

 

 2 نظر

گوگل

23 شهریور 1391 توسط منتظر

 

 

                          

میگن گوگل تو روز قیامت به حرف میاد

 

 همه جستو جو ها و عکس های

                           که سرچ کردی رو لو میده

 

گفتم که در جریان باشید

 1 نظر

ساخت دوباره فيلم موهن عليه پيامبر اسلام (ص)

23 شهریور 1391 توسط منتظر

 

«خيرت ويلدرز» سازنده فيلم موهن «فتنه» اعلام کرد در ادامه فيلم قبلي خود فيلمي ديگر را در توهين به پيامبر اسلام (ص) مي‌سازد.

به گزارش مشرق به نقل از فارس، در حالي که محاکمه «خيرت ويلدرز» سازنده فيلم موهن «فتنه» در آمستردام پايتخت هلند و به جرم اهانت به مقدسات مسلمانان ادامه دارد؛ اين عضو تندوري مجلس هلند از ساخت فيلمي در اهانت به پيامبر گرامي اسلام (ص) با عنوان موهن «زندگي وحشيانه» خبر داد.

وي که از بزرگترين داعيه‌داران ضد اسلامي در اروپا به حساب مي‌آيد در صفحه توئيتر خود با اعلام اين خبر اين فيلم را قسمت دوم فيلم «فتنه» اعلام کرده است.

به گزارش پايگاه خبري «السينما»، وي در صفحه توئيتر خود با توهين به پيامبر عظيم الشأن اسلام (ص) تاکيد کرده است فيلم جديد خود را با آغاز سال 2012 ارائه خواهد کرد.

اين در حالي است که «مارک روته» نخست‌وزير دولت هلند جمعه گذشته در خلال يک کنفرانس مطبوعاتي از سخن گفتن درباره فيلم جديد ويلدرز که از دوستان و شرکاي دولت ائتلافي اوست، اجتناب کرد و گفت: او تا وقتي که قانون را زير پا نگذاشته آزادي بيان دارد.

ويلدرز در سال 2008 با توليد فيلم «فتنه» در 15 دقيقه به قرآن و مسلمانان توهين کرد، اين فيلم اسلام را دشمن آزادي و خشونت‌طلب و همچنين مسلمانان را تروريست و وحشي معرفي مي‌کند.

ويلدرز در فيلم خود قرآن را با کتاب «نبرد من» آدولف هيتلر مقايسه کرده است و به ادعاي خودش آن را منشأ الهام‌گيري براي حملات تروريستي و ديگر خشونت‌ها مي‌داند که اين فيلم واکنش‌هاي بسياري را از طرف مسلمانان و حتي سياست‌مداران غيرمسلمان در پي داشته‌است.

 

 1 نظر

۴چیز است که عاقبتش به ۴چیزمیرسد:

19 شهریور 1391 توسط منتظر


۱."سکوت به سلامت”

۲."نیکویی به کرامت”

۳."بخشش کردن به سیادت”

۴."شکرکردن به زیادتی نعمت“

 نظر دهید »

دل نوشته ای به اقا امام زمان(عج)

19 شهریور 1391 توسط منتظر

نام من سرباز كوي عترت است/

آموزشي ام هيئت است/

پادگانم چادري شد وصله دار/

سر درش عكس علي با ذوالفقار/

ارتش حيدرمحل خدمتم/

جانبازي پي هر فرصتم/

سر دوشي من يافاطمه است/

قمقمه ام پر زآب علقمه است/

پيراهن نه رنگ خاكي است/

زينب آن را دوخته ، پس  مشكي است/

رمز حمله ام ياس علي/

مافوقم عباس علي(ع)

 2 نظر

سخنی کودکانه با امام زمان (عج)

19 شهریور 1391 توسط منتظر

-امام زمان دوست دارم که یکی از یارانت باشم و هیچ وقت محبتهای شما را فراموش نمی کنم…

-آقا جون " سلام منو به بابام برسون…

-جمکرانتو دوست دارم آقا میشه من همسایتون باشم …

-توی دنیا فقط یه موعود وجود داره اونم تویی من هر شب دعا میکنم که خدا اجازه ی ظهورتو بده…

-امام من میخوام که تو خوابای قشنگمو تعبیر کنی…

                                           اللهم عجل لوليك الفرج

 نظر دهید »

اگه دلت واسه امام زمان تنگ شده بیا باهاش حرف بزن

16 شهریور 1391 توسط منتظر

 

مولاي من مهدي جان ، سوالي دارم از حضورت ، من آيا زنده ام وقت ظهورت ؟ اگر تو آمدي من رفته بودم ، اسير سال و ماه و هفته بودم ، دعايم كن دوباره جان بگيرم ، بيام در حضور تو بميرم .

 نظر دهید »

شرمنده قول و قرارمون یادم رفت ...

12 شهریور 1391 توسط منتظر

سلام بر تو ای منجی بشریت …

سلام آقا …

بدون مقدمه میرم سر اصل مطلب …

اشک بر چشمانم جاری است و سینه ام به درد اومده …

آخه هنوز چند هفته نشده که ماه رمضون به پایان رسیده ولی …

ولی من قول و قرارهایی که توی شب های قدر با شما گذاشتم یادم رفت …

زدم زیر همه حرفام

آخه قرار بود دیگه خطا نکنم ،دیگه شما رو ناراحت نکنم …

ولی چه زود یادم رفت …

چه زود …

شرمنده آقا …

آقا برایم دعا کنید … دعا کنید که دیگه گناه نکنم…

 

 نظر دهید »

دل نوشته ای به اقا امام زمان

24 مرداد 1391 توسط منتظر

غربت امام عصر علیه السلام
آقای من!
مولای غریب و تنهای من!
پدر مهربان اهل عالم!
می خواهم غربتت را حکایت کنم؛ غربتی که دوازده قرن است ریشه دوانیده؛ غربتی که اشک آسمان و زمین را جاری ساخته؛ غربتی که حتی برای برخی محبانت، غریب و ناشناخته است؛ غربتی که اجداد طاهرینت پیش از تولد تو بر آن گریسته اند.
من از تصویر این غربت و غم ناتوان ام.
… از آنانی بگویم که خاطر شریف تو را می آزارند؟ (1) از آنها که دستان پدرانه و مهربانت را خون ریز معرفی می کنند؟ از آنها که چنان برق شمشیرت را به رخ می کشند که حتی دوستانت را از ظهورت می ترسانند؟ از آنها که تو را به دور دست ها تبعیدمی کنند؟ از آنها که تو را دست نیافتنی جلوه می دهند؟ از آنها که به نام تو مردم را به دکه های خویش فرا می خوانند؟
… از خود آغاز می کنم که اگر هر کس از خود شروع کند، امر فرج اصلاح خواهد شد. می خواهم به سوی تو برگردم. یقین دارم بر گذشته های پر از غفلتم کریمانه چشم می پوشی؛ می دانم توبه ام را قبول می کنی و با آغوش باز مرا می پذیری؛ می دانم در همان لحظه ها، روزها و سال های غفلت هم، برایم دعا می کردی. من از تو گریزان بودم؛ اما تو هم چون پدری مهربان، دورادور مرا زیرا نظر داشتی … العفو … العفو!

 9 نظر

دعا برای امام زمان عجل‌الله‌فرجه، نردبان قرب

06 مرداد 1391 توسط منتظر

خداوند عزوجل فرمان داده است كه به سوی او وسیله گرفته شود و فرموده است: یا أیـّها الّذین آمنوا اتـّقوا لله و ابتغوا إلیه الوسیلة و جاهدوا فی سبیله لعلّكم تفلحون.1 ای كسانی كه ایمان آورده‌اید تقوای الهی پیشه كنید و به سوی او وسیله برگیرید و در راه او جهاد كنید، باشد كه رستگار شوید. در این آیه سه عامل، سبب رستگاری و نجابت معرفی شده كه هر سه در دعا برای حضرت صاحب‌الزمان علیه‌السلام جمع است، زیرا: اولین مراتب تقوا ایمان است و بدون تردید دعا برای آن حضرت نشانه ایمان و سبب كمال آن است. هم‌چنین از اقسام جهاد با زبان است، كه وسیله به سوی پروردگار رحمان می‌باشد و آن را در دو سطح می‌دهم. اول، معنای «وسیله» ـ آن‌گونه كه در مجمع البیان نقل شده است ـ رشته ارتباط و نزدیك شدن است و تردیدی نیست كه «دعا» رشته ارتباط و نزدیك شدن به خداوند متعال است مانند سایر عبادتها كه با آنها قرب و نزدیكی حاصل می‌شود، و دعا از مهم‌ترین وسایل تقرب و نزدیكترین راه‌های ارتباط، و ارزنده‌ترین آن‌ها است.2 دوم، منظور از وسیله ـ خصوصاً در این آیه شریفه ـ همان امام معصوم علیه‌السلام است، چنان كه در تفسیر علی بن ابراهیم قمی از امام معصوم علیه‌السلام دربارة این آیه نقل شده است كه فرمود: به وسیلة امام به او (خدا) تقرب جویید. و در تفسیر البرهان از امیر مؤمنان علی علیه‌السلام شده كه در مورد آیه: و ابتغوا إلیه الوسیلة.3 فرمود: «من وسیلة او هستم.»4 و در مرآت الأنوار در حدیثی امیرالمؤمنین علیه‌السلام آمده است که: امامان از آل محمدصلی‌الله‌علیه‌و‌آله وسیلة به سوی خداوند و رشتة اتصال به عفو او هستند.5 و نیز در كتاب ریاض الجنان از «جابر» نقل شده كه پیغمبر اكرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله، در حدیثی كه فضیلت خود و خاندانش را بیان می‌كرد، فرمود: ما وسیلة به سوی خدا هستیم.6 در بعضی از زیارتها آمده است: و آنان را وسیله به سوی رضوانت قرار دادی. چنانکه در «دعای ندبه» می‌خوانیم: و آنان را مایة رسیدن به قرب خویش و وسیلة به سوی رضوانت ساختی. و نیز در دعای حضرت زین‌العابدین علیه‌السلام در روز عرفه می‌خوانیم: و آنان را وسیلة به سوی خود و راه به سوی بهشت خویش قرار دادی.7 معرفت الله جز از ناحیة امام حاصل نمی‌شود، و یا این‌كه بهره گرفتن از معرفت الهی مشروط به معرفت امام علیه‌السلام است. بنابراین منظور از وسیله، همان امام معصوم علیه‌السلام است، و منظور از وسیله برگرفتن به سوی خداوند انجام دادن اموری است كه مایه رضایت و نزدیكی به درگاه آن حضرت علیه‌السلام می‌باشد. خداوند عزوجل برای هر قوم، هدایت‌كننده و برای هر امت، امامی قرار داده، چنانكه فرموده است: و لكلّ قومٍ هادٍ.و برای هر قوم هدایت‌كننده‌ای هست. او، امام علیه‌السلام را وسیله‌ای برای آن‌ها به سوی خویش تعیین كرده است.س بر هر قومی لازم است كه هادی و وسیلة تقرب خود را به سوی حق بشناسند و هر آن‌چه موجب نزدیك شدن به او و مایة رضایتش هست انجام دهند، زیرا كه بدون شناخت او تقرب سودی ندارد. از همین رو در حدیثی كه مورد قبول شیعه و سنی است از رسول اكرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله آمده است: من مات و لم‌یعرف إمام زمانه مات میتةً جاهلیـّةً.8 هر كس بمیرد در حالی كه امام زمانش را نشناخته باشد، به مرگ جاهلیت مرده است. بنابراین آنكه امام زمانش را نشناخته باشد، مثل كسی است كه هیچ یك از امامان را نشناخته و دلیل بر این معنی روایات متواتری است كه بعضی از آنها را بیان می‌كنیم. در مرآت الانوار از امام صادق علیه‌السلام نقل شده كه فرمود: حسین علیه‌السلام بر اصحاب خودگفت: ای مردم، خداوند عزوجل، بندگان را نیافرید مگر برای این‌كه معرفت یابند، پس اگر او را شناختند و عبادت كردند از عبادت غیر او بی‌نیاز شوند. مردی به آن حضرت گفت: ای فرزند رسول خدا معرفت خدا چیست؟ فرمود: در هر زمان، شناخت خداوند به شناختن امامی است كه بر مردم اطاعتش واجب است.9 آنگاه مؤلف كتاب از استادش ـ علامه مجلسی ـ حكایت كرده كه در بحارالانوار گفته است: به این جهت معرفت خداوند به معرفت امام علیه‌السلام تفسیر شده، كه معرفت الله جز از ناحیة امام حاصل نمی‌شود، و یا این‌كه بهره گرفتن از معرفت الهی مشروط به معرفت امام علیه‌السلام است. اكنون باید گفت، بی‌تردید دعا برای تعجیل فرج مولایمان صاحب‌الزمان علیه‌السلام از والاترین وسائلی است كه خداوند متعال آن را وسیله تقرب به سوی خودش قرار داده، و نه تنها به سوی خداوند كه به سوی تمام امامان بلكه تمام انبیا و اوصیا است كه وسایل ربانی و پدران روحانی می‌باشند و این دعا مایة سرور و خرسندی آن‌ها و طلب هدف و مقصود آنان است، افزون بر همة این‌ها در زمرة اطاعت اولی‌الامر است كه خداوند عزوجل اطاعتشان را فرض نموده و فرموده است: أطیعوا الله و أطیعوا الـرّسول و أولی الأمر منكم.10 خداوند را اطاعت كنید و رسول و اولی‌الامر را [نیز]. زیرا خود آن حضرت امر فرموده است كه برای تعجیل فرج او بسیار دعا كنیم. و شاهد بر آنچه گفته شد، در البرهان و غیر آن از حضرت ابوجعفر باقر علیه‌السلام دربارة فرمودة خداوند است. فإذا قضیت الصـّلاة فانتشروا فی الأرض و أبتغوا من فضل الله.11پس چون نماز پایان یافت، در زمین پراكنده شوید و از فضل الهی طلب نمایید. فرمود: منظور از نماز (صلاة) بیعت امیرالمؤمنین علیه‌السلام و مراد از زمین، اوصیا هستند كه خداوند به طاعت و ولایت آن‌ها امر فرموده، همچنان كه به اطاعت پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و امیرمؤمنان علیه‌السلام فرمان داده و از آنان به كنایه نام برده است. و درباره «و از فضل الهی طلب نمایید» فرمود: و طلب كنید فضل الهی را بر اوصیا 12. تشبیه جانشینان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله به زمین، به سبب چند وجه است از جمله: 1. خداوند متعال، زمین را محلّ قرار و سكونت خلایق قرار داده كه در آن زندگی می‌كنند و آرامش و راحت می‌یابند، و سكون و برقراری زمین به وجود امام علیه‌السلام است، پس آرامش و استراحت تمام موجودات زمین به وجود امام علیه‌السلام بستگی دارد. «دعا» رشته ارتباط و نزدیك شدن به خداوند متعال است 2. زمین، واسطة رسیدن بركت‌های آسمانی به اهل عالم است چنان‌كه خداوند فرماید: و تری الأرض هامدة فإذا أنزلنا علیها الماء أهتزّت و ربت و أنبتت من كلّ زوجٍ بهیج.13 و زمین را خشك و بی‌گیاه چون باران بر آن فرو ریزیم، سبز و خرم شده و نمو می‌كند و از هر نوع گیاه زیبا برویاند. امام علیه‌السلام نیز واسطة رسیدن بركت الهی به اهل عالم است. 3. خداوند متعال انواع مختلفی از نعمت‌ها را از زمین رویانیده، میوه‌ها، علف‌ها و غیر آن را بر حسب نیاز خلق از ان برآورده تا انسان و حیوان متناسب با حال خویش از آن برخوردار شوند، و می‌فرماید: ثمّ شققنا الأرض شقّاً ? فأنبتنا فیها حبـّاً ? و عنباً و قضباً ? و زیتوناً و نخلاً ? و حدائق غلباً ? و فاكهة و أبـّاً ? متاعاً لكم و لأنعامكم.14 پس خاك زمین را شكافتیم ? و از آن حبوبات رویاندیم ? و انگور و نباتاتی كه هی بدروند ? و زیتون و خرما ? و باغ‌های پر درخت (جنگل‌ها) ? و میوه‌ها و علف‌ها رویاندیم. از وجود امام علیه‌السلام نیز انواع بسیاری از علوم و احكام برحسب نیازهای خلق و مصالح آنان ظاهر گردیده تا به دیگری نیازمند نشوند. و وجوه دیگری نیز از این تشبیه با دقت و تدبر به دست می‌آید. ——————————————————————————– 

 مكیال‌المكارم فی فوائد الدعاء للقائم، ج1، صص410ـ406. 1. سورة مائده (5)، آیة 35. 2. مجمع‌البیان، ج3، ص189. 3. تفسیر قمی، ج1، ص189. 4. مرآت الأنوار، ص331. 5. همان. 6. صحیفة سجادیه، دعای 47. 7. نعمانی، غیبت، ص180. 8. مرآت الأنوار، ص58. 9. سورة نساء (4)، آیة 59. 10. سورة جمعه (62)، آیة 10. 11. علامه بحرانی، تفسیر البرهان، ج4، ص335. 12. سورة حج (22)، آیة 5. 13. سورة عبس (80)، آیات 33ـ26. 14. مجمع‌البیان، ج10، ص440

 1 نظر

حلو ل ماه مبارک رمضان بر همه مسلمین مبارک باد.

30 تیر 1391 توسط منتظر

 1 نظر

مبارک با د آمد ماه روزه

30 تیر 1391 توسط منتظر

مبارك باد آمد ماه روزه مبارك باد آمد ماه روزه رهت‏خوش باد اى همراه روزه شدم بر بام تا مه را ببينم كه بودم من به جان دلخواه روزه نظر كردم كلاه از سر بيفتاد سرم را مست كرد آن ماه روزه مسلمانان سرم مست است از آن روز زهى اقبال و بخت و جاه روزه بجز اين ماه ماهى هست پنهان نهان چون ترك در خرگاه روزه بدان مه ره برد آن كس كه آيد در اين مه خوش به خرمنگاه روزه رخ چون اطلسش گر زرد گردد بپوشد خلعت از ديباى روزه دعاها اندرين مه مستجابست فلك‏ها را بدرد آه روزه چو يوسف ملك مصر عشق گيرد كسى كو صبر كرد در چاه روزه سحورى كم زن اى نطق و خمش شو ز روزه خود شوند آگاه روزه بيا اى شمس دين و فخر تبريزتو اى سر لشكر اسپاه روزه (1)


كليات ديوان شمس تبريزى با مقدمه بديع الزمان فروزانفر صفحه 874

 1 نظر

یا زیارت یا شهادت

20 تیر 1391 توسط منتظر

از آن اشخاصی بود که دائم باید در میان گودالهای قبر مانند، سراغش را می گرفتی. یکسره مشغول ذکرو عبادت بود. پیشانی بندی داشت با عنوان «یا زیارت یا شهادت» که حقش را خوردند. از آنجا مانده از اینحا رانده! هر وقت هم برای پاکسازی میدان مین داوطلب می شد نامش در نمی آمد. آخر جنگ بچه ها یک پارچه تهیه کرده و روی آن نوشته بودند: کمک کنید. روی دست خدا باد کرده، دعا کنید تیر غیب بخورد.

 نظر دهید »

حاجی آفا باید برقصه !!!!!!!!!!!

19 تیر 1391 توسط منتظر

این خاطره را همان سال ۸۷ در اتوبوسی که راهی نور بود، از یکی از راویان نورانی شنیدم که خواندنش بعد از سه سال هنوز مو به تنم سیخ می‌کند… بخوانیدش که قطعا خالی از لطف نیست:

“چند سال قبل اتوبوسی از دانشجویان دختر یکی از دانشگاه‌های بزرگ کشور آمده بودند جنوب. چشم‌تان روز بد نبیند… آن‌قدر سانتال مانتال و عجیب و غریب بودند که هیچ کدام از راویان، تحمل نیم ساعت نشستن در آن اتوبوس را نداشتند. وضع ظاهرشان فوق‌العاده خراب بود. آرایش آن‌چنانی، مانتوی تنگ و روسری هم که دیگر روسری نبود، شال گردن شده بود.

اخلاق‌شان را هم که نپرس… حتی اجازه یک کلمه حرف زدن به راوی را نمی‌دادند، فقط می‌خندیدند و مسخره می‌کردند و آوازهای آن‌چنانی بود که…

از هر دری خواستم وارد شوم، نشد که نشد؛ یعنی نگذاشتند که بشود…

دیدم فایده‌ای ندارد! گوش این جماعت اناث، بده‌کار خاطره و روایت نیست که نیست!

باید از راه دیگری وارد می‌شدم… ناگهان فکری به ذهنم رسید… اما… سخت بود و فقط از شهدا بر‌می‌آمد…

سپردم به خودشان و شروع کردم.

گفتم: بیایید با هم شرط ببندیم!

خندیدند و گفتند: اِاِاِ … حاج آقا و شرط!!! شما هم آره حاج آقا؟؟؟

گفتم: آره!!!

گفتند: حالا چه شرطی؟

گفتم: من شما را به یکی از مناطق جنگی می‌برم و معجزه‌ای نشان‌تان می‌دهم، اگر به معجزه بودنش اطمینان پیدا کردید، قول بدهید راه‌تان را تغییر دهید و به دستورات اسلام عمل کنید.

گفتند: اگر نتوانستی معجزه کنی، چه؟

گفتم: هرچه شما بگویید.

گفتند: با همین چفیه‌ای که به گردنت انداخته‌ای، میایی وسط اتوبوس و شروع می‌کنی به رقصیدن!!!

اول انگار دچار برق‌گرفتگی شده باشم، شوکه شدم، اما چند لحظه بعد یاد اعتقادم به شهدا افتادم و دوباره کار را به آن‌ها سپردم و قبول کردم.

دوباره همه‌شون زدند زیر خنده که چه شود!!! حاج آقا با چفیه بیاد وسط این همه دختر و…

در طول مسیر هم از جلف‌بازی‌های این جماعت حرص می‌خوردم و هم نگران بودم که نکند شهدا حرفم را زمین بیندازند؟ نکند مجبور شوم…! دائم در ذکر و توسل بودم و از شهدا کمک می‌خواستم…

می‌دانستم در اثر یک حادثه، یادمان شهدای طلائیه سوخته و قبرهای آن‌ها بی‌حفاظ است…

از طرفی می‌دانستم آن‌ها اگر بخواهند، قیامت هم برپا می‌کنند، چه رسد به معجزه!!!

به طلائیه که رسیدیم، همه‌شان را جمع کردم و راه افتادیم … اما آن‌ها که دست‌بردار نبودند! حتی یک لحظه هم از شوخی‌های جلف و سبک و خواندن اشعار مبتذل و خنده‌های بلند دست برنمی‌داشتند و دائم هم مرا مسخره می‌کردند.

کنار قبور مطهر شهدای طلائیه که رسیدیم، یک نفر از بین جمعیت گفت: پس کو این معجزه حاج آقا! ما که این‌جا جز خاک و چند تا سنگ قبر چیز دیگه‌ای نمی‌بینیم! به دنبال حرف او بقیه هم شروع کردند: حاج آقا باید…

برای آخرین بار دل سپردم. یا اباالفضل گفتم و از یکی از بچه‌ها خواستم یک لیوان آب بدهد.

آب را روی قبور مطهر پاشیدم و…

تمام فضای طلائیه پر از شمیم مطهر و معطر بهشت شد… عطری که هیچ جای دنیا مثل آن پیدا نمی‌شود! همه اون دخترای بی‌حجاب و قرتی، مست شده بودند از شمیم عطری که طلائیه را پر کرده بود. طلائیه آن روز بوی بهشت می‌داد…

همه‌شان روی خاک افتادند و غرق اشک شدند! سر روی قبرها گذاشته بودند و مثل مادرهای فرزند از دست داده ضجه می‌زدند … شهدا خودی نشان داده بودند و دست همه‌شان را گرفته بودند. چشم‌ها‌شان رنگ خون گرفته بود و صدای محزون‌شان به سختی شنیده می‌شد. هرچه کردم نتوانستم آن‌ها را از روی قبرها بلند کنم. قصد کرده بودند آن‌جا بمانند. بالاخره با کلی اصرار و التماس آن‌ها را از بهشتی‌ترین خاک دنیا بلند کردم …

به اتوبوس که رسیدیم، خواستم بگویم: من به قولم عمل کردم، حالا نوبت شماست، که دیدم روسری‌ها کاملا سر را پوشانده‌اند و چفیه‌ها روی گردن‌شان خودنمایی می‌کند.

هنوز بی‌قرار بودند… چند دقیقه‌ای گذشت… همه دور هم جمع شده بودند و مشورت می‌کردند…

پرسیدم: به کجا رسیدید؟ چیزی نگفتند.

سال بعد که برای رفتن به اردو با من تماس گرفتند، فهمیدم دانشگاه را رها کرده‌اند و به جامعه‌الزهرای قم رفته‌اند … آری آنان سر قول‌شان به شهدا مانده بودند …”

 نظر دهید »

محب فاطمه(س) و اسارت

18 تیر 1391 توسط منتظر

در اسارت، اذان گفتن با صدای بلند ممنوع بود. ما در آنجا اذان می‌گفتیم، اما به گونه‌ای که دشمن نفهمد.

روزی جوان هفده ساله ضعیف و نحیفی، موقع نماز صبح بلند شد و اذان گفت.

الله اکبر الله اکبر

ناگهان مأمور بعثی آمد و گفت: «چیه؟ اذان می‌گویی؟ بیا جلو»!

یکی از برادران اسدآبادی دید که اگر این مؤذن جوان ضعیف و نحیف، زیر شکنجه برود معلوم نیست سالم بیرون بیاید، پرید پشت پنجره و به نگهبان عراقی گفت:

«چیه؟ من اذان گفتم نه او».

آن بعثی گفت: «او اذان گفت».

برادر ایثارگرمان هم دستش را گذاشت روی گوشش و با صدای بلند شروع کرد به اذان گفتن.

مأمور بعثی فرار کرد.

وقتی مأمور عراقی رفت، او رو کرد به آن برادر هفده ساله که اذان گفته بود و به او گفت: «بدان که من اذان گفتم و شما اذان نگفتی. الان دیگر پای من گیر است».

به هر حال، ایشان را به زندان انداختند و شانزده روز به او آب ندادند. زندان در اردوگاه موصل (موصل شماره ۱ و ۲) زیر زمین بود. آنقدر گرم بود که گویا آتش می‌بارید.

ان مأمور بعثی، گاهی وقت‌ها آب می‌پاشید داخل زندان که هوا دم کند و گرمتر شود. روزی یک دانه سمون (نان عراق) می‌دادند که بیشتر آن خمیر بود.

ایشان می‌گفت: «می‌دیدم اگر نان را بخورم از تشنگی خفه می‌شوم. نان را فقط مزه مزه می‌کردم که شیره‌اش را بمکم. آن مأمور هم هر از چند ساعتی می‌آمد و برای این‌که بیشتر اذیت کند، آب می‌آورد، ولی می‌ریخت روی زمین و بارها این کار را تکرار می‌کرد».

می‌گفت: «روز شانزدهم بود که دیدم از تشنگی دارم هلاک می‌شوم. گفتم: یا فاطمه زهرا! امروز افتخار می‌کنم که مثل فرزندتان آقا حسین بن علی اینجا تشنه‌کام به شهادت برسم».

سرم را گذاشتم زمین و گفتم: یا زهرا! افتخار می‌کنم. این شهادت همراه با تشنه‌کامی را شما از من بپذیر و به لطف و کرمت،‌این را به عنوان برگ سبزی از من قبول کن.

دیگر با خودم عهد کردم که اگر هم آب آوردند سرم را بلند نکنم تا جان به جان آفرین تسلیم کنم. تا شروع کردم شهادتین را بر زبان جاری کنم، دیدم که زبانم در دهانم تکان نمی‌خورد و دهانم خشک شده است.

در همان حال، نگهبان بعثی آمد پشت پنجره، همان نگهبانی که این مکافات را سر ما آورده بود و همیشه آب می‌آورد و می‌ریخت روی زمین. او از پشت پنجره مرا صدا می‌زد که بیا آب آورده‌ام.

او مرا قسم می‌داد به حق فاطمه زهرا (س) که آب را از دستش بگیرم.

عراقی‌ها هیچ‌وقت به حضرت زهرا(س) قسم نمی‌خوردند. تا نام مبارکت حضرت فاطمه(س) را برد، طاقت نیاوردم. سرم را برگرداندم و دیدم که اشکش جاری است و می‌گوید: «بیا آب را ببر! این دفعه با دفعات قبل فرق می‌کند

همین‌طور که روی زمین بودم، سرم را کج کردم و او لیوان آب را ریخت توی دهانم. لیوان دوم و سوم را هم آورد. یک مقدار حال آمدم. بلند شدم. او گفت: به حق فاطمه زهرا بیا و از من درگذر و مرا حلال کن!

گفتم: تا نگویی جریان چیست، حلالت نمی‌کنم.

گفت: دیشب، نیمه‌شب، مادرم آمد و مرا از خواب بیدار کرد و با عصبانیت و گریه گفت: چه کار کردی که مرا در مقابل حضرت زهرا(س)  شرمنده کردی. الان حضرت زهرا(س) را در عالم خواب زیارت کردم. ایشان فرمودند: به پسرت بگو برو و دل اسیری که به درد آورده‌ای را به دست بیاور وگرنه همه شما را نفرین خواهم کرد.

ازامیرالمؤمنین علی(علیه السلام) منقول است که فرمودند: هر کس از شما که می خواهد جایگاه و منزلت خود را در نزد خداوند بداند،‌ پس باید ببیند که جایگاه و منزلت خداوند در آن هنگام که به گناهی می رسد چگونه است. جایگاه او نزد خداوند تبارک و تعالی، به همان مقدار است که جایگاه خداوند در نزد او است

ما تا ظهور ایستاده ایم

اللهم عجل لولیک الفرج

 نظر دهید »

ایرانی مزدوز!

17 تیر 1391 توسط منتظر

اوایل جنگ بود و ما با چنگ و دندان و با دست خالی با دشمن تا بن دندان مسلح می جنگیدیم. بین ما یکی بود که انگار دو دقیقه است از انبار ذغال بیرون آمده بود! اسمش عزیز بود. شب ها می شد مرد نامرئی! چون همرنگ شب می شد و فقط دندان سفیدش پیدا می شد. زد و عزیز ترکش به پایش خورد و مجروح شد و فرستادنش به عقب.

وقتی خرمشهر سقوط کرد، چقدر گریه کردیم و افسوس خوردیم. اما بعد هم قسم شدیم تا دوباره خرمشهر را به ایران باز گردانیم. یک هو یاد عزیز افتادیم. قصد کردیم به عیادتش برویم. با هزار مصیبت آدرسش را در بیمارستانی پیدا کردیم و چند کمپوت گرفتیم و رفتیم به سراغش. پرستار گفت که در اتاق 110است. اما در اتاق 110 سه مجروح بستری بودند. دوتایشان غریبه بودند و سومی سر تا پایش پانسمان شده بود و فقط چشمانش پیدا بود. دوستم گفت:«اینجا که نیست، برویم شاید اتاق بغلی باشد!» یک هو مجروح باند پیچی شده شروع کرد به ول ول خوردن و سر و صدا کردن. گفتم:«بچه ها این چرا این طوری می کنه؟ نکنه موجیه؟» یکی از بچه ها با دلسوزی گفت:«بنده ی خدا حتما زیر تانک مانده که این قدر درب و داغون شده!» پرستار از راه رسید و گفت: «عزیز را دیدید؟» همگی گفتیم :« نه کجاست؟» پرستار به مجروح باندپیچی شده اشاره کرد و گفت:«مگر دنبال ایشان نمی گردید؟» همگی با هم گفتیم :«چی؟این عزیزه!؟»

رفتیم سر تخت. عزیز بدبخت به یک پایش وزنه آویزان بود و دو دست و سر و کله و بدنش زیر تنزیب های سفید گم شده بود. با صدای گرفته و غصه دار گفت:«خاک تو سرتان. حالا مرا نمی شناسی؟» یه هو همه زدیم زیر خنده. گفتم:« تو چرا اینطور شدی؟ یک ترکش به پا خوردن که اینقدر دستک دنبک نمی خواهد!» عزیز سر تکان داد و گفت :« ترکش خوردن پیش کش. بعدش چنان بلایی سرم امد که ترکش خوردن پیش آن ناز کشیدن است!» بچه ها خندیدند. آنقدر به عزیز اصرار کریم تا ماجرای بعد از مجرویتش را تعریف کند.

_ وقتی ترکش به پام خورد مرا بردن عقب و تو یک سنگر کمی پانسمانم کردند و رفتند بیرون تا آمبولانس خبر کنند. تو همین گیر و دار یه سرباز موجی را آوردند انداختن تو سنگر. سرباز چند دقیقه ای با چشمان خون گرفته برّ و برّ مرا نگاه کرد. راستش من هم حسابی ترسیده بودم و ماست هایم را کیسه کرده بودم. سرباز یه هو بلند شد و نعره ای زد:« عراقی پست می کشمت!» چشمتان روز بد نبینه، حمله کرد بهم و تا جان داشتم کتکم زد. به خدا جوری کتکم زد که تا عمر دارم فراموش نمی کنم. حالا من هر چه نعره می زدم و کمک می خواستم کسی نمی آمد. سربازه آنقدر زد تا خودش خسته شد و افتاد گوشه ای و از حال رفت. من فقط گریه می کردم و از خدا می خواستم که به من رحم کند و او را هر چه زودتر شفا دهد. بس که خندیده بودیم داشتیم از حال می رفتیم. دو مجروح دیگر هم روی تخت هایشان دست و پا می زدند و کر کر می کردند.

عزیز ناله کنان گفت:« کوفت و زهر مار هر هر کنان؟ خنده داره. تازه بعدش را بگویم. یه ساعت بعد به جای آمبولانس یه وانت آوردند و من و سرباز موجی را انداختند عقبش و تا رسیدن به اهواز یه گله گوسفند نذر کردم دوباره قاطی نکند. تا رسیدیم به بیمارستان اهواز دوباره حال سرباز خراب شد. مردم گوش تا گوش دم بیمارستان ایستاده بودند و شعار می دادند و صلوات می فرستادند. سرباز موجی نعره زد و گفت:« مردم این یک مزدور عراقی است. دوستان مرا کشته!» و باز افتاد به جانم. این دفعه چند تا قل چماق دیگر هم آمدند کمکش و دیگر جان سالم در بدنم نبود یه لحظه گریه کنان فریاد زدم:« بابا من ایرانیم، رحم کنید.» یه پیر مرد با لحجه عربی گفت:« آی بی پدر، ایرانی ام بلدی؟ جوانها این منافق را بیشتر بزنید!» دیگر لشم را نجات دادند و اینجا آوردند. حالا هم که حال و روز من را می بینید.» پرستار آمد تو و با اخم و تخم گفت: « چه خبره؟ آمده اید عیادت یا هرهر کردن. ملاقات تمامه. برید بیرون!» خواستیم با عزیز خداحافظی کنیم که ناگهان یه نفر با لباس بیمارستان پرید تو و نعره زد:« عراقی مزدور، می کشمت!» عزیز ضجّه زد:« یا امام حسین. بچه ها خودشه. جان مادرتان مرا از اینجا نجات دهید!»

 نظر دهید »

پا خروسی!

17 تیر 1391 توسط منتظر

با آن سیبیل چخماقی، خط ریش پت و پهن که تا گونه اش پایین آمده بود و چشم های میشی، زیر ابروان سیاه کمانی و لهجه غلیظ تهرانی اش می شد به راحتی او را از بقیه بچه ها تشخیص داد. تسبیح دانه درشت کهربایی رنگی داشت که دانه هایش را چرق چرق صدا می داد.

اوایل که سر از گردان مان درآورد همه ازش واهمه داشتند. هنوز چند سال از انقلاب نگذشته بود و ما داش مشدیهای قداره کش را به یاد داشتیم که چطور چند محله را به هم می زدند و نفس کش می طلبیدند و نفس داری پیدا نمی شد. اسمش «ولی» بود. عشق داشت که ما داش ولی صدایش بزنیم. خدایی اش لحظه ای از پا نمی شست. وقت و بی وقت چادر را جارو می زد، دور از چشم دیگران ظرف ها را می شست و صدای دیگران را در می آورد که نوبت ماست و شما چرا؟ یک تیربار خوش دست هم داشت که اسمش را گذاشته بود: بلبل داش ولی! اما تنها نقطه ضعفش که دادِ فرماندهان را در می آورد فقط و فقط پا مرغی نرفتنش بود. مانده بودیم که چرا از زیر این یکی کار در می رود. تو ورزش و دویدن و کوه پیمایی با تجهیزات از همه جلو می زد. مثل قرقی هوا را می شکافت و چون تندبادی می دوید. تو عملیات قبلی دست خالی با یک سر نیزه دخل ده، دوازده عراقی را درآورده بود و سالم و قبراق برگشته بود پیش ما. تیربارش را هم پس از اینکه یک عراقی گردن کلفت را از قیافه انداخته و اوراق کرده بود از چنگش درآورده و اسمش را با سرنیزه روی قنداق تیربار کنده بود. با یک قلب که از وسطش تیر پرداری رد شده بود و خون چکه چکه که شده بود: داش ولی!

آخر سر فرمانده گردان طاقت نیاورد و آن روز صبح که بعد از دویدن قرار بود پا مرغی برویم و طبق معمول داش ولی شانه خالی می کرد، گفت:«برادر ولی، شما که ماشاءالله بزنم به تخته از نظر پا و کمر که کم ندارید و همه را تو سرعت عقب می گذارید. پس چرا پامرغی نمی روید؟» داش ولی اول طفره رفت اما وقتی فرمانده اصرار کرد، آبخور سبیل پت و پهنش را به دندان گرفت و جویده جویده گفت: «راسیاتش واسه ما افت داره جناب!»

فرمانده با تعجب گفت: «یعنی چی؟»

- آخه نوکر قلب باصفاتم، واسه ما افت نداره که پامرغی بریم؟بگو پاخروسی برو، تا کربلاش هم می رم!

زدیم زیر خنده. تازه شصت مان خبردار شد که ماجرا از چه قرار است. فرمانده خنده خنده گفت: «پس لطفا پاخروسی بروید!» داش ولی قبراق و خندان نشست و گفت: «صفاتو عشق است!» و تخته گاز همه را پشت سر گذاشت

 نظر دهید »

گناهان یک شهید ۱۶ساله

17 تیر 1391 توسط منتظر


در تفحص شهدا، دفترچه یادداشت یک شهید ۱۶ ساله پیدا شد که گناهان هر روزش را در آن یادداشت می کرد،گناهان یک روز او این ها بود:


۱- سجده نماز ظهر طولانی نبود
۲- زیاد خندیدم
۳- هنگام فوتبال شوت خوبی زدم که از خودم خوشم آمد.


راوی در سطر آخر اضافه کرده بود که: دارم فکر می کنم چقدر از یک پسر ۱۶ ساله کوچکترم

 

 نظر دهید »

لبخد های پشت خاک ریز

17 تیر 1391 توسط منتظر

کی با حسین کار داشت؟

یک قناسه چی ایرانی که به زبان عربی مسلط بود اشک عراقی ها را درآورده بود. با سلاح دوربین دار مخصوصش چند ده متری خط عراقی ها کمین کرده بود و شده بود عذاب عراقی ها. چه می کرد؟
بار اول بلند شد و فریاد زد:« ماجد کیه؟» یکی از عراقی ها که اسمش ماجد بود سرش را از پس خاکریز آورد بالا و گفت: « منم!»
ترق!
ماجد کله پا شد و قل خورد آمد پای خاکریز و قبض جناب عزراییل را امضا کرد! دفعه بعد قناسه چی فریاد زد:« یاسر کجایی؟» و یاسر هم به دست بوسی مالک دوزخ شتافت!
چند بار این کار را کرد تا این که به رگ غیرت یکی از عراقی ها به نام جاسم برخورد. فکری کرد و بعد با خوشحالی بشکن زد و سلاح دوربین داری پیدا کرد و پرید رو خاکریز و فریاد زد:« حسین اسم کیه؟» و نشانه رفت. اما چند لحظه ای صبر کرد و خبری نشد. با دلخوری از خاکریز سرخورد پایین. یک هو صدایی از سوی قناسه چی ایرانی بلند شد:« کی با حسین کار داشت؟» جاسم با خوشحالی، هول و ولا کنان رفت بالای خاکریز و گفت:« من!»
ترق!
جاسم با یک خال هندی بین دو ابرو خودش را در آن دنیا دید!

 1 نظر

شهيد حسن دشتي از شهداي استان يزد

17 تیر 1391 توسط منتظر

خاطرات همسر شهيد                                              

ما از طریق بچه های سپاه با هم آشنا شدیم، پدر بزرگها و پدرهایمان، همدیگر را می شناختند. از طریق همان شغل کوره پزی ولی ما خبر نداشتیم. بچه های سپاه واسطه بودند حاج حسن خواستگاری کرد. معیارهایش را گفت، من هم گفتم. او بیشتر سعیش بر این بود که از لحاظ عقیدتی با هم اختلافی نداشته باشیم. نقاط مشترک زیادی داشتیم. توی همان سپاه با هم صحبت کردیم و به توافق رسیدیم. بعد هم نظر خانواده هایمان موافق شد. چهارشنبه 23 دی ماه سال 1360 با هم عروسی کردیم.
خرج عروسی را حاجی وام گرفت، پنجاه هزار تومان. (هفت هزار تومانش را من خرید کردم. برای حاجی هم پنج هزار و پانصد تومان خرج کردیم. بقیه را هم بردیم مشهد خرج زیارت امام هشتم کردیم. پول با برکتی بود، هنوز مقداری هم زیاد آوردیم که بنای اولیه خانه شد.) روز عروسیمان خیلی شلوغ شده بود. چهارصد تا پاسدار آمده بودند، مردم رحمت آباد هم آمده بودند، حضرت آیت الله صدوقی هم آمده بودند، حاج آقای ناصری حاکم شرع وقت هم آمده بودند. مسئله ای بود که باعث شده بود، عروسی ما این قدر شلوغ شود. قرار بود صیغه عقد ما را حضرت امام بخوانند. حاج حسن هم وقت گرفته بود، ولی زمان مناسبی نبود، جور نشد و همین جا عقد کردیم.
حاج حسن ده روز بعد از عروسیمان رفت، جبهه حصر آبادان بود، وظیفه خودش می دانست که برود. آمد و دوباره رفت و شش ماه نیامد.
یکبار آمد، گفت: اگر من بخواهم بروم بافق تو هم می آیی؟ گفتم: برای چه؟ گفت: منطقه محروم است احتیاج به نیرو دارد. گفتم: می آیم. گفت: می دانی بافق گرم است. گفتم: عیبی ندارد، می آیم. رفتیم اول معاون بسیج بافق شد. بعد هم مسئولیت سپاه بافق را به عهده اش گذاشتند. من زیاد وارد نبودم غذا بپزم. به مدرسه می رفتم و کار خانه را زیاد یاد نگرفته بودم. دنبال پخت و پز نرفته بودم. ولی حاج حسن هیچ وقت از ناواردی من شکایت نکرد.
حاج حسن اوقات فراغتش را نقاشی می کشید. نوشته های پراکنده ای هم داشت. داستان می نوشت کتاب هم می خواند، همیشه تعریف می کرد از یکی از دیدارهای مردم با حضرت امام، که یک نفر برای تبرک چیزی پیدا نکرده، جز یک دستمال کاغذی، بعد که دستمال کاغذی تبرک شده را می خواسته بگیرد، دستمال افتاده و زیر پای مردم له شده، با این حال آن شخص مانده تا جمعیت خلوت شده و دستمال له شده را برداشته.
می گفت:
دلم می خواهد این را به صورت داستان بنویسم. در شش سال زندگی مشترک غیر از سادگی و صفا از حاج حسن چیز دیگری ندیدم. آن قدر ساده بود که هیچ وقت ایراد نمی گرفت که لباسم را اطو کن، یا فلان غذا را بپز. مدت ها بود که من نمی دانستم که حاج حسن خورشت لوبیا دوست ندارد و درست می کردم یک بار متوجه شدم با اشتها نمی خورد، گفتم چرا؟ برای این که من اصلاً خورشت لوبیا دوست ندارم. آخرین باری که آمد یزد به من گفت:
این جا چه کپسولی (سیلندر گاز) بهتر گیر می آید و رفت کپسول هایمان را با کپسول رویال عوض کرد. گفت برای این که شما راحت باشید و رفت جبهه. پیش از شهادتش زنگ زدم، گفتم حاجی، وحیده پنج سالش شده، هنوز برایش جشن تولدی نگرفته ایم. بچه است، شاید دلش بخواهد و احساس کند ما بی توجهیم. گفت: نمی توانم بیایم.
«تو هم این روزها صبور باش. اتفاقی می افتد که باید صبور باشی» همان روزها خلیل حسن بیگی، دهقان منشادی و رفیعیان شهید شده بودند. مجید دشتی هم نوزده روز قبل از حاج حسن شهید شده بود، من خیلی دلشوره داشتم. دو سه روز بعد داشتم از جلو بیمارستان 22 بهمن رد می شدم، عکس شهیدی را دیدم. خیلی دلم سوخت، برای حاج حسن، صدقه ای کنار گذاشتم. بعدها فهمیدم که حاج حسن در چنین ساعتی و در همان روز شهید شده است.
تنها سرمایه باقی مانده از حاج حسن این دو تا دختر (وحیده و فهیمه) هستند و ششصد جلد کتاب. حاج حسن خیلی روشن بود. همه نشریات آن زمان را مطالعه می کرد و بعد می نشست تفکر می کرد. به من هم می گفت بدون تفکر چیزی را قبول نکنم.

 نظر دهید »

لحظه ای با شهدای حوزه علمیه

17 تیر 1391 توسط منتظر

 

تقدیم به شهدای طلبه و روحانی

 

درود و سلام و صلوات رب العالمين بر طلاب و روحانياني كه با خون خود درخت اسلام و انقلاب را آبياري كردند. آنان كه مصدرشان بهشت بود. هيچگاه متكلم وحده نبودند و البته مع الغير هم نه، بلكه مع‌الله… . چون التقاء ساكنين محال بود از بين سكون در حوزه و سكون در شهر، فتح را برگزيدند. فعل بودند كه هم معنا داشتند و هم زمان. ولي هيچگاه افعال ناقصه نشدند. حروف مشبهة بالفعل كه هيچ… .

مي‌شود گفت افعال مقاربه بودند چون قرب خدا را برگزيدند.
هيچگاه حاضر نشدند لن كه نفي ابد مي‌كند بر سر آنها خراب شود و زندگي ابدي را برگزيدند… . حالشان حال خوشي بود. به حروف جر محل نمي‌گذاشتند. از دنيا منصرف بودند ولي جبهه كه مي‌رفتند غير منصرف مي‌شدند تا شهادت… . معرب نبودند كه با عوامل مختلف رنگ عوض كنند بلكه مبني بودند آن هم مبني بر فتح… .


از حروف استفهام خيلي استفاده مي‌كردند. عَلم بودند… .
در ضرب عَمرٌ زيدًا نه با عمر ميانه خوبي داشتند نه با زيد، زيرا يكي هميشه ظالم بود و يكي هميشه مظلوم. البته اگر مرحوم مصنف زنده بود به استعما زيد در غير ما وضع له اعتراض مي‌كرد… . مسئله زنبوريه! باعث نشد مثل زنبور به ديگران نيش بزنند. الفيه ابن مالك را كنار گذاشتند و ابن عقيل آن هم از نوع مسلمش را انتخاب كردند… .


در هدايه هدايت شدند و با صمديه عبدالصمد… .
در اختلاف بين بصريون و كوفييون حق را به كربلاييون دادند… .

گاهي احتياط را در ترك احتياط مي‌دانستند… .
مكررات مدرس افغاني را بر نتابيدند و از ميان كتابهاي مختلف شرح لمعه، جهاد را برگزيدند… . سبق و رمايه را كه خواندند در ميدان جنگ از ديگران سبقت گرفتند و ما رميت اذ رميت را در جبهه به كار بستند… .


قاعده يد آنها را از داشتن دست بي نياز كرده بود… .
از سوق مسلمين فراري بودند و دوكوهه سوق المسلمين آنها بود كه در آنجا با خدا تجارت و معامله مي‌كردند… . رويت هلالشان در شبهاي عمليات بود كه يكجا شهريه و مرحمتيشان را از مهدي فاطمه دريافت مي‌كردند… . شب عمليات، عمامه‌ها را به سر نمي‌بستند و لباس سربازي را خلاف مروت نمي‌دانستند… . جز خدا هيچكس حق نداشت به آنها اضافه شود و آنها هم جز خدا به كسي اضافه نمي‌شدند… . ظرف و شبه ظرف كانونهاي قدرت نبودند و در تزاحم بين ماندن و رفتن، زحمت رفتن را به خود هموار مي‌كردند… . قول و فعلشان با هم تناقض نداشت. برائتشان سوره‌ي برائت بود… . هيچگاه به انسانيت خود شك نكردند كه نيازمند اصل استحباب باشند. عمل به قطع را هم واجب مي‌دانستند… .

 نظر دهید »

وصیت نامه شهید محمد انصاری

17 تیر 1391 توسط منتظر

بسم الله الرحمن الرحیم

بخشی از وصیت نامه ی شهید محمد انصاری                                               

فرزند حسن دانشجوی دانشگاه صنعتی اصفهان شماره شناسنامه ۱ تاریخ تولد ۱۳۳۹

ام حسبتم ان تدخلوا الجنة و لما یعلم الله الذین جاهدوا منکم و یعلم الصابرین

فکر می کنید به بهشت داخل خواهید شد بدون آنکه خدا امتحان کند و آنان که جهاد در راه دین کرده اند : آنها که در سختیها صبر و مقاومت کنند مقاومتشانرا بر عالمی معلوم گردد .

( سوره ی آل عمران آیه  ۱۴۱ )

به خدا که تمامی خلقت از آن اوست

سخن را آغاز می نمایم :

درورد به رهبر مستضعفان جهان پیر جماران حضرت آیة الله عظمی الامام روح ا… الموسوی خمینی ( که تمامی …. فدای لحظه لحظه عمرش باد ) و درود به تمامی شهیدان گلگون کفن ( که همچون شمع خود سوختند تا من تا …. راه دیگران شوند ) و درود به معلولین ( این شهدای زنده و این سندهای عینی امریکا و ابر جنایتکاران شرق و غرب ) و درود به یاران همیشه در سنگر خمینی بت شکن و سلام :

سلامی که از قلب عاشق به خدا یک شیفته الله که هر آن برای رسیدن به خدایش لحظه شماری میکند )

خیزد و آنان راه خویش یافته اند و قدم در آن نهاده اند .

و لحظه های با ارش و پر عظمت است . امشب همچون عاشورای حسینی است که می بایست راه خویش را انتخاب کرد پا به صف یاران حسین پیوست و با او را تنها گذاشت و میدان را برای یزید بان بازگذاشت نه هرگز من اینکار خواهم کرد .

کسی که آه شادیهای زندگی را و آسایش و راحتی را رها کرده اینک در این که زمان امتحان است قدم عقب بگذارد به گونه ای که کسی که در مادر و برادر و بستگانش را ترک نمود این زمان پایش بلغزد و نتواند تصمیم بگیرد و چگونه می شود کسی همسرش ، زندگیش ، یاورش را تنها گذاشته و او را به خدا سپرده هم اکنون در این راه بوده که اسلام به زبان آورده است.

نماز به خون دارد به عقب برگردد و دعوت دارد و آن هم در زیر رگبار و گلوله دشمن پس خدایا یاریم کن تا امشب در صحنه کارزار حضار شوم و همچون یاران اباعبدالله الحسین (ع) به شهادت این فوز عظیم الهی نائل گردم و لیاقت و توفیق این را پیدا کنم که به ملکوت اعلا برسم و بیکباره یا از عالم حال به فردا برسم .

پرودرگارا توفیق آن ده که بتوانم توبه کنم و نیز سعاد بخشش ترا داشته باشم بتوانم در صف عامة انت قرار گیرم .

بارالها عالمم کن ، عالمم کن ، عالمم کن تا به معرفتم علم و تمامی اعضاء و جوارحم تو باد و به راه تو رود و حال که آماده گذشته ام که به جبهه بروم و به جهاد برخیزم و با آغوش باز پذیرا هستم و رضایم به رضای خدا .

و اینک سخنی با عزیزانم دارد :

پدر مهربانم :

چه سختی هایی که برایم متحمل نشدی روزها در آفتاب گرم و سوزان عرق ریختی تا بتوانی را بثمر رسانی ، رنجها بردی تا من در کمال آرامش ورا … بسر برم ، اکنون زمان خداحافظی و وداع است من به دیدار خدا می روم و از تو می خواهم برایم طلب عفو و بخشش نمائی باشد که خدا از تقصیراتم درگذرد .

مادر مهربانم :

تو نیز در تربیت من نقش بسزایی داشتی چه شبها که نخوابیدی و چه رنجها که نبردی تا توانستی مرا بزرگ کنی و باز هم من قدرت را ندانشتم که بهشت زیر پایت هست ندانستم از خدا برایم طلب بخشش کن ؛ از حضرت زهرا بخواه که رفاعت مرا نزد خدا بنماید .

و تو همسر عزیرم تو را نیز سراسر یک سال زندگیمان آزار داده ام چه شبها که ترا تنها گذاشتم چه ساعتنها که در فکر تو نبودم اما تو دم بر نیاوردی و …. می دانم که بعد از خدا تمامی امیدت به من می باشد . اما اینانرا به خدا سپردم و نیز تو امیدت به من باشد که او تو را یاری خواهد کرد اما اینبار خدا مرا خوانده است و من اگر توفیق را داشته با من سوی او می روم می دانم که در غم دوری من رنج خواهی برد و عذاب خواهی کشید اما چون من بخاطر خدا قدم در این راه نهاده ام تو نیز در فراغم عبر داشته باش و قدم در راه شهدا که همان راه بت شکن خمینی قهرمان است بگذار تا هم خدا خشنود گردد و هم سعی  کن همچون زینب تحمل سختی ها داشته و پیام خون مرا به همه برسانی بگوئی که من بدنبال پیام رهبرم ، قائدم ، سرورم بپا خواستم تا او را یاری کنم و مستضعفین جهان از بند مستکبران رها سازم .

برادرم  :

امیدوارم از من ناراحتی نداشته باشی به تو توصیه می کنم همیشه طرفدار این انقلاب اسلامی و امام باشی و با کمال قدرت از آن دفاع نمائی و تو پیرو مقام راستین برای او باش و پیروی که دستورات را …. ناراحتی چون و چرا و اجرا می کند .

خواهرم :

و شما دوستان و آشنایان من نتوانستم آنچه را که وظیفه داشتم در حق شما به اجرا در آورم و … و هم شما به بزرگی و عزت مرا ببخشید و عفوم کنید . و آخر پولی را که از من باقی مانده است بعد از اینکه خود پول و اگر به کسی بدهکار بوده ام بدهکاریم را دادید همه را به حساب جبهه های جنگ …. باشد که کمکی به مردم محروم مناطق جنگی بنمایم و نیز اندکی که بیاد دارم حدود یکماه روزه بدهکارم که برایم بگیرید و باقی را از خدا می خواهم که ببخشاید و در نهایت مطیع ولی امر ولایت فقیه که همان رهبر انقلاب اسلامی امام است با شهدا تا انقلاب ضربه نخورد .

خدا به همه ی شما عبر و عزت عطا بفرماید

 نظر دهید »

سوالات بزرگترین کنکور

17 تیر 1391 توسط منتظر

اول از همه باید از خدا و امام زمان(عج) معذرت بخوام ، اما قراره یک امتحان از همه بگیرن که من میخوام بعضی سوالها رو لو بدم!
دوستان این امتحان رو هم بذاریم در کنار همون امتحانایی که این روزها در گیرشیم، پس خواهش می کنم فکر کنید یک جلسه امتحانه و یه وقتی رو براش در نظر بگیرید. البته ما همین الآن هم داریم آزمایش می شیم!
می دونم از بس کلمه آزمایش و امتحان - خصوصا تو این روزها - به گوشمون خورده، دیگه برامون عادی شده، ولی واقعا ما الآن داریم انتخاب می شیم برای یه عاشورای دیگه.
امام زمان(عج) داره ما رو تو لحظات زندگیمون سبک سنگین می کنه و می خواد ببینه چقدر تحمل داریم؟ چقدر محکمیم؟ چقدر وفادرایم؟

بذارید به این آیه نگاهی کنیم:
«و لَنَبلُونَّکُم بِشَی ءٍ مِنَ الخَوفِ و الجُوعِ و َنقصٍ مِنَ الأَموالِ و الأنفُسِ و الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرینَ»
قطعا شما را با اموری مثل ترس، گرسنگی و کاهش در مال ها و جان ها و میوه ها آزمایش می کنیم؛ وبه استقامت کنندگان بشارت ده.(سوره بقره/آیه 155 )
امام صادق(ع) فرمودند:«منظور (ومصداق کامل) این آیه، انسان های آخر الزمانند،آن هم موقع ظهور امام زمان(عج)» (بحار الانوار ج52،ص228)
خدای مهربون ما،چون دوستمون داره و می خواد ما رو به قله های افتخار و سر بلندی برسونه، به هر بهانه ای ما رو امتحان می کنه، اون هایی که آشنا به هدف آفرینش هستند، اینو خوب می دونند؛ گاهی لازمه روی شیطون کم بشه!

اونایی هم که الکی ادعای بندگی خدا رو می کنند که خودشون بهتر از بقیه می دونند چرا؟ امتحان باعث می شه آدم هی امتیاز بیاره و بالاتر بره.
و اما این هم سوالات:

به نام خدا

سؤال های امتحانی آخر الزمان

نام: …………………
نام خانوادگی: …………………

مدت امتحان: تمام عمر
مقطع: تمامی انسان ها
تاریخ: عصر غیبت امام زمان

سوالات امتحان
1. تو انتخاب های زندگیت، نظر چه کسی برات از همه مهم تره؟
الف.خودم
ب.خانواده ام
ج. دوستان
د.خدای مهربون


2. معمولا چه موقع صبرت تموم میشه؟
الف.وقتی که برای کارهای شخصی خودت عصبانی می شی.
ب.وقتی که یکی رو که خیلی دوست داری از دستش می دی.
ج. وقتی کسی با انجام گناه فردی و اجتماعی دل امام زمان رو می رنجونه.
د.وقتی که تیم مورد علاقت شکست بخوره.


3.چقدر امام زمان (عج) رو دوست داری؟
الف.راستش تا حالا بهش فکر نکرده بودم.
ب.تو نمازام براش دعا می کنم.
ج.اگه دیدم یه جایی بهش توهین میشه ،حس غیرتم به جوش میاد.
د. اون قدر زیاد که برای تعجیل در ظهور هر کاری که لازمه حاضرم انجام بدم.


4. فکر می کنی وظیفت درباره امام زمان(عج) چیه؟
الف.هر روز بعد نمازها بهش سلام می دم و دعای فرج می خونم.
ب.باید تو عصر غیبت به حرف علما ی دین گوش بدم.
ج.باید مثل همه امامان که نیاز به یار داشتند، برای یاری آقا خودمو آماده کنم.
د.همه موارد


5.فکر کن الآن مشغول انجام گناه هستی،وضعت نسبت به امام زمانت چطوره؟
الف.سعی می کنم اصلا بهش فکر نکنم و گناه رو انجام بدم.
ب.گناه رو انجام می دم، بعد میام ار آقا معذرت می خوام،حتما منو می بخشه.
ج. خاکستر می شم تو خودم،گناه کنم و امام زمان(ع) منو ببینه؟ نه نمی شه.
د.اصلا به فکر گناه کوچیک هم نیستم؛ بابا من بیام با تیر بزنم تو دل امام زمان؟


6.اگه داشتی کاری برای امام زمان(عج) انجام می دادی و اون وقت یکی تو رو دید:
الف.خوشحال میشی و قند تو دلت آب می شه.
ب.بی تفاوت هستی و محل نمی ذاری.
ج. کمی خوشحال می شی،اما میگی: هدف اصلی من رضای خدا بوده.
د.ته دلت ناراحت می شی و می گی:خدایا اومدم یه کار رو خالص انجام بدم،باز نشد.


۷.دوست داری بیشتر چه قیافه و تیپی بزنی؟
الف.تیپ روز(هر چی باشه)
ب.تیپ ایرونی
ج. تیپی که قشنگ تر باشه
د.تیپی که مورد پسند خدا و امام زمان(ع) باشه


8.بهت میگن:فقط یه آرزو کن تا برآورده بشه و تو میگی:
الف.ازدواج موفقی داشته باشم
ب.توی دانشگاه قبول بشم و یه کار خوب گیرم بیاد
ج. طوری زندگی کنم و بمیرم که امام زمانم از من راضی باشه
د.یک سفر به همه جاهای زیارتی


9.اگه بگن همین الآن می خواهیم شهادت رو نصیبت کنیم،چی میگی؟
الف.خدایا من زندگی دارم،به فکر زن و بچه و مادرو…هستم!
ب.هنوز جوونم و خیلی آرزو دارم باشه یه وقت دیگه!
ج. من از خدامه، ولی خب کمی حق الناس بر گردنم هست، بهشون برگردونم و حلالیت بطلبم،بعدش می آم
د.شهادت؟وای خدا جون، این چه سوالیه؟! یه عمر منتظر این لحظه بودم؛من آماده ام بریم که داره دیر می شه


10.اگه بگن دوست داری مرگت چطوری باشه،چی جواب می دی؟
الف.بازم حرف مرگ رو پیش کشیدی،چرا هی دم از ناامیدی می زنی؟یه جوری می میرم دیگه.
ب.دوست دارم مسلمون از دنیا برم و وقت مرگ، شیطون گولم نزنه.
ج. دوست دارم شب بخوابم و بدون درد،صبح از دنیا رفته باشم.
د.دوست دارم در رکاب آقا شهید بشم، قطعه قطعه بشم، تازه دردش هم شیرینه.

11.اگه در حال مرگ باشی یا مرده باشی وتقاضا کنی یه فرصت بهت بدن و دوباره به زندگی برگردی،این طرف چی کار می کنی؟
الف.خب می آم و دوباره زندگی میکنم و آرزوی عمر هزار ساله رو دارم.
ب.دیگه یه بنده صالح خدا می شم، از هر جهت.
ج. یک بار!؟ اگه هزار بارم بگن می تونی برگردی، زندگی خدا پسند رو انتخاب می کنم ودلم می خواد هزار بار در راه خدا شهید بشم
د.حق مردم رو بر می گردونم و از کسانی که بهشون ظلم کردم حلالیت می طلبم.


12.سوال اختیاری: اگه بر فرض بگن اینا شرط های پذیرفتن یاران امام زمانه، فکر می کنی قبول می شی؟
الف.نه بابا،من اگه اینطور بودم تا حالا شهید شده بودم.
ب.خب !بعضی ها رو دارم و بعضی هارو نه.
ج. بعضی مواردش خیلی سختن، فکر نکنم امام زمان(عج) اینقدر سخت گیر باشن،احتمالا تک وتوکی رو ندارم
د.قبول می شم، مطمئن مطمئن خودمو برا ی اینا آماده کردم،پس یه عمر برا چی زندگی کردم؟


موفق باشید
——————————————————
تذکر:
-هر کس بتونه امتیاز لازم رو از این آزمون بگیره، باید خودش رو برای یاری و ان شالله شهادت در رکاب امامش در آخر الزمان آماده منه، هر کس هم که نمی تونه یه فکری به حال خودش کنه که جا نمونه!جوابو پیش خودتون نگه دارید.
- خوش به حال اون هایی که از غربال آزمایش خدا رد می شن و به سعادت می رسن؛ ولی بعضی هامون باقی می مونیم و حسرت می خوریم، خدایا ما از کدوم دسته ایم؟
- خدایا ما را برای امتحانات سخت بعدی آماده و موفق بگردان
آمین یا رب العالمین

 1 نظر

دل نوشته ای به امام زمان علیه السلام ..

17 تیر 1391 توسط منتظر

 

یا صاحب الزمان رمز ظهور تو ترک گناه و یکدلی و دعای ماست .. سلام مولای من، سلام معشوق عالمیان، سلام انتظار منتظران ..

می‌خواهم از جور زمانه بگویم ، می‌خواهم بگویم و بنویسم از فسادی که جهان را چون پرده‌ای فراگرفته اما زمان فرصتی است اندک و انسان آدمی است ناتوان. پس ذره‌ای از درد دلم را به زبان می آورم تا بدانی چقدر دلگیر و خسته‌ام.

آغاز نامه به جهانبان جهان و جهانیان خدای هر دو جهان:

مولای من می‌دانی چند سال است انتظار می‌کشم. از وقتی سخن گفته‌ام و معنای سخن خود را فهمیده‌ام انتظارت را می‌کشم. بیا و این انتظار مرا پایان بده.

خسته‌ام از دست زمانه ، چقدر جور زمانه را تحمل کنم. چقدر ناله مظلومانه کودکان و معصومانی را که زیر ستم اند بشنوم و سکوت کنم. خودت بیا و این جهان سیاه را پایان بده. بیا و جهان را آباد کن. بیا و از آمدنت جهان را شاد کن. می‌دانی چند نوجوان هم سن و سال من آواره‌اند؟ چندین هزار کودک بی پناهند، خودت بیا و پناه بی پناهان باش.

چند پیش بود که خوابت را دیدیم گفته بودی می‌آیی و به اندازه تمام سال های نبوده ات با من حرف می زنی و به درد دل من گوش می‌دهی اما تا خواستی بگوئی کی و کجا؟، از خواب پریدم و از آن شب به بعد دیگر نمی خوابم. راستش می‌ترسم. می‌ترسم بیائی و من خواب باشم. می‌ترسم بیائی، همه تو را ببینند و تنها من از دیدنت محروم بمانم. هنوز هم می ترسم…

حس می‌کنم با این که شبهاست خواب به چشم ندارم اما در خواب غفلتم. بیا و بیدارم کن. بیا و هشیارم کن. بیا و همه جهانیان را از خواب غفلت بیدار کن. همه به خواب سنگین جهل فرورفته اند و صدای مظلومان و دل شکستگان را نمی‌شنوند. خودت بیا و همه ما را از این کابوس جهانی نجات بده.

ای منجی عالمیان ، جهان در انتظار توست ! نیستی تا ببینی مردم روز میلادت یعنی رمز عشق پاک چه می‌کنند ! چگونه بغض سنگین خود را در گلو نگه داشته اند و انتظار می کشند. منتظرند تا کی بیاید و جهان را از عدل پرکند. کسی بیاید و به این جهان بی اساس پایان دهد بیا تا بعد از این در کوچه های غریب شهر روز میلادت را با بودنت جشن بگیریم و خیابان‌های تاریک و ظلمات را با نور بودنت چراغانی کنیم. بیا و ببین مردم روز آمدنت چه می‌کنند؟

روز جمعه، روز خودت، روز منتظرانت به سراغ حافظ رفتم تا با فالی دلِ شکسته و سینه‌ی زخمی‌ام را مرهمی باشم. می‌دانی چه آمد؟

یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور….

نه ؛ غم می‌خورم ؛ غم می‌خورم بخاطر روزهایی که نبوده‌ای تا لحظات تلخ غم را کنارم باشی. غم می‌خورم به خاطر روزهایی که به یادت نبوده‌ام و با گناه شب شده‌اند. همان روزهایی که در تقویم خاطره‌ها در منجلاب گناه و زشتی با قلم جهل ثبت کرده‌ام.

بهترین روز تنها روز ظهور توست. کی می‌آید؟ کی می‌شود که با قلم عقل و راستی بر صفحه دل حک کنم و با صدای بلند فریاد بزنم و به گوش جهانیان برسانم.«بهترین روز ، روز ظهور مولاست»

با تمام جهل و مستی تصمیم گرفته‌ام دفترچه رزوگار را با پاک کنِ مهر و عطوفت پاک کنم و از اول با نام تو روزگار را آغاز کنم. هنوز در نخستین صفحات آن مانده‌ام و مطلبی برای نوشتن ندارم. تا پایان نوشتن انتظارت می‌کشم.

دیوانه مسلمانی که در روزهای انتظار هزار بار به دیوانگی‌اش ایمان می‌آورد

 

 9 نظر

میدان عمل خالییست .........

16 تیر 1391 توسط منتظر

میدان عمل خالیست،او در پی سرباز است،چون ما همه سرباریم،سردار نمی آید

دانشگاه انتظار بعد از هزاروسیصد سال همچنان دانشجو میپذیرد

 توجه:متاسفانه این دانشگاه هنوز 313فارغ التحصیل هم نداشته است این دانشگاه درتمام شبانه روز از شما آزمون به عمل می آورد!

 مدارک لازم جهت ثبت نام:

1- نماز اول وقت

2- ولایت مداری

3- تقوا

4- برگه تسویه حساب حق الناس

5- قلبی آکنده از یاد خدا

6- دائم الوضو بودن

 به امید عدم مشروطی در این دانشگاه التماس دعای فرج

 نظر دهید »

درد دل های شهدا با امام زمان

15 تیر 1391 توسط منتظر

ای مهدی صاحب‌‌الزمان (عج) اینکه نام سربازی و نوکری تو را بر ما نهاده‌اند، مایه افتخار است، ولی از اینکه نمی‌توانم آنچنان که تو می‌خواهی باشم، روحم عذاب می‌کشد…

 

 شهید عملیات استشهادی علی منیف اشمر
مولاي‌ من‌، يا صاحب‌ الزمان‌(عج‌)!
چقدر آروز داشتم‌ كه‌ شهادتم‌ در مقابل‌ ديدگان‌ و وجود مبارك‌ شما باشد؛
ولي‌ طولاني‌ بودن‌ غيبت‌ شما و اشتياق‌ من‌ به‌ مولا و سرورانم‌ و اجداد پاكت‌،
موجب‌ شد كه‌ نتوانم‌ بيش‌ از اين‌ در انتظار بمانم‌.
از خداوند مي‌خواهم‌ كه‌ با اين‌ شهادت‌،
اجر شهادت‌ در ركاب‌ شريف‌ شما را به‌ من‌ عطا فرمايد.

شهید ابوالفضل مختاری
امام زمان چشمان گنهکارم پر از اشک است، چه بسیار اشک ریخته‌ام فریادزده‌ام صدایت کرده‌ام، یابن‌الحسن (عج) گوشه چشمی بر من فکن، مهدی جان سخت حیرانم، رخسار چون ماهت را برایم بگشا زیرا که منتظرم.
 
شهید علی دستان
ای مهدی (عج) عزیز فرمانده جبهه‌ها، ای یاور رزمندگان اسلام، به یاریمان بشتاب،و در آخرین لحظات چشمانم را به جمالت منور فرما و از خدا می‌خواهم در هنگام شهادتم، مهدی (عج) حاضر باشد، مهدی جان (عج) در لحظه شهادت سرمان را بردار و در آغوش بگذار که ما جز دامان تو پناهی نداریم.
 
شهید احمد (حمید) مهرمحمدی
مهدی جان تو را به مادرت زهرا (س) و جد بزرگوارت  علی‌بن‌ابیطالب (ع) مرا یاری کن که تو واسطه فیض الهی بر ما هستی.
 
شهید مسعود تفنگچی
…مگر می‌شود عاشق امام زمان (عج) این مولا و سرور بود ولی برای دیدن و زیارت او جان نداد، باید دوست فدای دوست گردد، و عاشق فدای معشوق و عابد فدای معبود.
 
شهید مهدی زین الدین
در زمان غیبت کبری به کسی منتظر گفته می‌شود و کسی می‌تواند زندگی کند، که منتظر باشد، منتظر شهادت، منتظر ظهور امام زمان (عج)، خداوندا امروز از ما همت، اراده و شهادت‌طلبی می‌خواهد.
 
شهید سید مهدی بلادی
ای مهدی صاحب‌‌الزمان (عج) اینکه نام سربازی و نوکری تو را بر ما نهاده‌اند، مایه افتخار است، ولی از اینکه نمی‌توانم آنچنان که تو می‌خواهی باشم، روحم عذاب می‌کشد.

روحاني شهيد غلام رضا عليزاده
«ما گناهکاران درگاه خداوندي، ما سربازان خميني، ما جانبازان حسيني،آگاهانه و با بصيرت کامل اين راه را انتخاب کرديم و به نداي «هل من ناصر ينصرني » خميني لبيک گفته، و عاشقانه آغوش خود را براي استقبال ازشهادت گشوديم; چرا که عزت و شرف اسلام و آن امانت الهي که از شهداي بدر واحد و کربلا گرفته ايم تنها با جهاد و مجاهده در راه خداست که به مقصدنهايي خود که همان انقلاب حضرت بقيه الله الاعظم(عج) است مي رسد.

پس، اي اهل دنيا و اي امت مسلمان، بدانيد هجرت وسيله ما، جهاد سلاح ما، وشهادت سعادت ماست که حقيقتا رستگاري دو عالم در زير شمشيرها و سنگرها به دست مي آيد.»

محصل شهيد محمد (کورش) مهاجر
«فرزندم مهدي، اي که انتخاب نام تو به خاطر عشق و علاقه اي بود که ازامام زمان(عج) در دل پدرت بود. اي که سعي کردم اولين کلمه اي که بر زبان تو جاري مي شود کلمه «الله » باشد، در زمان من يعني در زماني که تو تنهاآهنگ کلمات را اجرا مي کردي، و اين کلمات را بيش تر از کلماتي که در بين کودکان مرسوم است آموخته بودي منظورم از اين حرف ها اين است که کلام وخط و حرکت تو با ياد خدا و ائمه اطهار آغاز شد از تو انتظار دارم ازمسيري که برايت تعيين کردم… منحرف نشوي.»

کارمند شهيد سيدابوتراب ميرشريفي
«شعله عشق به اهل بيت پيغمبر عزيز و عشق به ولايت و به امام زمان مهدي(عج) را همواره در وجودت فروزان دار و ملاک و معيار حيات و ممات خويش را جز اين مپسند. حفظ جان از واجبات است، پس در حفظ سلامت و طراوت خويش به خاطر رضاي خدا و براي توانايي بيش تر در خدمت به ساحت مقدس ولايت کوشاباش.»

دانشجوي شهيد نجفعلي کلامي
وهمچنين باصراحت اعلام ميکنم که باارزشترين افراداين مملکت روحانيون متعهدبه اسلام وامام امت هستند قدر اين روحانيون متعهدودرخط امام را بدانيدوپيامم به تمام مسئولين ايران به ويژه  مسئولين اين بخش از اينها عا جزانه ميخواهم  که قدرافراد خد مت گذار را بدانند و به ويژه عزيزاني که شب و روز در جبهه به سر مي برند وهم چنين برادراني که در پشت  جبهه  از اسلام دفاع مي کنند وبا اين عزيزان همکاري نمائيدواحترام اين عزيزان را حفظ کنيدوجلو افرادي هم که کثيف هستند  ويا بي تفاوت به انقلاب وجبهه وجنگ قاطعانه بگيريد وحتي از امکانات دولت جمهوري اسلامي هم تابه خود نيايند آنها را بهره مند نگردانيدواز مردم ميخواهم که پشتيبان افراد زحمت کش براي اسلام ونظام باشندواگر افرادي را شناختيدکه تا هنوز به افکارکثيف خود ادامه مي دهدباآن فرد،حزب الهي رفتار نماييدالبته باکمک مسوولين،مردم بازهم اعلام ميکنم امام ،امام،امام (رهبري)راتنها نگذاريدوگوش به فرمان لحظه لحظه اش باشيدکه اگر دراجراي فرمان امام بي تفاوت باشيد وعمل نکنيدوپيروي ننماييددرآخرت گلوي اين افرادبگيريم که ديگر براي اوراهي نباشدواماجلو بي حجاب را بگيريدوديگر به بي حجابها اجازه ندهيدکه درتشييع جنازه شهداء ويا درمراسم شهداءشرکت کنند وحتي در محل هم با بي حجابي مبارزه کنيدومعامله ومباشرت با بي حجابي را قطع کنيد.

 

 2 نظر

از دیروز تا امروز چه بر سر این ملت آمده؟

14 تیر 1391 توسط منتظر

از دیروز تا امروز چه بر سر این ملت آمده؟

 

کجاید شهدا که خون شماها رو فروختند!

از دیروز تا امروز؟

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

معلممان امروز با یک کت شلوار نو آمد سر کلاس و یک گل هم روی یقه کتش بود صورت را ۷ یا ۸ تیغه کرده بود سیبیل و موی خودش را به رنگ شماره ۱ پر کلاغی رنگ کرده بود کلا در فلان جا عروسی بود !

روی تخته عکسی را نصب کرد و با خنده نشست روی صندلیش. آن مرد اخمو که تا به حال نمیخندید شاد بود! داستان چیست؟یکی از بچه پرسید آقا این عکس چیست روی تخته؟ معلم با لبخند و با غرور جواب داد این عکس یک ایرانی واقعی و یک مرد با صلابت و فکور ،دانشمند ،علامه ،خوش تیپ با فرهنگ و آزاد اندیش است.احمد از ته کلاس پرسید یعنی کی آقا؟

معلم لبخندش را قورت داد و گفت بچه : این اصغر فرهادیه …. نمیشناسید …..

بچه ها همه با تعجب گفتند: نه

معلم که ناراحت شده بود دفتر حضور غیاب را باز کرد و می خواست شروع کند ….. که جواد از ته کلاس پرسید: آقا این اصغر خان چیکار کرده؟ معلم خرکیف شد و گفت:پسرم ایشون نام ایران را بلندآوازه کرده است.

بچه ای از سمت راست کلاس پرسید یعنی مدال آورده؟معلم گفت بالاتر عزیزم! ایشون اسکار گرفته است. بچه ها حال کردن گفتند: از کجا آورده؟ گفت از آمریکا …

معلم بلند شد چند قدمی زد و گفت:

این مرد یک اسطوره است تمام هستی خود را برای ایران داده . محمد از ته کلاس گفت یعنی شهید شده است؟معلم گفت نه پسرم این اسطوره زنده است.

یکی از بچه هاگفت :خوب شهدا هم زنده هستند.معلم که کم کم داشت عصبی می شد گفت: این چرت و پرت ها قدیمی شده باید به فکر دموکراسی بود! یکی بی اجازه گفت: دموکراسی را در فیلم می شود ؟معلم که آمپرش روی نود درصد بود گفت : هر چیزی می تواند نشانه دموکراسی باشد ندیدی جناب استادفرهادی گفت ما عاشقان دموکراسی و آزادی هستیم؟

پس او اسطوره زنده ماست . نوه یک شهید گفت اصغر آقا ترکش خورده یا چند گلوله برای آزادی ملت ها شکلیک کرده است؟ معلم که عینکش را برداشته بود گفت: او با قلمش میجنگد و من با صدای رسا گفتم ببخشیدآقا کدام قلم؟معلم باعصبانیت گفت قلم آزادیخواهی و اینکه بفهمانی دیکتاتوری نمیماند و غبار دیکتاتوری ایران را گرفته ….

یکی از بچه ها بی مقدمه گفت آقا بوسیدن زن ها حرام است؟ 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  

معلم آب دهنش را غورت داد و گفت:در عصر امروز ما این چه حرفی است ؟استاد فرهادی باید نشون بده ما صلح طلبیم بوسیدن قهرمان هم خیلی خوبه.

محمد گفت : آقا راست میگه بچه ها مادر بزرگم وقتی داشت خواهر زاده شهیدش رو می بوسید گفت دارم یک قهرمان رو میبوسم .

معلم که دست پاچه شده بود گفت مهم اینکه نام مارو بلند آوازه کرده است هرجوری باشه …… فریبرز گفت ولی احمدی روشن هم یک قهرمان ملی بود …… معلم با یک هوار حرفش را قطع کرد و گفت ما انرژی هسته ای نمیخایم ما نفت داریم سکوتی مهیب کلاس را گرفت و معلم با بغضی همراه با عصبانیت گفت: امروز چی داریم داوود با صدای آرام از نیمکت اول گفت: املا آقا معلم !

معلم گفت :برگه ها روی میز …. بنویسید…. اصغر فرهاید یک ایرانی واقعی وملی است …..

 

دیروز همه بچه ها برگه ها راسفید تحویل دادند

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ستاره های دیروز                                                                          ستاره های امروز

 

 

 1 نظر

یا مهدی ادرکنی

13 تیر 1391 توسط منتظر

از سکوت بیزارم، زیرا که راز غیبتتان را فریاد میزند!

پس کی میایی ای یوسف زهرا!

به خدا که چشم به راه زیاد داری!

 

فکر کنید هر دقیقه پر گشته از همین سکوت های پر از صدا! حالا شما فکر کن یک روز چقدر سخت میگذرد!

هرجمعه به خودمان امید میدهیم!

به خدا که دیدن رویتان به هر مشکلی خواهد ارزد!

اما مگر همین ما آدم ها نبودیم که در صحرای کربلا جد بزرگوارتان را در زیر چشمان شرمگین خورشید تنها گذاشتیم؟

شاید هنوز وقتش نشده!

شاید ما هنوز یارهای واقعی و ماندنی شما نشدیم! اما ای کاش لایق بودن با شما باشیم، کاش برسد زمانی که شما ما را هم جزیی از سربازانت بدانی!

آقایم درد فراق کم چیزی نیست….به خصوص برای ما انسان های بیطاقت!

بیا ای آرام جان ها!

مردم دارند به بیراهه میروند!

میترسم از روزی که من هم جزیی از همان مردم شوم….

محتاج دعایتانیم،نظری بینداز ای یوسف زهرا.

بیا كه خانه دل بی تو سخت ویران است

ببین كه جای تو این غم ناخوانده مهمان است

از آن زمان كه تو رفتی بهار دل پژمرد

كنون تمام وجودم فقط زمستان است

به احترام تو غم را ز دل نخواهم راند

كه غم نشانه دل بستگی به خوبان است

تو را طلوع بهاران ز دیدگان پیداست

مرا غروب خزان در نگاه پنهان است

تو ای ترانه امید در خزان حیات

بمان كه باغ دلم بی تو برگ ریزان است

به میهمای خورشید می روم اینك

كه جان خسته من بسته به عزیزان است

او خواهد امد

برای ظهور هرچه سریعتر مولایمان صلوات

اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

 

 

 

 2 نظر

گنجشک با خدا قهر بود......

13 تیر 1391 توسط منتظر

 

 

 

گنجشک با خدا قهر بود…

 

روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت .

 

فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت:

 

می آید ؛ من تنها  گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که

 

دردهایش را در خود نگاه میدارد…

 

و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست.

 

فرشتگان چشم به لب هایش دوختند،

 

گنجشک هیچ نگفت و…

 

خدا لب به سخن گشود :  با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست.


گنجشک گفت :  لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام.

 

تو همان را هم از من گرفتی.

 

این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟ لانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود؟

 

و سنگینی بغضی راه کلامش بست…


سکوتی در عرش طنین انداخت فرشتگان همه سر به زیر انداختند.

 

خدا گفت:  ماری در راه لانه ات بود. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو

 

از کمین مار پر گشودی.


گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود.

 

خدا گفت:  و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به

 

دشمنی ام برخاستی!

 

اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود.

 

ناگاه چیزی درونش فرو ریخت , های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد… 

 


جمله روز :   جائی در پشت ذهنت به خاطر بسپار ، که اثر انگشت خداوند بر همه چیز هست …

 

 1 نظر

دعای فرج فراموش نشود

13 تیر 1391 توسط منتظر

 

شب نیمه شعبان

دعای فرج راس ساعت 11فراموش نشود

 

 نظر دهید »

بخوان دعای فرج

13 تیر 1391 توسط منتظر

 

بخوان دعاي فرج را دعا اثـر دارد


دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد


بخوان دعاي فرج را و عافيت بطلب


که روزگار بسي فتنه زير سر دارد


بخوان دعاي فرج را که يوسف زهرا


ز پشت پرده ي غيبت به ما نظـر دارد


بخوان دعاي فرج را به ياد خيمه ي سبز


که آخرين گل سرخ از همه خبر دارد

 

 2 نظر

بدون شرح

12 تیر 1391 توسط منتظر

 نظر دهید »

به امید دیدن تو

12 تیر 1391 توسط منتظر

 

آقاجان آن دم که تو را میخواهمت ، ذره ذره وجودم ملتمسانه تو را می طلبد

آن هنگام که بوی عطر یاس می پیچد در غروب جمعه هایم می خواهمت و آن هنگام که از تمام دنیا دلم می گیرد دوست دارم فریاد کنم و ندای این المهدی را به گوش تمام عالم برسانم

مهدی جان فقط به امید دیدن توست که این رنج بار زندگی را میتوان تحمل کرد

آقا جان کاش مدینه باشم وقتی می آیی، کاش مدینه باشم وقتی تربت یاس کبود را به همه نشان میدهی. کاش باشم آن دم که باید باشم آخر مگر برای تشییع جنازه مادرت نوکر نمیخواهی ؟ کاش باشم آن دم که باید باشم، کاش ….. کاش

چه خوش است در هوایت به دمی نفس کشیدن

چه خوش است بینهایت شدن و ز دل پریدن

گل باغ آسمانی، دل من هوای تو کرد

دم آخرم بیا تو چو دلم نوای تو کرد

 1 نظر

اگر خواهان ظهورید این را بخوانید

12 تیر 1391 توسط منتظر

 

گفته اند : « بلند ترین ارتفاع برای پرت شدن ، افتادن از چشمان مهدی فاطمه است » . و به راستی ، ما ، چقدر حواسمان را به این نکته مهم و اساسی جمع کرده ایم ؟
این مقاله نقدی است بر رفتار خودمان و هشداری است تا شاید هوای اعمالمان را بیشتر داشته باشیم !
تا کنون بار ها این سوال برای ما پیش آمده که چگونه ممکن است همه اعمال ما به محضر  قطب عالم امکان حضرت مهدی «عج» عرضه شوند ؟ آن هم در همان لحظه ای که آن عمل را انجام می دهیم !
توجه کنید ! در بدن ما میلیارد ها سلول وجود دارد که همه آن ها به یک مرکز فرماندهی یعنی مغز متصل اند .حالا اگر ما یک سوزن به انگشت خود بزنیم ، یعنی یکی از این میلیارد ها سلول را زخمی کنیم ؛ سریعا به مغز انتقال داده می شود . این مثال برای میلیارد ها انسانی که به حضرت مهدی «عج» متصل اند نیز ، صادق است . اصلا در روایتی از امام معصوم «ع» مطلبی به این مضمون داریم که هر موجودی ، قلبی دارد و برای عالم امکان نیز قلبی است و قلب عالم امکان ، امام زمان «ع» ، حجت خداست .
این شکل رفتار ما ، که امروزه گرفتار آن هستیم ؛ بر آمده از دو نگاه منفی نسبت به ظهور است که متاسفانه از دیروز وجود داشته و امروزه نیز ، با تبلیغات و تدارکات مغرضانه رسانه های غربی روز به روز بیشتر در ذهن مردم نهادینه می شود .
اولین تفکر که محصول طراحی طراحان خیال پرداز صهیونیسم است ؛ «آرماگدونیسم» نام دارد . این تفکر می گوید : «باید منتظر منجی ماند تا ظهور کند و آن گاه به یاری او شتافت » .
اما تفکر دوم که در ایران ، متاسفانه ، به دلایلی به وجود آمده که مجال پرداختن به آن ها  نیست ؛ معتقد است باید در خانه ماند و خانه را آب و جارو کرد تا آن حضرت ظهور کند » . چنین تفکرات خطرناکی در رابطه با امر ظهور حضرت بقیة الله ، موجب این توجیه برای هر انسانی می شود که : « نیازی نیست ما برای ظهور حضرت مهدی «عج» کاری بکنیم . ایشان خودشان در وقت معلوم ظهور خواهند کرد .» که این مسئله بر خلاف عقاید ما و آیات قرآن است ؛ چرا که خداوند در قرآن می فرماید : « ان الله لا یغیروا ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم »
بر اساس آن دو نوع طرز فکری که طرح گشت ، فرد منتظر ، هرکاری می تواند انجام دهد و فقط باید ذهنا آماده ظهور آن حضرت «عج» باشد . در حالی که این خود ماییم که با اعمالمان ، آمادگی و یا عدم آمادگی مان را به حضرت بقیة الله روحی فداه برای واقعه مبارک ظهور نشان می دهیم . و این حدیث صریح حضرت مهدی «عج» است که می فرماید : « فاصله ما از شیعیان به اندازه گناهانی است که انجام می دهند . »
اگر قرار بود تفکراتی که در بالا مطرح شد صحیح باشد ؛ چرا امام «عج» برای نسل های گذشته ما که معتقد به این تفکرات بودند ظهور نفرمود . و امام راحل «ره» که با بصیرت عمیق خویش به خوبی بر این نکته واقف گشته بود ؛ وقتی که خیلی ها فریاد بر آوردند «جنگ جنگ تا پیروزی» فرمود : «جنگ جنگ تا رفع فتنه در جهان» و این ، یعنی امام راحل ، به این حقیقت بزرگ دست یافته بودند که اگر ما خواهان ظهوریم ، می بایست با عمل خویش آن را به امام زمان «عج» ثابت کنیم .
شما ببینید ، حضرت علی «ع» سال ها سکوت اختیار می کند چون یاری ندارد تا به وسیله آن ،  دین راستین محمد«ص» را احیا کند . ما نیز اگر خواهان ظهوریم می بایست آمادگی مان را با اعمالمان به حضرت عرضه کنیم .
***************
خوب است بدانیم که اماممان از چند چیز آزرده بسیار خاطر می شوند . در حدیثی از ایشان آمده است :« بزرگترین چیزی که مرا آزار می دهد حماقت ها و جهالت های شیعه است .»
آیا با خویش نیندیشیده ایم که وقتی دین مبین اسلام را داریم که همه چیز حتی کوچکترین مسائل درآن طرح شده این جهالت است که از فرهنگ مسخ شده ی غرب الگو بگیریم ؟
آیا با خود نیندیشیده ایم که هر گناهی که ما انجام می دهیم حماقت است و جهالت . و چگونه باید از مولایمان انتظار داشته باشیم که برای نجات افرادی بیاید که از آن ها آزرده خاطر است ؟
خواهرم آیا با خویش نیندیشیده ای که حجاب سنت فاطمه بود و مهدی «عج» برای احیای سنت فاطمه «س» می آید ؟
برادرم آیا با خویش نیندیشیده ای که در کربلای حسین ، عده ای در سپاه عمر گوشه نشین شده و به جای دفاع عملی از حسین و جهاد در راه او و برای خدا ، تنها دعا می کردند که « خدایا حسین را یاری کن» و امروز جهاد تو ، امر به معروف و نهی از منکر است ؟
آیا لازم نیست به یاد آوریم که حسین را جمعیتی از منتظرانش کشتند ؟ و مهدی ادامه سبز راه رخ حسین است .
***************
جوان ایرانی ! یادت باشد که برای رسیدن به هدف سه چیز لازم داری : شعار و شعور و شور
شعار تو همان هدف توست و شعورت همان هویتت و شورت ، آنچه که تو را برای رسیدن به هدف یاری و  تشویق می نماید .
یادت باشد که به لطف انقلاب بزرگی که امام راحل آن را رهبری فرمود شعارت این است : «خدایا خدایا تا انقلاب مهدی از نهضت خمینی محافظت بفرما …»
پس انقلاب مهدی هدف توست ، ایران اسلامی هویتت و حماسه ی بزرگ کربلای حسین شورت !

و بدان که این وعده خداست       فان حزب الله هم الغلبون

 1 نظر

یا صاحب الزمان

11 تیر 1391 توسط منتظر

 

داستان یوسف را گفتن وشنیدن به بهانه ی توست  .

شرمنده ایم .

می دانیم گناهان ما همان چاه غیبت توست .

می دانیم كوتاهیها ، نادانیها و سستیهای ما ، ستمهایی است كه در حق تو كرده ایم .

یعقوب به پسران گفت : به جستجوی یوسف برخیزید ،

و ما با روسیاهی و شرمندگی ، آمده ایم تا از تو نشانی بگیریم .

به ما گفته اند اگر به جستجوی تو برخیزیم ، نشانی از تو می یابیم .

اما ای فرزند احمد ! آیا راهی به سوی تو هست تا به دیدارت آییم .

اگر بگویند برای یافتن تو باید بیابانها را در نوردیم ، در می نوردیم .

اگر بگویند برای دیدار تو باید سر به كوه و صحرا گذاریم ، می گذاریم .

ای یوسف زهرا !

خاندان یعقوب پریشان و گرفتار بودند ،

ما و خاندانمان نیز گرفتاریم ،

روی پریشان ما را بنگر . چهره زردمان را ببین .

به ما ترحم كن كه بیچاره ایم و مضطر

ای عزیزِ مصرِ وجود !

سراسر جهان را تیره روزی فرا گرفته است .

نیازمندیم ! محتاجیم و در عین حال گناهكار

از ما بگذر و پیمانه جانمان را از محبت پر كن .

یابن الحسن !

برادران یوسف وقتی به نزد او آمدند كالایی – هر چند اندك – آورده بودند ،

سفارش نامه ای هم از یعقوب داشتند .

اما …

ای آقا ! ای كریم ! ای سرور !

ما درماندگان ، دستمان خالی و رویمان سیاه است .

آن كالای اندك را هم نداریم .

اما… نه ،

كالایی هر چند ناقابل و كم بها آورده ایم .

دل شكسته داریم

و مقدورمان هم سری است كه در پایت افكنیم .

ناامیدیم و به امید آمده ایم .

افسرده ایم و چشم به لطف و احسان تو دوخته ایم .

سفارش نامه ای هم داریم .

پهلوی شكسته مادر مظلومه ات زهرا را به شفاعت آورده ایم .

یا صاحب الزمان !

به یقین ، تو از یوسف مهربانتری .

تو از یوسف بخشنده تری .

به فریادمان برس ، درمانده ایم .

ای یوسف گم گشته ! و ای گم گشته ی یعقوب !

یعقوب وار ، چه شبها و روزها كه در فراق تو آرام و قرار نداریم .

در دوران پر درد هجران ، اشك می ریزیم و می گوییم :

تا به كی حیران و سرگردان تو باشیم .

تا به كی رخ نادیده ترا وصف كنیم .

با چه زبانی و چه بیانی از اوصاف تو بگوییم و چگونه با تو نجوا كنیم .

سخت است بر ما ، كه از دوری تو ، روز و شب اشك بریزیم .

سخت است بر ما ، كه مردم نادان تر واگذارند .

سخت است بر ما ، كه دوستان ، یاد ترا كوچك شمارند .

یا بقّیةالله !

خسته ایم و افسرده ،

نالانیم و پژمرده ،

گریه امانمان را بریده است .

غم دوری ، دیوانه مان كرده است .

اما نمی دانیم چه شیرینی و حلاوتی در این درد و دوری است كه می گوییم :

كجاست آن كه از غم هجران تو ناشكیبایی كند .

تا من نیز در بی قراری ، یاریش دهم

كجاست آن چشم گریانی كه از دوری تو اشك بریزد ؟

تا من او را در گریه یاری دهم

مولای من ! دیدگانمان از فراق تو بی فروغ گشته اند .

و می دانیم پیراهن یوسف ، یادگار ابراهیم ، نزد توست .

و ای كاش نسیمی از كوی تو ،

بوی آن پیراهن را به مشام جان ما برساند .

و ای كاش پیكی ، پیراهن ترا به ارمغان بیاورد

تا نور دیدگانمان گردد .

ای كاش پیش از مردن ، یك بار ترا به یك نگاه ببینیم .

درازی دوران غیبت ، فروغ از چشمانمان برده است

كی می شود شب و روز ترا ببینیم و چشمانمان به دیدار تو روشن گردد ؟

شكست و سرافكندگی ، خوار و بی مقدارمان كرده است .

كی می شود ترا ببینیم كه پرچم پیروزی را برافراشته ای ؟

و ببینیم طعم تلخ شكست و سرافكندگی را به دشمن چشانده ای .

كی می شود كه ببینیم یاغیان و منكران حق را نابود كرده ای ؟

و ببینیم پشت سركشان را شكسته ای .

كی می شود كه ببینیم ریشه ستمگران را بركنده ای ؟

و اگر آن روز فرا رسد …

و ما شاهد آن باشیم ،

شكرگزار و سپاسگو نجوا می كنیم :

الحمدلله رب العالمین .

 1 نظر

اعمال شب نیمه شعبان

11 تیر 1391 توسط منتظر


اعمال شب نیمه شعبان       
اعمال این شب مبارک به این ترتیب است:
اوّل: غسل است که باعث تخفیف گناهان مى شود.
دوّم: احیاءاین شب است به نماز و دعاء و استغفار. در روایتست که هر که احیا دارد این شب را نمیرد دل اودر روزى که دلها بمیرند.

سوّم: زیارت حضرت امام حسین علیه السلام است که افضل اعمال این شب و باعث آمرزش گناهانست و هر کس بخواهد با روح صد و بیست و چهار هزار پیغمبر مصافحه کند، می تواند در این شب امام حسین(ع) را زیارت کند. حداقل با این جمله: اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَه اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ. 
در هر وقت که آن حضرت را به این کیفیّت زیارت کند امید است که ثواب حجّ وعُمره براى اونوشته شود. زیارت مخصوصه آین شب در باب زیارات مفاتیح الجنان آمده است.

چهارم: خواندن این دعا که شیخ و سیّد نقل کرده اند و به منزله زیارت امام زمان صلوات الله و سلامُه عَلَیْهِ است:
اَللّهُمَّ بِحَقِّ لَیْلَتِنا [هذِهِ] وَمَوْلُودِها
خدایا به حق این شبى که ما در آنیم و به حق آنکس که در آن به دنیا آمده

وَحُجَّتِکَ وَمَوْعُودِهَا الَّتى قَرَنْتَ اِلى فَضْلِها فَضْلاً فَتَمَّتْ کَلِمَتُکَ
و حجتت و موعود آن که همراه کردى به فضیلت این شب فضیلت دیگرى و بدین سبب تمام شد کلمه تو

صِدْقاً وَعَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِکَ وَلا مُعَقِّبَ لاِیاتِکَ نُورُکَ الْمُتَاَلِّقُ
براستى و عدالت تغییر دهنده اى براى کلمات تو نیست و پس زننده اى براى آیات تو نیست آن نور درخشانت

وَضِیاَّؤُکَ الْمُشْرِقُ وَالْعَلَمُ النُّورُ فى طَخْیاَّءِ الدَّیْجُورِ الْغائِبُ
و آن روشنى فروزانت و آن نشانه نورانى در شب تاریک ظلمانى آن پنهان

الْمَسْتُورُ جَلَّ مَوْلِدُهُ وَکَرُمَ مَحْتِدُهُ وَالْمَلاَّئِکَهُ شُهَّدُهُ وَاللّهُ ن اصِرُهُ
غایب از انظار که ولادتش بزرگ و کریم الاصل بود و فرشتگان گواهان اویند و خدا یاور

وَمُؤَیِّدُهُ اِذا آنَ میعادُهُ وَالْمَلاَّئِکَهُ اَمْد ادُهُ سَیْفُ اللّهِ الَّذى لا یَنْبوُ
و کمک کار او است در آن هنگام که وعده اش برسد و فرشتگان مددکارش باشند آن شمشیر برنده خدا که کُند نشود

وَنُورُهُ الَّذى لا یَخْبوُ وَ ذوُالْحِلْمِ الَّذى لا یَصْبوُا مَدارُ الَّدهْرِ
و نور او که خاموش نگردد و بردبارى که کار بى رویه انجام ندهد چرخ روزگار بخاطر او گردش کند

وَنَوامیسُ الْعَصْرِ وَوُلاهُ الاْمْرِ وَالْمُنَزَّلُ عَلَیْهِمْ ما یَتَنَزَّلُ فى لَیْلَهِ
و او و پدران معصومش نوامیس هر عصر و والیان امر خدایند در شب قدر آنچه نازل شود بر ایشان نازل گردد

الْقَدْرِ وَاَصْحابُ الْحَشْرِ وَالنَّشْرِ تَراجِمَهُ وَحْیِهِ وَوُلاهُ اَمْرِهِ وَنَهْیِهِ
و آنهایند صاحبان حشر و نشر و مفسران وحى خدا و سرپرستان امر و نهى او

اَللّهُمَّ فَصَلِّ عَلى خاتِمِهْم وَقآئِمِهِمُ الْمَسْتُورِ عَنْ عَوالِمِهِمْ اَللّهُمَّ
خدایا پس درود فرست بر خاتم ایشان و قائمشان که در پس پرده است از عوالم آنها خدایا

وَاَدْرِکَ بِنا اءَیّامَهُ وَظُهُورَهُ وَقِیامَهُ وَاجْعَلْنا مِنْ اَنْصارِهِ وَاقْرِنْ ثارَنا
ما را به روزگار او و زمان ظهور و قیامش برسان و از جمله یارانش قرارمان ده و خونخواهى ما را

بِثارِهِ وَاکْتُبْنا فى اَعْوانِهِ وَخُلَصاَّئِهِ وَاَحْیِنا فى دَوْلَتِهِ ناعِمینَ
به خونخواهى او مقرون گردان و نام ما را در زمره یاران و مخصوصانش ثبت فرما و ما را در دولتش شادکام

وَبِصُحْبَتِهِ غانِمینَ وَبِحَقِّهِ قآئِمینَ وَمِنَ السُّوَّءِ سالِمینَ یا اَرْحَمَ
و متنعم و به هم نشینیش بهره مند و به گرفتن حقش پا بر جا بدار و از بدیها بر کنارمان کن اى مهربانترین

الرّاحِمینَ وَالْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَصَلَواتُهُ عَلى سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ
مهربانان و ستایش خاص خدا پروردگار جهانیان است و درودهاى او بر آقاى ما محمد

خاتَمِ النَّبِیّینَ وَالْمُرْسَلینَ وَعَلى اَهْلِ بَیْتِهِ الصّادِقینَ وَعِتْرَتِهَ
خاتم پیمبران و مرسلین و بر خاندان راستگو و عترت حقگویش باد

النّاطِقینَ وَالْعَنْ جَمیعَ الظّالِمینَ واحْکُمْ بَیْنَنا وَبَیْنَهُمْ یا اَحْکَمَ الْحاکِمینَ
و از رحمت خود دور ساز تمام ستمکاران را و میان ما و ایشان داورى کن اى محکمترین حکم کنندگان
پنجم : شیخ روایت کرده از اسماعیل بن فضل هاشمى که گفت تعلیم کرد مرا حضرت صادق علیه السلام این دعا را که بخوانم آنرا در شب نیمه شعبان:

اَللّهُمَّ اَنْتَ الْحَىُّ الْقَیُّومُ الْعَلِىُّ الْعَظیمُ الْخالِقُ الرّازِقُ الْمُحْیِى الْمُمیتُ الْبَدىَّءُ
خدایا تویى زنده پاینده والاى بزرگ آفریننده و روزى دهنده زنده کننده و میراننده آغاز کننده

الْبَدیعُ لَکَ الْجَلالُ وَلَکَ الْفَضْلُ وَلَکَ الْحَمْدُ وَلَکَ الْمَنُّ وَلَکَ الْجُودُ
و پدید آرنده ، براى تو است بزرگى و از آن تو است فضیلت و ستایش و از آن تو است نعمت و جود

وَلَکَ الْکَرَمُ وَلَکَ الاْمْرُ وَلَکَ الْمَجْدُ وَلَکَ الْشُّکْرُ وَحْدَکَ لا شَریکَ
و خاص تو است بزرگوارى و از تو است فرمان و شوکت و خاص تو است سپاسگزارى که یگانه اى و شریکى برایت

لَکَ یا واحِدُ یا اَحَدُ یا صَمَدُ یا مَنْ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ
نیست اى یگانه اى یکتا اى بى نیاز اى که فرزندى ندارد و فرزند کسى نباشد و نیست برایش

کُفُواً اَحَدٌ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاْغفِرْلى وَارْحَمْنى وَاکْفِنى
همتایى هیچکس درود فرست بر محمد و آل محمد و بیامرز مرا و به من رحم کن و کفایت کن

ما اَهَمَّنى وَاقْضِ دَیْنى وَوَسِّعْ عَلَىَّ فى رِزْقى فَاِنَّکَ فى هذِهِ اللَّیْلَهِ
از من آنچه فکر مرا به خود مشغول کرده و قرضم را ادا کن و در روزیم گشایش ده زیرا که تو در این شب

کُلَّ اَمْرٍ حَکیمٍ تَفْرُقُ وَمَنْ تَشاَّءُ مِنْ خَلْقِکَ تَرْزُقُ فَارْزُقْنى وَاَنْتَ
هر کار محکمى را از هم جدا کنى و هر یک از مخلوقات خود را بخواهى روزى دهى پس روزیم ده که تو

خَیْرُ الرّازِقینَ فَاِنَّکَ قُلْتَ وَاَنْتَ خَیْرُ الْقاَّئِلینَ النّاطِقینَ وَاسْئَلوُا اللّهَ
بهترین روزى دهندگانى زیرا تو خود گفتى و تو بهترین گویندگان و ناطقان هستى که فرمودى ((از خدا بخواهید

مِنْ فَضْلِهِ فَمِنْ فَضْلِکَ اَسْئَلُ وَاِیّاکَ قَصَدْتُ وَابْنِ نَبِیِّکَ اعْتَمَدْتُ وَلَکَ
از فضل او)) پس من از فضل تو مى خواهم و تو را قصد کردم و به فرزند پیمبرت اعتماد کردم و از تو

رَجَوْتُ فَارْحَمْنى یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ
امیدوارم پس به من رحمت کن اى مهربانترین مهربانان

ششم: بخواند این دعا را که حضرت رسول صلى الله علیه و آله دراین شب مى خواندند:
اَللّهُمَّ اقْسِمْ لَنا مِنْ خَشْیَتِکَ ما یَحُولُ بَیْنَنا
خدایا بهره ما کن از ترس خود بدان اندازه که حائل شود میان ما

وَبَیْنَ مَعْصِیَتِکَ وَمِنْ طاعَتِکَ ما تُبَلِّغُنا بِهِ رِضْوانَکَ وَمِنَ الْیَقینِ ما
و نافرمانیت و از اطاعت خویش بدان مقدار که ما را به خوشنودى و رضوان تو برساند و از یقین بدان

یَهُونُ عَلَیْنا بِهِ مُصیباتُ الدُّنْیا اَللّهُمَّ اَمْتِعْنا بِاَسْماعِنا وَاَبْصارِنا
حد که بوسیله آن ناگواریهاى دنیا بر ما آسان گردد خدایا ما را به گوشهایمان و دیده هامان

وَقُوَّتِنا ما اَحْیَیْتَنا وَاجْعَلْهُ الْوارِثَ مِنّا وَاجْعَلْ ثارَنا عَلى مَنْ ظَلَمَنا
و نیرویمان تا زنده ایم بهره مند ساز و آن را وارث ما گردان و خون ما را به گردن کسى انداز که بر ما ستم کرده

وَانْصُرنا عَلى مَنْ عادانا وَلا تَجْعَلْ مُصیبَتَنا فى دینِنا وَلا تَجْعَلِ
و یارى ده ما را بر کسى که با ما دشمنى کند و مصیبت ما را در دینمام قرار مده و دنیا

الدُّنْیا اَکْبَرَ هَمِّنا وَلا مَبْلَغَ عِلْمِنا وَلا تُسَلِّطْ عَلَیْنا مَنْ لا یَرْحَمُنا
را بزرگترین اندوه ما قرار مده و نیز آخرین حد دانش ما قرارش مده و مسلط مکن بر ما کسى را که بر ما رحم نکند
بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ
به رحمتت اى مهربانترین مهربانان

و این دعاى جامع کاملى است و خواندن آن در اوقات دیگر نیز غنیمت است و از عوالى اللئالى نقل شده که حضرت رسول صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَاله همیشه این دعا را مى خواندند.

هفتم: بخواند صلوات هر روز را

هشتم : بخواند دعاى کمیل را که ورودش ‍ در این  شب است.

نهم : آنکه هر یک از سُبْحانَ اللّهِ وَالْحَمْدُلِلّهِ وَاللّهُ اَکْبَرُ وَلا اِلهَ اِلا اللّهُ را صد مرتبه بگوید تا خداوند تعالى گناهان گذشته او را بیامرزد و برآورد حاجتهاى دنیا و آخرت او را .
دهم : شیخ در مصباح روایت کرده از ابویحیى که امام صادق(ع) فرمود هر گاه به جا آوردى نماز عشا را پس دو رکعت نمازگزار. در رکعت اوّل حمد و سُوره جحد که قُلْ یا اَیُّهَا الْکافِروُنَ است  و در رکعت دوم حمد و سوره توحید که قُلْ هُوَاللّهُ اَحَدٌ است، بخوانید. پس چون سلام دادى بگو سُبْحانَ اللّهِ سى و سه مرتبه و اَلْحَمْدُلِلّهِ سى و سه مرتبه و اللّهُ اَکْبَرُ سى و چهار مرتبه پس بگو:

یا مَنْ اِلَیْهِ مَلْجَاءُ الْعِبادِ فِى الْمُهِمّاتِ وَاِلَیْهِ یَفْزَعُ الْخَلْقُ فىِ الْمُلِمّاتِ
اى که به سوى او است پناه بندگان در کارهاى اندوه خیز و به سوى او پناه برند خلایق در پیش آمدهاى ناگوار

یا عالِمَ الْجَهْرِ وَالْخَفِیّاتِ وَ یا مَنْ لا تَخْفى عَلَیْهِ خَواطِرُ الاْوْهامِ
اى داناى آشکار و نهان و اى که بر او پنهان نماند اندیشه هایى که در دلها افتد

وَتَصَرُّفُ الْخَطَراتِ یا رَبَّ الْخَلایِقِ وَالْبَرِیّاتِ یا مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ
و تصرف کردن آن خاطرات اى پروردگار خلایق و آفریدگان اى که ملکوت

الاْرَضینَ وَالسَّمواتِ اَنْتَ اللّهُ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ اَمُتُّ اِلَیْکَ بِلا اِلهَ اِلاّ
زمینها و آسمانها بدست او است تویى خدایى که معبودى جز تو نیست بسویت توسل جویم به کلمه “لا اله اَنْتَ فَیا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ اجْعَلْنى فى هِذِهِ اللَّیْلَهِ مِمَّنْ نَظَرْتَ اِلَیْهِ
الا انت” پس ى خدایى که معبودى جز تو نیست بگردان مرا در این شب از کسانى که بسویش نگریسته و مورد

فَرَحِمْتَهُ وَسَمِعْتَ دُعاَّئَهُ فَاَجَبْتَهُ وَعَلِمْتَ اسْتِقالَتَهُ فَاَقَلْتَهُ
رحم خویش قرارش داده و دعایش شنیده و اجابت کرده و پشیمانیش را دانسته پس او را پذیرفته اى

وَتَجاوَزْتَ عَنْ سالِفِ خَطیئَتِهِ وَعَظیمِ جَریرَتِهِ فَقَدِ اسْتَجَرْتُ بِکَ
و از خطاهاى گذشته اش و گناه بزرگش در گذشته اى پس من از گناهانم به تو پناهنده شده

مِنْ ذُنُوبى وَلَجَاْتُ اِلَیْکَ فى سَتْرِ عُیُوبى اَللّهُمَّ فَجُدْ عَلَىَّ بِکَرَمِکَ
و به تو ملتجى گشته ام در اینکه عیوبم را بپوشانى خدایا پس جود کن بر من به کرم خود

وَفَضْلِکَ وَاحْطُطْ خَطایاىَ بِحِلْمِکَ وَعَفْوِکَ وَتَغَمَّدْنى فى هذِهِ
و فضلت و بریز خطاهاى مرا به بردبارى و گذشت خویش و فراگیر مرا در این

اللَّیْلَهِ بِسابِغِ کَرامَتِکَ وَاجْعَلْنى فیها مِنْ اَوْلِیاَّئِکَ الَّذینَ اجْتَبَیْتَهُمْ
شب به فراوان کرمت و بگردان مرا در این شب از آن دوستانت که آنان را براى طاعت خویش برگزیده

لِطاعَتِکَ وَاخْتَرْتَهُمْ لِعِبادَتِکَ وَجَعَلْتَهُمْ خالِصَتَکَ وَصِفْوَتَکَ اَللّهُمَّ
و براى پرستشت انتخاب فرمودى و ایشان را جزء خاصان درگاه و برگزیدگانت قراردادى خدایا

اجْعَلْنى مِمَّنْ سَعَدَ جَدُّهُ وَتَوَفَّرَ مِنَ الْخَیْراتِ حَظُّهُ وَاجْعَلْنى مِمَّنْ
بدار مرا از آن کسانى که کوششش به جایى رسیده و از نیکیها بهره فراوان نصیبش گشته و به گردانم از

سَلِمَ فَنَعِمَ وَفازَ فَغَنِمَ وَاکْفِنى شَرَّ ما اَسْلَفْتُ وَاعْصِمْنى مِنَ الاِْزدِیادِ
آنانکه تندرست شده و متنعم و رستگار و بهره مند گشته و کفایت کن مرا از شر آنچه کرده ام و نگاهم دار از افزودن

فى مَعْصِیَتکَ وَحَبِّبْ اِلَىَّ طاعَتَکَ وَما یُقَرِّبُنى مِنْکَ وَیُزْلِفُنى عِنْدَکَ
در نافرمانیت و دوست گردان نزد من فرمانبرداریت را و آنچه مرا به تو نزدیک و مقرب درگاهت گرداند

سَیِّدى اِلَیْکَ یَلْجَاءُ الْهارِبُ وَمِنْکَ یَلْتَمِسُ الطّالِبُ وَعَلى کَرَمِکَ
آقاى من به سوى تو پناه آرد شخص گریز پاى و از تو عاجزانه طلب کند جوینده و بر کرم تو

یُعَوِّلُ الْمُسْتَقیلُ التّائِبُ اَدَّبْتَ عِبادَکَ بالتَّکَرُّمِ وَاَنْتَ اَکْرَمُ الاْکْرَمینَ
تکیه کند شخص عذرخواه و توبه کننده ادب کردى بندگانت را به کرم ورزى به آنها و تو کریمترین کریمانى

وَاَمَرْتَ بِالْعَفْوِ عِبادَکَ وَاَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ اَللّهُمَّ فَلا تَحْرِمْنى ما
و تو خود به بندگانت دستور گذشت دادى و خود آمرزنده و مهربانى خدایا پس مرا از آنچه از

رَجَوْتُ مِنْ کَرَمِکَ وَلا تُؤْیِسْنى مِنْ سابِغِ نِعَمِکَ وَلا تُخَیِّبْنى مِنْ
کرمت امید دارم محرومم مکن و از نعمت هاى ریزانت ماءیوسم مدار و از بهره هاى فراوانت که در

جَزیلِ قِسَمِکَ فى هذِهِ اللَّیْلَهِ لاِهْلِ طاعَتِکَ وَاجْعَلْنى فى جُنَّهٍ مِنْ
این شب براى فرمانبردارانت مقرر داشته اى بى بهره ام مساز و مرا در پناهگاه محکمى از آزار مخلوقات

شِرارِ بَرِیَّتِکَ رَبِّ اِنْ لَمْ اَکُنْ مِنْ اَهْلِ ذلِکَ فَاَنْتَ اَهْلُ الْکَرَمِ وَالْعَفْوِ
شرورت قرار ده پروردگارا اگر من چنین شایستگى ندارم ولى تو شایسته کرم و گذشت و

وَالْمَغْفِرَهِ وَجُدْ عَلَىَّ بِما اَنْتَ اَهْلُهُ لا بِما اَسْتَحِقُّهُ فَقَدْ حَسُنَ ظَنّى
آمرزشى و فرو ریز بر من بدانچه تو شایسته آنى نه بدانچه من سزاوار آنم زیرا براستى گمان من نیک است

بِکَ وَتَحَقَّقَ رَجاَّئى لَکَ وَعَلِقَتْ نَفْسى بِکَرَمِکَ فَاَنْتَ اَرْحَمُ
و امیدم درباره تو محکم شده و جانم به سر رشته کرم تو آویخته است پس تویى مهربانترین

الرّاحِمینَ وَاَکْرَمُ الاْکْرَمینَ اَللّهُمَّ وَاخْصُصْنى مِنْ کَرَمِکَ بِجَزیلِ
مهربانان و کریمترین کریمان خدایا مرا مخصوص بدار از کرم خویش به بهره هاى فراوان

قِسَمِکَ وَاَعُوذُ بِعَفْوِکَ مِنْ عُقُوبَتِکَ وَاغْفِر لِىَ الَّذنْبَ الَّذى یَحْبِسُ
و تقسیمهاى شایانت و از کیفر تو به عفوت پناه مى برم و بیامرز برایم آن گناهى را که عادت بد (مانند دروغ) را بر من حبس

عَلَىَّ الْخُلُقَ وَیُضَیِّقُ عَلىَّ الرِّزْقَ حَتّى اَقُومَ بِصالِحِ رِضاکَ وَاَنْعَمَ
کند و روزى را بر من تنگ سازد تا من به خوشنودى شایسته تو اقدام کنم و به عطاى فراوانت

بِجَزیلِ عَطاَّئِکَ وَاَسْعَدَ بِسابِغِ نَعْماَّئِکَ فَقَدْ لُذْتُ بِحَرَمِکَ
متنعم گردم و به نعمتهاى بسیارت خوشبخت شوم زیرا من به آستان تو پناه آوردم

وَتَعَرَّضْتُ لِکَرَمِکَ وَاسْتَعَذْتُ بِعَفْوِکَ مِنْ عُقُوبَتِکَ وَبِحِلْمِکَ مِنْ
و به کرم تو آویختم و به گذشت تو پناه جستم از ترس کیفرت و به بردباریت پناه جستم از

غَضَبِکَ فَجُدْ بِما سَئَلْتُکَ وَاَنِلْ مَا الْتَمَسْتُ مِنْکَ اَسْئَلُکَ بِکَ لا بِشَىءٍ
خشمت پس به من عطا کن آنچه را از تو خواستم و به من برسان آنچه را از تو خواهش کردم تو را به خودت سوگند دهم چون چیزى
هُوَ اَعْظَمُ مِنْکَ
از تو بزرگتر نیست

پس به سجده مى روى و مى گوئى یا رَبِّ بیست مرتبه یا اَللّهُ هفت مرتبه لا حَوْلَ وَلا قُوَّهَ اِلاّ بِاللّهِ هفت مرتبه ما شآءَ اللّهُ ده مرتبه لا قُوّهَ اِلاّ بِاللّهِ ده مرتبه پس صلوات مى فرستى بر پیغمبر و آل اوعَلیهمُ السلام و مى خواهى از خدا حاجت خود را پس قسم به خدا که اگر حاجت بخواهى بسبب این عمل به عدد قطرات باران هر آینه برساند به تو خداوند عَزَّوَجَلَّ آن حاجتها را بکَرَم عَمیم وفَضْل جَسیمِ خود

یازدهم : شیخ طوسى و کفعمى فرموده اندکه بخواند دراین شب:

اِلهى تَعَرَّضَ لَکَ فى هذَا اللَّیْلِ الْمُتَعَرِّضُونَ
خدایا خواهندگان در این شب به درگاه تو آمدند

وَقَصَدَکَ الْقاصِدُونَ وَاَمَّلَ فَضْلَکَ وَمَعْرُوفَکَ الطّالِبُونَ وَلَکَ فى
و قاصدان تو را مقصد خویش قرار دادند و خواهشمندان فضل و نیکى تو را آرزو کردند و تو در

هذَا اللّیْلِ نَفَحاتٌ وَجَواَّئِزُ وَعَطایا وَمَواهِبُ تَمُنُّ بِها عَلى مَنْ تَشاَّءُ
این شب بخششها و جوایز و عطاهایى و بهره هایى دارى که به هر یک از بندگانت بخواهى

مِنْ عِبادِکَ وَتَمْنَعُها مَنْ لَمْ تَسْبِقْ لَهُ الْعِنایَهُ مِنْکَ وَها اَنَا ذا عُبَیْدُکَ
عطا خواهى کرد و از آن کس که عنایت تو نسبت به او سبقت نگرفته است آن را باز دارى و من اینک آن بنده کوچک

الْفَقیرُ اِلَیْکَ الْمُؤَمِّلُ فَضْلَکَ وَمَعْرُوفَکَ فَاِنْ کُنْتَ یا مَولاىَ تَفَضَّلْتَ
و نیازمند درگاه تو و آرزومند فضل و نیکى تو هستم پس اى مولاى من اگر بنا دارى

فى هذِهِ اللَّیْلَهِ عَلى اَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ وَعُدْتَ عَلَیْهِ بِعائِدَهٍ مِنْ عَطْفِکَ
در این شب بر کسى از خلق خویش تفضلى فرمایى و جایزه اى از روى مهر و عطوفت به او بدهى پس درود

فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ الْخَیِّرینَ
فرست بر محمد و آل محمد آن پاکان پاکیزه برگزیده برتر

الْفاضِلینَ وَجُدْ عَلَىَّ بِطَولِکَ وَمَعْرُوفِکَ یا رَبَّ الْعالَمینَ وَصَلَّى اللّهُ
و از نعمت و نیکى خویش بر من نیز لطف فرما اى پروردگار جهانیان و درود خدا

عَلى مُحَمَّدٍخاتَمِ النَّبیّینَ وَ الِهِ الطّاهِرینَ وَسَلَّمَ تَسْلیماً اِنَّ اللّهَ حَمیدٌ
بر محمد خاتم پیمبران و بر آل پاکش و تحیت فراوان که همانا خداوند ستوده و

مَجیدٌ اَللّهُمَّ اِنّى اَدْعُوکَ کَما اَمَرْتَ فَاسْتَجِبْ لى کَما وَعَدْتَ اِنَّکَ
بزرگوار است خدایا من تو را مى خوانم چنانچه دستور فرمودى پس دعایم را مستجاب کن چنانکه وعده فرمودى که براستى

لا تُخْلِفُ الْمیعادَ
تو خلف وعده نمى کنى

و این دعائیست که در سحرها در عقب نماز شفع خوانده مى شود.
دوازدهم : بخواند بعد از هر دو رکعت از نماز شب و شفع و بعد از دعاهاى وِتْر دعاهائى را که شیخ و سیّد نقل کرده اند .

منبع: مفاتیح الجنان

 1 نظر

زعیم ما در این زمان غیبت، دست بسته و زندانى است !!

11 تیر 1391 توسط منتظر
زعیم ما در این زمان غیبت، دست بسته و زندانى است !!

زیر مجموعه: فرمایشات آیت الله بهجت«قدّس سرّه»

دسته: اهل بیت علیهم السلام

همه می‌دانیم زعیم ما در این زمان غیبت، دست بسته و زندانى است و حق ندارد در میان جمعیت، خود را معرفى کند و نشان دهد.

آقایى گفته بود: در خواب دیدم گروهى آمدند از شهر عبور کنند، مخفیانه با هم وعده گذاشتند که خود و جاى خود را پنهان کنند و پس از خرید از بازار و انجام کارهایشان، یکى یکى در محل و یا قهوه خانه اى خاص همدیگر را ببینند. ـ نعوذُبالله ـ مثل قاچاقچى ها و دزدها که از شهر و اهل آن در وحشتند، جدا جدا و یکى یکى در فلان محل یا قهوه خانه یکدیگر را ملاقات کنند.

تا اینکه در خواب دیدم دور هم جمع شدند، همه آدم هاى نورانى بودند، به حدى که نمی‌شناختم رییس آن ها کدام است، و مُعَمم نبودند، جز یکى از آن ها ولى از بس نورانى بودند، تشخیص نمی‌دادم که او رییس است. یکى از آن ها درباره من چیزهایى می‌گفت، خبرهایى می‌داد. یک مرتبه یکى از آن ها به او اشاره کرد که دیگر نگو، و او ساکت شد، از اینجا فهمیدم که رییس همان شخص است و متوجه شدم که مُعَمم در میان آن ها فقط او بود.

بله، کار صاحب ما ـ عجل الله تعالى فرجه الشریف ـ نعوذ بالله به جایى رسیده که یقین داریم بسیارى از حکومت ها، او و یارانش را مفسد و جانى و اخلالگر می‌دانند و اگر به آن‌ها دسترسى پیدا کنند، اعدام می‌کنند! اگر ما او را نمی‌شناسیم، او همه ما را می‌شناسد و می‌داند و می‌بیند.

بالاخره، در این عصر بین ما و زعیم ما فاصله افتاده و او گرفتار است، خدا می‌داند اگر نُواب اربعه زیادتر بودند، چه بلاهایى بر سر آنها می‌آوردند! اگر چه علماى بزرگى هم چون شیخ مفید ـ قدس سره ـ بوده اند، ولى نواب اربعه از جهاتى راجح بوده‌اند.

آیا با وجود این می‌شود در این زمان غیبت کارى کرد؟! آیا مقاتله و جهاد، بر ضرر مسلمانان تمام نمی‌شود؟! حال اگر مقاتله نشد و یا نکردیم، آیا راهى براى اصلاح خود و اصلاح دیگران و جامعه داریم یا نه؟ آیا راهى جهت حفظ خود از فساد و اصلاح فاسدهاى قابل اصلاح در جامعه وجود دارد یا خیر؟

به گمان بنده این یک راهى است که هیچ کس نمی‌تواند انکار کند که نشدنى است، و یا این که پیش نمی‌رود و بى نتیجه و بى فایده است. و در عین حال، اشکالاتى و معذوراتى را که راه هاى دیگر دارند، ندارد.

آن راه این است که هر شخصى باید برنامه اصلاحیه اى براى خود تهیه کند؛ به این صورت که مشخص کند این ها اصول اعتقاداتى است که من به آن ها یقین دارم، در زمینه توحید و نبوت و امامت و… و این ها معتقدات بنده است و از روى دلیل بدان عقیده دارم، خواه اظهار بکنم یا نکنم، و خواه چیزى اتفاق بیفتد، یا نیفتد، حتى اگر حکومت، دست سفیانى بیفتد و من مجبور شوم که از روى تقیه به او بگویم: «أَلْحَق مَعَک»؛ (حق با تو است.) ـ چون اگر نگویم کشته می‌شوم، و یا نزدیکان و دوستانم کشته می‌شوند ـ اشکالى نداشته باشد.

پس از آنکه انسان برنامه خود را درست کرد، باید اول خودش به آن التزام عملى داشته و به آن متعهد شود تا از ناحیه آخرتى خاطر جمع گردد و پس از آنکه خود را با این برنامه اصلاحى اصلاح کرد، می‌تواند دیگران را، هر چند افراد مُنصِف را، با خود هم عقیده کند، و تدریجا به افراد بگوید که این عقیده من است و این هم دلیل من.

به این ترتیب، هر کس می‌تواند کم و بیش دیگران را در برنامه صحیح خود داخل کند. آن افرادى که به این برنامه عمل می‌کنند اول خود را اصلاح می‌کنند و بعد به نوبه خود با فرد سومی‌مطرح می‌کنند، و مانند شخص اول او را به طریقه صحیح خود دعوت می‌کنند.

بدین ترتیب، هر طالب اصلاحى از روى برنامه و ادله صحیحه وقتى خود را اصلاح کرد، دومی ‌و سومی ‌و چهارمی ‌و … را اصلاح می‌کند، و کار به جایى می‌رسد که محیط و افراد جامعه همه صالح می‌شوند. آیا این مطلب قابل تشکیک است؟!

با این راه، اهل ایمان و عُقلا و اهل انصاف صالح می‌شوند، و لازم نیست شمشیر به دست بگیریم و با اهل باطل محاربه کنیم و یا با اهل حق محاربه کنیم؛ زیرا در جنگ شروط محاربه لازم است که براى همه و همیشه میسر نیست؛ ولى ما با این راه می‌توانیم شرایطى را فراهم نماییم که گروه هاى بسیار و جامعه را اصلاح کنیم و شرط آن چیزى جز اصلاح خود و اصلاح غیر، نیست.

اگر کسى در این کار جدى باشد، گمان نمی‌کنم پشیمان شود، و اگر این برنامه به دست افراد منصف افتاد، دیگرى را اصلاح می‌کند و آن دیگرى هم همین طور، و در نتیجه، برخلاف امراض مُسرى، اصلاحات مسرى، تحقق پیدا می‌کند. خداوند متعال می‌فرماید:

«وَ مَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنمَآ أَحْیَا الناسَ جَمِیعًا»(2) هر کس یکى را احیا کند، گویا همه مردم را احیا کرده است.

منظور از حیات در این آیه شریفه، نجات دادن از ضلالت و گمراهى در دین است.

این راه اصلاح را نباید کَالعَدَم و نشدنى حساب کنیم، و گرنه پشیمان می‌شویم از این که می‌توانستیم عادل و صالح فراهم کنیم و نکردیم، و در وُسع ما بود و قدرت داشتیم که دنیا را به امن و امان و عدالت وادار کنیم و نکردیم.

پی نوشت:

1. بحارالانوار، ج 51، ص 356؛ الغیبة طوسى، ص 384.

2. سوره مائده، آیه 32.

 

 نظر دهید »

خدا هست

11 تیر 1391 توسط منتظر

مردي براي اصلاح سر و صورتش به آرايشگاه رفت

در بين کار گفتگوي جالبي بين آنها در گرفت
آنها در رابطه به موضوعات و مطالب مختلف صحبت کردند
وقتي به موضوع ((خدا)) رسيد
آرايشگر گفت : من باور نميکنم خدا هم وجود داشته باشد
:مشتري پرسيد
چرا باور نميکني؟
:آرايشگر جواب داد
کافيست به خيابان بروي تا ببيني چرا خدا وجود ندارد
به من بگو اگر خدا وجود داشت اين همه مريض مي شدند؟
بچه هاي بي سرپرست پيدا ميشد؟
اگر خدا وجود ميداشت نبايد درد و رنجي وجود داشت
نميتوانم خداي مهرباني را تصور کنم که اجازه ميداد اين همه درد و رنج و جود داشته باشد
مشتري لحظه اي فکر کرد اما جوابي نداد. چون نميخواست جر و بحث کند
آرايشگر کارش را تمام کرد و
مشتري از مغازه بيرون رفت
به محض اينکه از مغازه بيرون آمد
مردي را ديد با موهاي بلند و کثيف
و به هم تابيده و ريش اصلاح نکرده
ظاهرش کثيف و به هم ريخته بود
مشتري برگشت و دوباره وارد آرايشگاه شد
:و به آرايشگر گفت
ميداني چيست! به نظر من آرايشگر ها هم وجود ندارند
:آرايشگر گفت
چرا چنين حرفي ميزني؟
من اينجا هستم. من آرايشگرم
همين الان موهاي تو را کوتاه کردم
:مشتري با اعتراض گفت
نه. آرايشگرها وجود ندارند
چون اگر وجود داشتند. هيچکس مثل مردي که
بيرون است. با موهاي بلند و کثيف و ريش اصلاح نکرده پيدا نميشد
آرايشگر: نه بابا ! آرايشگرها وجود دارند
موضوع اين است که مردم به ما مراجعه نميکنند
مشتري تائيد کرد: دقيقا نکته همين است
!خدا هم وجود دارد
فقط مردم به او مراجعه نميکنند و دنبالش نميگردند
براي همين است که اين همه درد و رنج در دنبا وجود دارد
همين است
!خدا هم وجود دارد
فقط مردم به او مراجعه نميکنند و دنبالش نميگردند
براي همين است که اين همه درد و رنج در دنبا وجود دارد
 نظر دهید »

شیعه مهدی (عج)

11 تیر 1391 توسط منتظر

 

 

 

هیچ داری از دل مهدی(عج)خبر؟

گریه های هر شبش را تا سحر؟

او که ارباب تمام عالم است

من بمیرم،سر به زانوی غم است

شیعیان، مهدی غریب و بی کس است

جان مولا معصیت دیگر بس است

شیعیان،بس نیست غفلت هایمان؟

غربت و تنهایی مولایمان؟

ما عبید و عبد دنیا گشته ایم

غافل از مهدی زهرا گشته ایم

برای سلامتی مهدی صاحب زمان(عج) ،پنج صلوات بفرستید.

 نظر دهید »

یاصاحب الزمان

11 تیر 1391 توسط منتظر

 

آقا جان دیدارت دل چسب و دوریت دلگیر است، دوریت را به شوق دیدارت سر می کنیم.

مهدی زهرا!مولای من

مهدی زهرا (عج)

ای که هر دم دم ز مولا میزنی

پس چرا وقت عمل جا می زنی

ای که گوئی در پناه مهدی ام

مستحق یک نگاه مهدی ام

نام مهدی جان من بازیچه نیست

عاشق مهدی خدا داند که کیست

ای که اظهار ارادت می کنی

در خفا صد ها جنایت می کنی

عاشق مهدی نمودار وفاست

قلب اوآئینه مهر و صفاست

ذکر یا مهدی ز هر ذکری نکوست

دوستی با او جواز آبروست

ما نه اندر عشقبازی جاهلیم

ما برای عشق حرمت قائلیم

هر کسی چشم انتظار مهدی است

بی تکلف ریزه خوار مهدی است

سرمه افرشتگان خاک رهش

حاتم طائی گدای درگهش

چشم زیبایان عالم سوی اوست

یوسف مصری غلام کوی اوست

دل گلستان است و مهدی یاس اوست

صد میخانه زنده از انفاس اویت

معجزاتی برتر از عیسی کند

بی عصا کار دو صد موسی کند

مهدی موعود یعنی مصطفی

رونوشتی از علی المرتضی

اوست عین احمد احمد عین اوست

مه غباری از کف نعلین اوست

هر که قائل نیست بر امر ظهور

بی شعور است بی شعور است بی شعور

انتظار اوهمه درد است درد

هر که با مهدی بود مرد است مرد

انتظار او همه فیض است فیض

دشمن او نطفه حیض است حیض

اوامیر ملک جن و آدم است

او ولی امر کل عالم است

در زمین و در سماء این صحبت ایت

مهدی زهرا امام امت است

خط آزادی ز کلک شصت اوست

جمعه ها پرونده ها در دست اوست

اولیا را چون وصی خاتمه است

نقش مهر دست او یا فاطمه است

این همه شور از پی خوش عهدی است

آرزوی ما ظهور مهدی است

«سید خوش» زاد ای دل سوخته

فاطمه دیده به مهدی دوخته

احب الزمان ! …

 نظر دهید »
وبلاگ-كد تاريخ هجري


روز فراق

تصویر روز

گالری عکس



ریش

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

ساعت

حدیث روز

اوقات شرعی

وبلاگکد اوقات شرعیاوقات شرعی تهران

وصیتنامه شهدا

دانشنامه مهدوی

ذکر ایام هفته

پیچک دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس